فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #ظهور #امام_زمان (عج) از زبان #امام_خامنه_ای و #شهید_مرتضی_آوینی
✅ @montazar
" ﷽
#تـشـرفـات
✅داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا صاحب زمان(عج)
#قسمت1⃣
🔸جناب آقا شيخ حسن كاظميني فرمود:سال 1224،در كاظمين،زياد طالب تشرف خدمت حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بودم و به اندازه اي اين عشق و علاقه شديد شد كه از تحصيل باز ماندم و ناچاريك دكان عطاري و سمساري باز كردم .
🔹روزهاي جمعه بعد از غسل جمعه،لباس احرام مي پوشيدم و شمشير حمايل مي كردم و مشغول ذكر مي شدم.(اين شمشـير هميشه بالاي دكان ايشان معلق بود) دراين روز خريد و فروش نمي كردم و منتظر ظهور امام زمان عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بودم. يكي از جمعه ها مشغول به ذكر بودم كه سه نفر سيد جلوي صورتم ظاهر و به در دكان تشريف فرما شدند. دو نفر از آنها كامل مرد بودند و يكي جواني در حدود بيست وچهار ساله كه در وسط آن دو آقا قرار داشت و فوق العاده صورت مباركشان نوراني بود.
🔸بحدي جلب توجه مرا نمودند كه از ذكر باز ماندم و محو جمال ايشان شدم و آرزو مي كردم كه داخل دكان من بيايند.
آرام آرام با نهايت وقار آمدند تا به در دكان من رسيدند.
🌹سلام كردم .
جواب دادند و فرمودند: آقا شيخ حسن ، گل گاوزبان داري؟ (و اسم دارويي را بردندكه ته دكان بود و الان اسمش در نظرم نيست.
) فورا عرض كردم: بلي دارم. حال آن كه روز جمعه من خريد و فروش نمي كردم و به كسي هم جواب نمي دادم. فرمودند: بياور. عرض كردم: چـشم و به ته دكان براي آوردن آن دارويي كه ايشان فرمودند،رفتم و آن را آوردم.
وقتي كه برگشتم،ديدم كسي در دكان نيست،ولي عصايي روي ميز جلوي دكان قراردارد. آن عصا،عصايي بود كه در دست آن آقاي وسطي ديده بودم. عصا رابوسيدم و عقب دكان گذاشتم و بيرون آمدم و هر چه از اشخاصي كه آن اطراف بودند،سؤال كردم:اين سه نفر سيدي كه در دكان من بودند،كجا رفتند؟گفتند:ما كسي را نديديم. ديوانه شدم. به دكان برگشتم و خيلي متفكر و مهموم بودم كه بعد از اين همه اشتياق ،به زيارت مـولايـم شرفياب شدم،ولي ايشان را نشناختم .
در اين اثناء مريض مجروحي را ديدم كه او را ميان پنبه گذاشته اند و به حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر(ع )مي برند. آنها را برگردانيدم و گفتم:بياييد.من مريض شما را خوب مي كنم. مريض را برگردانيدند و به دكان آوردند.او را رو به قبله روي تختي،كه عقب دكان بود و روزها روي آن مي خوابيدم،خواباندم.دو ركعت نماز حاجت خواندم و با اين كه يقين داشتم كه مولاي من حضرت ولي عصر عجل اللّه تعالي فرجه الشريف بوده است كه به دكان من تشريف آورده،خواستم اطمينان خاطر پيدا كنم.در قلبم خطور دادم كه اگرآن آقا،ولي عصر(ع ) بوده است.اين عصا را بر روي ايـن مريض مي كشم.وقتي ازروي اورد شد،بلافاصله شفا براي او حاصل و جراحات بدنش به كلي رفع شود، لذاعصا را از سر تا پايش كشيدم.في الفور شفا يافت و به كلي جراحات بدن او برطرف شد و زير عصا گوشت تازه روييد.آن مريض از شوق،يك ليره جلوي دكان من گذاشت،ولي من قبول نكردم.او گمان كرد آن وجه كم است كه قبول نمي كنم.از دكان به پايين جست و از شوق بناي رفتن گذاشت. به دنبال او دويدم و گفتم:من پول نمي خواهم و او گمان مي كرد كه مي گويم كم است.تا به او رسيدم و پول را رد كرده و به دكان برگشتم و اشك مي ريختم كه آن حضرت را زيارت كردم و نشناختم. وقتي به دكان برگشتم،ديدم عصا نيست. از كثرت هموم و غمومي كه از نشناختن آن حضرت و نبودن عصا به من رو داد فرياد زدم : اي مردم هر كس مولايم حضرت ولي عصر(ع ) را دوست دارد، بيايد و تصدق سر آن حضرت هر چه مي خواهد از دكان من ببرد. مردم مي گفتند: باز ديوانه شده اي؟ گفتم: اگر نياييد ببريد،هر چه هست در بازار ميريزم.
