هدایت شده از برداشت های نادرست از احکام
تاخیر در نماز
بسیارند کسانی که بعد از اذان صبح با حالت احتلام از خواب بیدار شده و نماز خود را با هر توجیهی، تا نزدیک طلوع آفتاب به تأخیر انداخته و با تیمم نماز می خوانند.
در حالی که به فتوای تمامی مراجع، اگر در این حالت نماز خود را به تأخیر اندازند، تا جایی که وقت تنگ شود، مرتکب گناه شده اند. ولی نمازشان صحیح است.
العروه الوثقی، فصل فی التیمم، م26
🌱
🔸کانال برداشت های نادرست از احکام👇
http://eitaa.com/joinchat/39976963Ca74763d797
هدایت شده از کانال حسین دارابی
داستان جالب طرماح، سفیر حاضر جواب امیرالمؤمنین
بخشی از کتاب #علی_اززبان_علی
نامه تهدیدآمیزی از معاویه به دستم رسید که نوشته بود: ای علی چنان شعله آتشی بر سر تو خواهم ریخت که هیچ تندبادی دورش نکند و هیچ آبی خاموشش نسازد، شعله های آتش همه چیز را فرا گیرد و به خاکستر مبدل سازد والسلام
با خواندن این نامه دستور دادم کاغذ و قلم آورند و پاسخ وی را نوشتم:
بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد، ای معاویه چه دروغهایی بر زبان میآوری من علی فرزند ابوطالب پدر حسن و حسینم.
پدربزرگ و عمو و دایی تو را من به دست خود کشتم. در جنگ بدر و احد و در فتح مکه بود که تیره و تبار تو به دست من راه فنا پیش گرفتند و امروز همان شمشیر دست من است و هنوز با قوت قلبی که دارم، بازویم توان برداشتن آن شمشیر را دارد همان گونه که رسول خدا(ص) آن را به امانت به دست جانشینانش سپرد.
تا امروز خدای دیگری برای خویش برنگزیدهام و جز محمد(ص) پیامبر دیگری نداشتهام و شمشیر را نیز به کناری این ننهادهام.
سلام بر کسی که راه هدایت را در پیش گرفت
نامه را به طرماحبنعدی طایی دادم و به او گفتم این نامه مرا بگیر و به سراغ معاویه برو و پاسخش را بده
طرمّاح نامه را داخل عمّامه خود پيچيد و حركت كرد. او شب و روز راه مى رفت تا آنكه داخل دمشق شد پس به در خانه معاويه رسيد.
دربان سوال كرد با چه كسى ملاقات دارى؟ طرمّاح گفت آن كبود چشمِ لوچ و احمقِ بالغ را مىخواهم ببينم.
دربان که شگفت زده شده بود، گفت معاويه و ياران او در باغ مى باشند و در تفريح بهسر مى برند پس طرمّاح روانه باغ شد. گروهی از یاران معاویه دیدند یک اعرابى بدوى و بياباننشين به نزد آنها مىآيد خواستند او را مسخره كنند و دست بیاندازند، وقتى نزديك طرمّاح آمد گفتند: اى اعرابى از كجا مى آيى و به كجا مىروى؟
گفت از بهشت مى آيم و به اول طبقه جهنّم میروم.
گفتند آيا خبرى از آسمان پيش تو هست؟ گفت: امر خدا از آسمان نازل شده و ملك الموت در هوا است و شمشير ابنابيطالب اميرالمؤمنين(ع) در قفا و پشت گردن است پس مهيّاى آن شويد تا بلاى اهل شقاوت بر شما نازل شود
به او گفتند از نزد چه كسى مى آيى؟ گفت از نزد مردمؤمن خالص، پسنديده و از خدا راضی. به او گفتند چه مىخواهى و چه كسى را مى طلبى؟ فرمود: اين منافقِ دوروى، مرتدِّ بیدینِ فاسق را كه شما گمان مى كنيد امير شما است.
پس دانستند كه فرستاده حضرت است به سوى معاويه. گفتند تا صبح بايد صبر كنى، چون با ياران خود مشغول مشورت است. طرمّاح گفت دور باد از رحمت خدا و نفرين رسول خدا بر او باد، من تا كى منتظر بمانم. وقتى احوال طرمّاح را براى معاويه بازگو كردند كه شخصى فصيح زبان و حاضر به جواب از طرف علی ابنابیطالب آمده. معاویه یزید را به سمت او فرستاد. ادامه دارد
#داستان_طرماح (قسمت اول)
@hosein_darabi
هدایت شده از کانال حسین دارابی
👆آقا این داستان و ادامهاش انقدر جالبه که قابل توصیف نیست، مکالمه طرماح با معاویه و یارانش داخل قصر و حاضرجوابیهای اون، ونکاتی که از امیرالمؤمنین میگه آدمو لبریز میکنه، فقط یکم طولانیه
دقت کنید فقط ابتدای پیام نامه معاویه و امیرالمؤمنین از کتاب علی از زبان علی (نوشته استاد محمدیان ) هستش
هدایت شده از کانال حسین دارابی
4_5787150208643106178.mp3
2.78M
در فضیلت و اهمیت لیلةالرغائب
استاد #فیاض_بخش
☑️ كانال استاد فیاضبخش درتلگرام 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEJOMIK74VfpoJ0-Qg
هدایت شده از هابیلیان
سخت ترین قسمت خونه تکونی پاک کردن قاب عکس میوه ی دلته که دیگه پیشت نیست، بیاد همهی مادران شهدا علی الخصوص مادران شهدای مفقود الاثر
سلامتی مادران شهدا صلوات
@Habiliyan
هدایت شده از هابیلیان
#بخوانید
.
