eitaa logo
ندای مُنْتَظَر
1.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
119 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى كجاست آنكه پيشوا و صدرنشين آفريدگان و اهل نيكوكارى و تقوى است یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک ↔️ کپی صلواتی ☑️ ارتباط با ادمین @Montazar59
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌾🍁✨﷽✨ 🌾🍁 🍁 🔴 اهمیت نترسیدن از مسخره شدن در قرآن 🔵 اگر کسی بخواهد آدم خوبی شود، حتماً مورد ظلم‌هایی قرار می‌گیرد. قرآن به نترسیدن از این نوع ظلم‌ها دعوت کرده و می‌فرماید: 🌱 وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً( طه ١١٢ ). 🌱 مؤمن نه از ستمی(در مورد حقش) و نه از کاستی و نقصانی(در مورد اجر و مزدش) می‌ترسد. ✅ یک نکته در حاشیه این مطلب وجود دارد. اگر مؤمنی در محیطی بود که همه با او همراه و همدل بودند و از هیچکس، هیچگاه مسخره شدنی، ظلمی یا سرزنشی را نشنیده باشد؛ شاید آن ساخته شدن کامل برایش ایجاد نشود. چنین شرایطی می‌تواند مشکلاتی مانند عجب، غرور و .... را ایجاد نماید. 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 | ای جانم💚 بازم بخت باهام یار شده❤️ (ع)💫 💫 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌾🍁 ✨﷽✨ 🌾🍁 🍁 🌸 به مناسبت میلاد امام حسن عسکری علیه السلام 🔆 آفتابی در دل تاریکی از محاسن رفتار و کردار امام حسن عسکری علیه السلام در مواجهه با افراد مستعد هدایت برخورد حضرت با دشمنان خودشان بود، ایشان با زندان‌بانان خود نیز روشی پیش می‌گیرند که دستگاه حاکم را وادار به آزاد کردن ایشان می‌کند. امام عسکری علیه السلام در دوره معتز عباسی (۲۵۲-۲۵۳)، در زمان حکومت مهتدی (۲۵۵-۲۵۶) و هم‌چنین در دوره معتمد عباسی(۲۵۶-۳۲۷۹) به زندان برده شدند. در یکی از این موارد که مسۆول امور زندان های حکومت، صالح بن وصیف است، عده‌ای از عباسیان از او درخواست می‌کنند بر امام حسن علیه السلام سخت‌گیری کند. ابن وصیف نیز با این نظر موافق است اما می‌گوید: دو تن از شرورترین کسانی که می‌شناختم را برای زندان بانی ایشان گماشتم اما اکنون این دو نفر اهل عبادت و نماز و روزه بسیار شده‌اند! و سپس ادامه می‌دهد که: چون علت این تغییر رفتارشان را جویا شدم چنین پاسخ دادند: «چه می‌گویی در مورد کسی که روزها روزه می‌گیرد و شبها تمام شب را عبادت می‌کند در حالی که نه سخنی می‌گوید و نه به کاری مشغول می‌شود، کسی که چون به او نگاه می‌کنیم، بند بند بدنمان می‌لرزد و حالی به ما دست می‌دهد که اختیار از کف می‌دهیم!» 🍁 🌾🍁 🍀🌾🍁 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آقای جهالت گفت: عجب بی شعور بوده ای تو! شاعر یاوه گو را از عقلا پنداشته و خود را بر تبعیّت او گماشته ای، و حال آنکه بالحسّ والعیان خلاف آن را می بینی. و کثرت مارّه (رهگذر و عابر) که از آن راه رفته اند البتّه مال، (اسباب و اثاثیه)، بار، زن و بچّه و ماشین داشته اند و این درّه که در اوّل این وتر است، مانع بوده که از این خط بروند، امّا مثل من و تو، دو پیاده آسمان جُل (بدون پوشش و بار و اثاثیه) را چه مانع می شود که این راه مختصر مفید را ترک کنیم؟ منِ احمق او را خیرخواه خود دانسته، از آن درّه سرازیر شدیم و ازطرف دیگر بالا آمدیم. چیزی در همواری نرفته بودیم که درّه دیگری عمیق تر پیدا شد و هکذا هلمّ جرّاً (و به این صورت تا پایان)، از آن درّه به آن درّه همه پر از خار و سنگلاخ و درنده و خزنده، هوا به شدّت گرم، و زبان خشکیده و از خستگی از دهان آویخته، پاها همه مجروح، و دل از وحشت لرزان، و شماتت دشمن. چون آقای جهالت با استهزا به حال من می خندید. پس از جان کندن ها، خود را پس از زمان طویلی به شاهراه رساندیم. که ده فرسخ راه رفتیم و در هر قدمی به هزاران بلا گرفتار بودیم. نشستم، خستگی گرفتم و تنفّر تمامی از آقای جهالت پیدا نمودم و گفتم: 🌱 «یا لیت بینی و بینه بعد المشرقین».