🔹فقط بيست و چهار اشرفي را كه قبلا جمع كرده بودم،برداشتم و دكان را رها كردم و به خانه آمدم.عيال و اولاد را جمع كرده و گفتم: من عازم مشهد مقدس هستم پ.هر كه ازشما ميل دارد،با من بيايد.همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم محمد امين كه نيامد.به عتبه بوسي پ(آستان بوسي)حضرت رضا(ع )مشرف شدم و قدري از آن اشرفيهاكه مانده بود،سرمايه كردم و روي سكوي درصحن مقدس به تسبيح و مهر فروشي مشغول شدم.هر سيدي كه مي گذشت و از چهره او خوشم مي آمد،مي نشاندم. و برايش چاي مي آوردم. وقتي چاي مي آوردم،در ضمن دامنم را به دامن او گره مي زدم و او را به حضرت رضا(ع ) قسم مي دادم كه آيا شما امام زمان (ع ) نيستي؟ خجالت مي كشيد و مي گفت من خاک قدم ایشان هم نیستم.تا اینکه روزی به حرم مشرف شدم و بسیار می گرید.دست به شانه اش زدم و گفتم: آقا جان،برای چه گریه می کنید؟ گفت:چطور گریه نکنم و حال آن که حتی یک درهم برای خرجی درجیبم نیست.
#تشرفات
#ادامه_دارد
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
🆔 @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوتاه و شنیدنی👌
.
یکی از دلایل ندیدن امام زمان
(علیه السلام)😢
🎙 #استاد_دارستانی
✅ @montazar
#حـدیـث_مـهــدوی
✅امام سجاد(علیهالسلام) فرمودند:
🔸 قائم ما دارای نشانههایی از شش پیامبر است:
۱-نشانهای از نوح؛
۲-نشانهای از ابراهیم؛
۳-نشانهای از عیسی؛
۴-نشانهای از موسی؛
۵-نشانهای از ایّوب؛
۶-نشانهای از محمد.
🚩اما نشانهاش از نوح، طول عمر است؛
🚩از ابراهیم، مخفی بودنِ محلّ ولادتش است؛
🚩از موسی، ترس از دشمن و غیبت است که موسی از ترس فرعونیان از مصر به مدین رفت و مدتی مخفی بود؛
🚩از عیسی، اختلاف رایِ مردم دربارهاش و اعتزالِ او (تنهایی و خلوت نشینی) از مردم است؛
🚩از ایّوب، پیروزی پس از مشکلات و گرفتاری است؛
🚩و از محمد، قیام به شمشیر است.
📚 کتاب اعلام الوری ص ۲۹۰
💖 #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج 💖
✅ @montazar
Hamed Zamani - Ma Bordeim (128).mp3
4.44M
🎤🎤 #حامدزمانی
❤️ ما برده ایم
🌺 @montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔴چرا از #مرگ مىترسیم؟
👤حجت الاسلام والمسلمین #قرائتی
✅راننده زمانى در جاده می ترسد كه یا بنزین ندارد؛ یا #قاچاق حمل كرده؛ یا اضافه سوار كرده؛ یا با سرعت غیر مجاز رفته؛ یا جاده را گم كرده؛ یا در مقصد جایى را آماده نكرده؛و یا همراهانش نا اهل باشند.