✅ مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین
🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت .
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ...
با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.
🔸... کارها را انجا شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟
🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم
🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،م کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.
🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!
یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی...
بمناسبت سالروز شهادت
@Habiliyan
goo.gl/7RFMNg
هدایت شده از کانال حسین دارابی
توصیه ای به دزدان عزیز
دزدان عزیزی که این پیام منو میخونید، یه توصیه ای میکنم برادرانه، بهش عمل کنید. به نفع خودتونه. اگه میخواید دزدی کنید، از یه نفر دزدی کنید. نه از چند نفر. وقتی از یه نفر دزدی کنید، احتمال گیر افتادنتون کمتره. ولی وقتی از یه مالی که برای چند نفره دزدی کردید، قدرت اون چند نفر بیشتره برای گیر انداختنت. تو این دنیا هم گیرت نندازنت. اون دنیا باید جواب چند نفرو بدی. خیلی ضرر میکنی. باز یه نفر باشه، شاید یه امیدی باشه
حالا اگه اومدی از 80میلیون ایرانی دزدی کردی چی؟ اصلا دست این 80 میلیونم بهت نرسید. اصلا راحت پاشدی رفتی کانادا. تمومه؟ نه آقاجون. اون دنیا باید به 80 میلیون جواب پس بدی. البته میدونم تو که داری این کارو میکنی به آخرت اعتقادی نداری. وگرنه مگه خری؟
اصلا یکی از راههای اثبات معاد و جهان پس از مرگ همین اختلاسگران عزیز هستن. شوخیه مگه حق 80میلیونو بخوری، بری، نمونی؟ بعد بمیری تموم؟ انقدر جهان بی حساب کتابه؟ پس آخرتی هست تا حق به حقدار برسه
مانمیگیم بی تفاوت باشیم، نه. اتفاقا مظلومی که درمقابل ظالم بتونه کاری بکنه وبی تفاوت باشه مثل همون ظالمه، ولی یه وقتی دیگه کاری نمیتونیم بکنیم، دستمونم بهش نمیرسه. نباید نشست و غصه خورد. اون دنیا حق به حقدار خواهد رسید.
اون دنیا یهدفعه میبینی تو حساب کتابای سخت قیامت که همه استرس داریم ، میگن این اعمال خیلی خوب به حسابتون واریز شد. یا مثلا یه سری گناهانت حذف شد. میگیم اینا چیه؟ چی شد یهویی؟ میگن اینا بخاطر اختلاس آقای خاوری بود، که از بیت المال که حق تو هم بود دزدید و رفت کانادا. انقدر اونجا خوشحال میشید از این اختلاسایی که تو دنیا اتفاق افتاد😆
بعد ایرانیا تو صحرای قیامت یهدفعه شروع میکنن به پِچپچ و صحبت. یکم دقت میکنی ببینی چی میگن. میبینی میگن دمش گرم برای خاوری که انقدر بهمون حال دادن برای مرجان شیخالاسلامی آل آقا دیگه چقدر حال میدن بهمون😂 خلاصه ایرانیا هرچی تو این دنیا اذیت شدن اونجا خوش میگذره بهشون. بعد اونجا میفهمن ایران جای خوبی بوداااا.
بعد مثلا ندا میاد مرجان شیخالاسلامی آل آقا رو بیارید. یدفعه میبینی اونایی که نمیشناسن همه بخاطر اسمش صلوات میفرستن. بعد میگن این کلاهبردار بوده بابا.
تازه فقطم دزدا و اختلاسگرا نیستن. مسئولینی که کمکاری میکنن هم هستن. خلاصه نونمون تو روغنه اون دنیا. اگه خودمون تو روغن نباشیم
پس دزدی از بیتالمال خریته. حالا فقطم دزدی از بیت المال اختلاس و دزدیهای بزرگ نیستا. دزدیهای کوچیکم هست. مثلا کمکاری تو محل کار. استفاده شخصی از اموال دولتی. از تلفن محل کار به اینو اون زنگ زدن و..
#حسین_دارابی
@hosein_darabi
هدایت شده از هواداران علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️وقتی صدا وسیما در برنامه علنی رقص و دیسکو پخش میکنه
🔴اینجوریه که فرهنگ خانواده هارو تغییر میدن و به سبک زندگی غربی تشویق میکنن
کسی هست که پاسخگو باشه؟؟؟؟
یاد حرف استاد پور ازغدی افتادم
که باید یه نیمچه انقلابی بکنیم
@zaker_al_zahra
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#عروس_داعشی_ها
زنی که به سوریه رفته بود تا عروس گروه تروریستی داعش شود فاش کرد که شب عروسی را در «یک اتاق شکنجهی خون آلود» سپری کرده است.