(زخرف/۳۸)؛ ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی! او هم از من دور ایستاد. برخاستم و به راه افتادم. تشنه شدم و جهالت هم از عقب دورادور می آمد. در کنارِ راه، سبزه زاری دیدم که ربع فرسخ از راه دور بود. در این هنگام که چنگال حیله جهالت به من بند می شد، دیدم دوان دوان خود را به من رسانید و گفت: در آن محل آب موجود است اگر تشنه ای برویم آب بخوریم. خواستم گوش به حرفش ندهم، ولی چون زیاد تشنه و خسته بودم، و چمن سبز هم البتّه بی آب نمی روید، به سخن او گوش دادم و رفتیم به نزدیک سبزه ها و دیدیم که ابداً آب وجود ندارد، و زمین هم سنگلاخی است که راه رفتن هم در آن صعوبت دارد و مارهای زیادی در آن سنگلاخ می لولند، و آن سبزی ها از درخت های جنگلی است که در همه فصول سبز است. مأیوسانه رو به راه اصلی مراجعت نمودم، به زمین همواری رسیدیم پر از هندوانه. جهالت یکی را کند و مشغول خوردن شد و به من گفت: از این هندوانه ها بخور و عطش خود را رفع کن! گفتم: البتّه مال کسی است و خوردن مالِ غیر، بدون رضا روا نیست. او همان طور که مشغول خوردن بود و آب آن از گوشه های لبش به روی ریش و سینه اش جاری بود، سری تکان داد و گفت: بوالعجب وِردی به دست آورده ای لیک سوراخِ دعا گم کرده ای آقای مقدّس! اوّلاً: احتمال می رود قویّاً که خودرو باشد و مِلک کسی نباشد، و بر فرض که مال کسی باشد، حقّ مارّه(رهگذر) حقّی است که مالک حقیقی و شارع مقدّس قرار داده است. ثانیاً: از تشنگی حال تو به هلاکت و اضطرار رسیده، و خداوند می فرماید: 🔺 «فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَلا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (بقره/۱۷۳)؛ هر کس مجبور شود در صورتی که ستم و تجاوز نکند، گناهی بر او نیست، به راستی خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است. ثالثاً: اینجا که دار تکلیف نیست که مقدّسین کاسه از آش داغ تر کمتر شده (حدّاقل) حکمِ «غیر ما أنزل اللَّه»(حکمی غیر از حکم خدا) می دهند. کم کم منِ احمق هم یکی را کندم، خواستم بخورم که دیدم مثل زهرِ هلاهل تلخ است و زبان و کامم مجروح شد. آن را انداختم و گفتم: اینها که هندوانه ابوجهل است! گفت: نخیر! شاید همان یکی این طور بوده است. یکی دیگر را چشیدم، همه مثل زهرمار تلخ بود، ولی او همان طور مشغول خوردن بود و می گفت: خیلی شیرین است! رفتم از او یک حبّ (قاچ) گرفتم، به دهان نزدیک کردم، از همه تلخ تر بود. گفتم: خانه ات بسوزد! چطور می خوری و می گویی شیرین است و حال آنکه از زهر مار بدتر است. گفت: راست می گویم، به مذاق من که خیلی شیرین است؛ چون اسم من جهالت است و این هم هندوانه ابوجهل و با من مناسب است. ناگهان سگی به ما حمله نمود، و.. ...ادامه دارد 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
✨﷽✨ 🔘 قسمت اول 🔘 قسمت دوم 🔘 قسمت سوم 🔘 قسمت چهارم 🔘 قسمت پنجم 🔘 قسمت ششم 🔘 قسمت هفتم 🔘 قسمت هشتم 🔘 قسمت نهم 🔘 قسمت دهم ✔️ جهت مطالعه هر قسمت روی آن بزنید. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💐 السَّلاَمُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّامِ 💐 سلام بر بهار اهل عالم و صفا و شادى بخش روزگار 🌷 سلام علیکم 🙂 صبحتون بخیر 🌷 یا علی مدد. 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔆«دست نیازمندُ،چَشمِ مُنتَظِر🔆 🤴نقل می‌کنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را می‌ساخت، دم دمای غروب خودش می‌رفت و مزد کارگران را می‌داد. 👷کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف می‌کشیدند و خوشحال و قبراق مدت‌ها در صف می‌ماندند تا از دست شاه پول بگیرند. 🔸در این میان عده‌ای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت می‌زدند و لباس‌های خود را خاکی می‌کردند و در صف می‌ایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. 🔹وقتی نوبت به آنان می‌رسید، سَر کارگرانِ عصبانی که کار نکرده‌ها را خوب می‌شناختند، به پادشاه ندا می‌دادند و کارگران خاک‌مالی‌شده را با فحش و بد و بی‌راه بیرون می‌انداختند. اما شاه عباس آن‌ها را صدا می‌زد و به آن‌ها نیز دستمزد می‌داد و می‌گفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را نا امید برگردانم! ◽️«یا صاحب الزمان! فدایتان شوم» ◾️مدت‌هاست در بساط شما خودم را خاک‌ مالی کرده‌ام! 🔸گاهی در نیمه‌ی شعبان، 🔹گاهی جمعه‌ها، 🔸گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعای‌تان کرده‌ام! ◾️می‌دانم این کارها، کار نیست و خودم می‌دانم کاری نکرده‌ام ولی خوب یاد گرفته‌ام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم. 🔅ای پادشاهِ مُلکِ وجود! 🔹این دست‌های نیازمند، 🔸این چشم‌های منتظر، 🔹این نگاه‌های پرتوقع، 🔸گدای یک نگاه شمایند! 🔹یک نگاه! 🔸از همان نگاه‌ها که به کارکرده‌های با اخلاص‌تان می‌کنید! 🔆 "اللهم عجل لولیک الفرج " 🔆 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای عباس موزون مجری و پژوهشگر برنامهٔ " زندگی پس از زندگی " در سفرشون به هندوستان به صورت اتفاقی با خانواده ای آشنا میشن ... تا انتها ببینید و لذت ببرید. علیه السلام 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59