🔸اگر انسان براى بعد از مرگ خود، زاد و توشه لازم را برداشته باشد، كار خلاف نكرده باشد،راه را بداند، در مقصد جایى را در نظر گرفته باشد،و دوستانش افراد #صالح باشند،و حركتش طبق مقررات و مجاز باشد؛نگرانى نخواهد داشت!
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️ #مهـدے_جان
خوشا آنان ڪہ در دامٺ اسيرند
بہ رخسار دل آرايٺ بصيرند
مڪن از بين ما گلچين ڪہ گفتند:
ڪريمان،خوب و بد با هم پذيرند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌺 @montazar
#خواست_خدا_در_مورد
#ماندگاری_و_نابودی_ملتها
پيامبر صلي الله عليه و آله :اِنَّ اللّه َ تَبارَكَ وَ تَعالى اِذا اَرادَ بِقَوْمٍ بَقاءً اَوْ نَماءً رَزَقَهُمْ الْقَصْدَ وَالْعَفافَ وَ اِذا اَرادَ بِقَوْمٍ اِقْتِطاعا فَتَحَ لَهُمْ اَوْ فَتَحَ عَلَيْهِم بابَ خيانَةٍ؛
✅هرگاه خداوند تبارك و تعالى ماندگارى، يا رشد ملتى را بخواهد، ميانه روى وپاكدامنى را روزيشان مى كند
❌و هرگاه نابودى آنان را بخواهد، دَرِ خيانتكارى را به سود ويا به ضررشان، به رويشان مى گشايد.
[الدررالمنثور، ج ۳، ص ۱۲۰]
🆔 @montazar
#رهبرانقلاب: بنده یک سینه حرف دارم در زمینهی اروپاییها
🔻 رهبرانقلاب، در تیر ماه ۹۷:
🔸 بنده یک سینه حرف دارم در زمینهی اروپاییها ــ نه به خاطر سیاستهای امروزشان ــ به خاطر ذات خبیثی که حکومتهای اروپایی در طول این چند قرن از خودشان نشان دادهاند؛ خیلی حرف گفتنی اینجا زیاد است، نمیخواهیم حالا وارد آن مسائل بشویم. به هر حال، اقتصاد کشور را به بستهی اروپایی موکول نکنید. ۹۷/۴/۲۴
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
💽 شبیه سازی اتفاقات سال ظهور و
لحظه پخش اخبار
😍بسیار جالب و حیرت انگیز
😭اشک شوق در چشمان همه جاری میشه
#سید_خراسانی
#سید_یمانی
فرار ال سعود
اماده باش لشگر خراسانی
🖥 ببینید و نشر دهید 📡
✅ @montazar
4_5774172827519288608.mp3
1.03M
🔊 #کلیپ_صوت_مذهبی
💽 تفاوت دعای مؤدبانه و غیرمؤدبانه و اثر آن در استجابت دعا✨
💢یک راه ساده برای رعایت ادب در دعا
🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡
💻 @montazer
پسرفاطمه(عج)
" ﷽ #تـشـرفـات ✅داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا صاحب زمان(عج) #قسمت1⃣ 🔸جنا
" ﷽
#تـشـرفـات
✅ داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان(عج)
#قسمت2⃣
🔹گفتم فعلا اين پنج قران رابگير واموراتت را اداره كن،بعد برگرد اين جا، چون قصدمعامله اي باتو دارم. سيد اصرار كرد چه معامله اي مي خواهي با من انجام دهي؟من كه چيزي ندارم؟ گفتم: عقيده من اين است كه هر سيدي يك خانه در بهشت دارد. آيا آن خانه اي كه دربهشت داري به من مي فروشي؟ گفت: بلي، مي فروشم، ولي من كه خانه اي براي خود در بهشت نمي شناسم، اما چون مي خواهيد بخريد،مي فروشم.