دریا او، ۲۶ ساله و از یک خانوادهی ترک مقیم آلمان است که هم اکنون در این کشور تحت بازجویی قرار دارد. وی به بازجویان گفته است: او در سنی که «اثرپذیری» بالایی دارد با آدمهای بد همراه شده است.
به گزارش فرادید به نقل از دیلی میل، او سالها دوست دختر رئیس کلوپ موتورسواری Hells Angels بود و میگوید، قبل از آنکه از طریق اینترنت با یک آلمانی تازه مسلمان به نام ماریو Sciannimanica آشنا شود در روابط خود دچار مشکل شده بوده است. دریا میگوید نخستین بار ماریو دربارهی زندگی با گروه داعش با او صحبت کرده است.
دو ماه بعد دریا هر آنچه در آلمان دارد را ترک و به ترکیه سفر میکند. سپس قاچاقی از مرز عبور میکند و وارد سوریه میشود.
«اولین بار که ماریو را با لباسهای نظامی و ریش بلند و اسلحه دیدم به نظرم بسیار فوق العاده آمد.»
دریا میگوید، شب عروسی شان در مکانی غیر رمانتیک و در یکی از اتاقهای سابق شکنجهی داعش سپری شده است.
«ما در یکی از اتاقهای متروکهی شکنجه زندگی میکردیم که از سقفش زنجیرهایی آویزان بود و رد خون هنوز روی دیوارهایش وجود داشت، واقعا ترسناک بود.»
فرادید به نقل از دیلی میل نوشت، دریا که از آن شب به بعد مجبور میشود لباسهای بلند و کاملا پوشیده به تن کند، میگوید، هیچ تناسب و اشتراکی با تفسیر انحرافی این گروه از اسلام، احساس نمیکرده است.
«در واقع، من همهی آن چه را که آنها انجام میدادند نمیخواستم، من فقط میخواستم کودکان سوری را نجات دهم.»
او و ماریو سپس به عراق میروند و در سال ۲۰۱۵ صاحب یک فرزند پسر میشوند. اما دعواهای همیشگی شان خیلی زود باعث جدایی شان میشود
دریا، به سرعت از طرف یکی دیگر از تازه مسلمانان داعش، به نام دنیس کاسپرت، که پیش از پیوستن به این گروه خوانندهی رپ در یکی از دیسکوهای معروف آلمان بود، و به سرعت به یکی از معروفترین تروریستهای آلمانی گروه داعش تبدیل شد، پیشنهاد ازدواج دریافت می کند.
دریا میگوید، دنیس مهربان بود و اغلب در خانهی آن ها وقت می گذارند.
اما به پیشنهاد ازدواج دنیس جواب رد میدهد، چون به گفتهی خودش «زنها حرفی برای گفتن با او ندارند»، و تصمیم میگیرد همسر دوم یک فرماندهی داعشیِ اهل بلژیک به نام ابو صلاح الدین شود.
«همه چیز خوب بود تا اینکه او (صلاح الدین) با یک پهپاد مورد اصابت قرار گرفت و دو ماه بعد جان خود را از دست داد. خدایا من واقعا شانس بدی در مورد مردها دارم. هر مردی اطراف من بوده، مرده است.»
دریا سپس به نخستین همسرش ماریو رجوع میکند. مدتی نمیگذرد که ماریو به اتهام جاسوسی علیه داعش در یک دادگاه سرپایی تفهیم اتهام و سپس توسط یکی از همرزمان سابقش سربریده میشود.
بعد از آنکه ماریو دستگیر و شکنجه میشود، دریا به کمک قاچاقچیان انسان از قلمروهای داعش فراری داده میشود و خود را به مرز ترکیه و سوریه میرساند.
او در ترکیه زندانی و سپس در تابستان سال ۲۰۱۷ به آلمان استرداد داده میشود.
دریا او. یکی از ۵ داعشی آلمانی است که به این کشور استرداد داده شده اند و در بازداشت به سر میبرند. گفته شده است که دریا مدتی کوتاه در آلمان به عنوان کارگر جنسی کار می کرده است.
بازجوییها از وی ادامه دارد.
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
📛📛📛عروس داعش📛📛📛👆👆👆👆
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
4_6041638247975617638.mp3
3.06M
🎧🎧
⏰ 16 دقیقه
#حتما_گوش_کنید👆
✅کمی محبتت به #امام_زمان باعث میشه که گناه نکنی.
❤️فوق العاده زیبا و شنیدنی ❤️
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_دارستانی
🔹 #نشر_دهید
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
🔴فکر میکرد آزادی رو بهش دادن
نمیدونست امنیت رو ازش گرفتن !
❌قابل توجه دخترانی که دوست دارن بی حجاب بشن و ازادی که بیشتر به لجن کشیدن خودشنون ختم میشه دم میزنن
🆔 @Clad_girls 🍃🌸