🔸ضمنا من چهل و يك اشرفي جمع كرده بودم كه براي اهل بيتم يك خانه بخرم. همين وجه را آوردم و از سيد خانه را براي آخرتم خريدم. سيد رفت و برگشت و كاغذ و دوات و قلم آورد و نوشت كه فروختم در حضورشاهد عادل حضرت رضا(ع )خانه اي را كه اين شخص عقيده دارد من در بهشت دارم به مبلغ چهل و يك اشرفي كه از پولهاي دنيا است و پول را تحويل گرفتم. به سيد گفتم: بگو بعت(فروختم ).گفت: بعت. گفتم: اشتريت(خريدم )، و وجه را تسليم كردم. سيد وجه را گرفت و پي كار خود رفت و من هم ورقه را گرفتم و به خانه صبيه ام مراجعت كردم. دخترم گفت: پدرجان چه كردي؟ گفتم: خانه اي براي شما خريداري كردم كه آبهاي جاري و درختهاي سبز و خرم داردو همه نوع ميوه جات در آن باغ موجود است. خيال كردند كه چنين خانه اي در دنيا برايشان خريده ام. خيلي مسرور شدند.دخترم گفت: شما كه اين خانه را خريديد، مي بايست ما را ببريد كه اول آن را ببينيم و بدانيم كه همسايه هاي اين خانه چه كساني هستند. گفتم: خواهيد آمد و خواهيد ديد. بعد گفتم: يك طرف اين خانه به خانه حضرت خاتم النبيين(ص )و يك طرف به خانه اميرالمؤمنين(ع )و يك طرف به خانه حضرت امام حسن(ع )و يك طرف به خانه حضرت سيدالشهداء(ع )محدود است. اين است حدود چهارگانه اين خانه. آن وقت فهميدند كه من چه كرده ام.گفتند:شيخ چه كرده اي؟ گفتم: خانه اي خريده ام كه هرگز خراب نمي شود. از اين قضيه مدتي گذشت. روزي با خانواده ام نشسته بودم،ديدم كه در روبرويمان آقاي موقري تشريف آوردند. من سلام كردم. ايشان جواب دادند. بعد مرا به اسم خطاب نمودند و فرمودند:شيخ حسن،مولاي توامام زمان(ع )مي فرمايند: چرا اين قدر فرزند پيغمبر را اذيت مي كني و ايشان راخجالت مي دهي؟به امام زمان(ع ) چه حاجتي داري و از آن حضرت چه مي خواهي ؟به دامن ايشان چسبيدم و عرض كردم : قربانتان شوم آيا شما خودتان امام زمان (ع )هستيد؟ فرمودند:من امام زمان نيستم بلكه فرستاده ايشان مي باشم. مي خواهم ببينم چه حاجتي داري؟و دستم را گرفته و به گوشه صحن مطهر بردند و براي اطمينان قلب من چند علامت و نشاني كه كسي اطلاع نداشت،براي من بيان نمودند. از جمله فرمودند:شيخ حسن تو آن كس نيستي در دجله روي قفه(جاي نسبتا بلند) نشسته بودي . همان وقت كشتي رسيد و آب را حركت داد و غرق شدي .درآن موقع متوسل به چه كسي شدي؟و كي تو را نجات داد؟ من متمسك به ايشان شدم و عرض كردم:آقاجان شما خودتان هستيد.
فرمودند:نه، من نيسـتم.اينها علامتهايي است كه مولاي تو براي من بيان نموده است. بعد فرمودند: تو آن كس نيستي كه دركاظمين دكان عطاري داشتي؟و قضيه عصا(كه گذشت) را نقل فرمودند و گفتند:آورنده عصاو برنده آن را شناختي؟ ايشان مولاي تو امام عصر(ع )بود. حال چه حاجتي داري؟حوائجت را بگو.من عرض كردم: حوائجم بيش از سه حاجت نيست،اول اين كه مي خواهم بدانم باايمان از دنيا خواهم رفت يا نه؟ دوم اين كه مي خواهم بدانم از ياوران امام عصر(ع)هستم و معامله اي كه با سيدكرده ام درست است يا نه؟سوم اين كه مي خواهم بدانم چه وقت از دنيا مي روم؟ آن آقاي موقرخداحافظي كردند و تشريف بردند و به قدر يك قدم كه برداشتند ازنظرم غايب شدند و ديگر ايشان را نديدم. چند روزي از اين قضيه گذشت. پيوسته منتظر خبر بودم. روزي در موقع عصرمجددا چشمم به جمال ايشان روشن شد دست مرا گرفتند و باز در گوشه صحن مطهر به جاي خلوتي برده و فرمودند:سلام تو را به مولايت ابلاغ كردم ايشان هم به تو سلام رسانده وفرمودند:خاطرت جمع باشد كه باايمان از دنيا خواهي رفت و ازياوران ما هم هستي و اسم تو در زمره ياوران ما ثبت شده است و معامله اي كه با سيدكرده اي صحيح است.اما هر وقت زمان فوت تو برسد علامتش اين است كه بين هفته در عالم خواب خواهي ديد كه دو ورقه از عالم بالا به سوي تو نازل مي شود در يكي از آنها نوشته شده است: لااله الا اللّه محمدا رسول اللّه و در ورقه ديگر نوشته شده:علي ولي اللّه حقا حقا و طلوع فجر جمعه آن هفته به رحمت خدا واصل خواهي شد.
#تـشـرفـات
#ادامه_دارد
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
🆔 @montazar
پسرفاطمه(عج)
" ﷽ #تـشـرفـات ✅ داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان(عج) #قسمت2⃣ 🔹گفت
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡
#تـشـرفـات
✅داستانی زیبا از #تشرف خدمت آقا امام زمان(عج)
#قسمت_آخر
🔹به مجردگفتن این کلمه یعنی به رحمت خداواصل خواهی شدازنظرم غایب گشت
من هم منتظر وعده شدم.سید تقی که ناقل این جریان است مي گويد: يك روزديدم شيخ حسن درنهايت مسرت و خوشحالي ازحرم حضرت رضا(ع )به طرف منزل برمي گشت.سؤال كردم:آقا شيخ حسن! امروزشما راخيلي مسرور مي بينم؟ گفت:من همين يك هفته بيشتر ميهمان شما نيستم هرطوركه مي توانيدمهمان نوازي كنيد.شبهاي اين هفته به كلي خواب نداشت مگر روزهاكه خواب قيلوله مي رفت ومضطرب بيدارمي شدپيوسته درحرم مطهرحضرت رضا(ع )ودرمنزل مشغول دعا خواندن بود.تا روز پنج شنبه همان هفته كه حنا گرفت وپاكيزه ترين لباسهاي خودرا برداشته وبه حمام رفت خودرا كاملاشستشو داده ومحاسن ودست وپا راخضاب نمودوخيلي دير ازحمام بيرون آمد.آن روز وشب راغذا نخورد چون دراين هفته كلاروزه بودبعدازخارج شدن ازحمام به حرم حضرت رضا(ع )مشرف شد ونزديك دوساعت ونيم ازشب جمعه گذشته بود كه از حرم بيرون آمد وبه طرف منزل روانه گرديد وبه من فرمود: تمام اهل بيت وبچه ها را جمع كن.همه راحاضرنمودم قدري باآنها صحبت كرده ومزاح نمودوفرمود:مرا حلال كنيدصحبت من باشماهمين است ديگرمرا نخواهيد ديدو اينك باشماخداحافظي مي كنم. بچه ها واهل بيت رامرخص نمود وفرمود: همگي رابه خدامي سپارم.تمامي بچه ها از اتاق بيرون رفتند بعدبه من فرمود:سيد تقي شما امشب مراتنهانگذاريد ساعتي استراحت كنيد،امابه شرط اينكه زودتر برخيزيد. بنده(سيد تقي)كه خوابم نبردو ايشان دائما مشغول دعا خواندن بودند. چون خوابم نبردبرخاستم وگفتم:شماچرا استراحت نمي كنيد اين قدرخيالات نداشته باشيدشماكه حالي نداريد،اقلاقدري استراحت كنيد.به صورت من تبسمي كرد وفرمود:نزديك است كه استراحت كنم واگرچه من وصيت كرده ام بازهم وصيت مي كنم اشهد ان لااله الا اللّه واشهد ان محمدا رسول اللّه(ص)و اشهدان عليا و اولاده المعصومين حجج اللّه بدان كه مرگ حق است وسؤال نكيرين حق و ان اللّه يبعث من في القبور(خداي تعالي هر آن كه رادر قبرهاباشد زنده مي كند وبرمي انگيزاند).وعقيده دارم كه معادحق است وصراط وميزان حق است و اما بعدقرض ندارم حتي يك درهم ويك ركعت از نمازهاي واجب من درهيچ حالي قضانشده ويك روز روزه ام راقضا نكرده ام ويك درهم ازمظالم بندگان خدابه گردن من نيست وچيزي براي شماباقي نگذاشته ام مگر دو ليره كه درجيب جليقه من است آن هم براي غسال وحق دفن من است وبراي مختصرمجلس ترحيم كه براي من تشكيل مي دهيد وهمه شما رابه خدا مي سپارم والسلام.وديگر ازحالابه بعدبامن صحبت نكنيدو آنچه دركفنم هست با من دفن كنيد وورقه اي راكه ازسيدگرفته ام دركفن من بگذاريد والسلام علي من اتبع الهدي.
پس به اذكاري كه داشت مشغول شد و به عادت هرشب نمازشب راخواند بعدازنماز شب،روي سجاده اي كه داشت نشست وگويا منتظرمرگ بود. يك مرتبه ديدم ازجابلند شد و درنهايت خضوع وخشوع كسي راتعارف كرد وشمردم سيزده مرتبه بلند شدودرنهايت ادب تعارف كردو يك مرتبه ديدم مثل مرغي كه بال بزند خود رابه سمت دراتاق پرتاب كردو ازدل نعره زدكه يامولاي ياصاحب الزمان و صورت خودراچند دقيقه برعتبه درگذاشت.من بلند شدم و زير بغل او راگرفتم درحالي كه اوگريه مي كردبعد گفتم:شمارا چه مي شوداين چه حالي است كه داريد؟گفت:اسكت.(ساكت باش)وبه عربي فرمود:چهارده نور مبارك همگي اين جاتشريف دارند.من با خودگفتم :ازبس عاشق چهارده معصوم(ع )است اين طوربه نظرش مي آيدفكرنمي كردم كه اين حال سكرات باشدوآنها تشريف داشته باشندچون حالش خوب بودوهيچ گونه دردومرضي نداشت وهرچه مي گفت صحيح و حالش هم پريشان نبود.فاصله اي نشد كه ديدم تبسمي نمود واز جاحركت كردوسه مرتبه گفت:خوش آمديد اي قابض الارواح وآن وقت صورت را اطراف حجره برگردانيد درحالتي كه دستهايش رابرسينه گذاشته بودوعرض كرد: السلام عليك يارسول اللّه اجازه مي فرماييدوبعد عرض كرد:السلام عليك يااميرالمؤمنين اجازه مي فرماييدوهمين طور تمام چهارده نورمطهرراسلام عرض نمودو اجازه طلبيدوعرض كرد:دستم به دامنتان.آن وقت روبه قبله خوابيدوسه مرتبه عرض كرد:يا اللّه به اين چهارده نورمقدس بعد ملافه را روي صورت خود كشيد ودستهارا پهلويش گذاشت چون ملافه راكنارزدم ديدم ازدنيا رفته است بچه هارابراي نمازصبح بيدار كرده وگريه مي كردم كه ازگريه من مطلب رافهميدند.صبح جنازه ايشان رابا تشییع کنندگان زیادی برداشته و درغسالخانه قتلگاه غسل داديم وبدن مطهرش راشب در دارالسعاده حضرت رضا(ع)دفن كرديم.
📚 كمال الدين ج 1،ص 124،س 22
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج
🆔 @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ استاد رائفی پور
« ولایت امام علی (علیه السلام) »
#اهل_بیت
✅ @montazar