🔹نماز یکدِرهمی
مردی نزد عابدی رفت و گفت: ای عابد سوالی دارم.
عابد گفت: بپرس!
مرد گفت: هنگام اقامه نماز دیدم دزدی کفشهایم را ربود و فرار کرد. مجبور شدم نمازم را بشکنم و کفشم را از دزد بگیرم. حالا میخواهم بدانم کارم درست بوده یا نادرست؟
عابد گفت: کفش تو چند درهم قیمت داشت؟
مرد پاسخ داد: پنج درهم.
عابد گفت: اى مرد، کار بهجا و پسندیدهای کردهای؛ زیرا نمازی که تو با دلبستگی و حسرت برای کفشت میخواندی، یک درهم هم نمیارزید!
🔷
https://eitaa.com/montazarr1401
🍁
✍ غصه از دستدادن نعمتی را نخور، خدا بهترش را میدهد
ماری كوچولو دختری پنجساله، زیبا و با چشمانی درخشان بود.
یک روز كه با مادرش برای خرید به بازار رفته بودند، چشمش به یک گردنبند مروارید پلاستیكی افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برایش بخرد.
مادر گفت:
اگر دختر خوبی باشی و قول بدهی اتاقت را هر روز مرتب كنی، آن را برایت میخرم.
ماری قول داد و مادر گردنبند را برایش خرید. ماری به قولش وفا كرد؛ او هر روز اتاقش را مرتب میكرد و به مادر كمک میكرد. او گردنبند را خیلی دوست داشت و هر جا میرفت، آن را با خودش میبرد.
ماری پدری دوستداشتنی داشت كه هر شب برایش قصه میگفت تا او بخوابد.
شبی بعد از اینكه داستان به پایان رسید، بابا از او پرسید:
ماری، آیا بابا را دوست داری؟
ماری گفت:
معلومه كه دوست دارم.
بابا گفت:
پس گردنبند مرواریدت را به من بده!
ماری با دلخوری گفت:
نه! من آن را خیلی دوست دارم، بیایید این عروسک قشنگ را به شما میدهم، باشد؟
بابا لبخندی زد و گفت:
آه، نه عزیزم!
بعد بابا گونه اش را بوسید و شب بهخیر گفت.
چند شب بعد، باز بابا از ماری مرواریدهایش را خواست. ولی او بهانهای آورد و دوست نداشت آنها را از دست بدهد.
عاقبت یک شب دخترک گردنبندش را باز كرد و به بابایش هدیه كرد.
بابا در حالی كه با یک دستش مرواریدها را گرفته بود، با دست دیگر از جیبش یک جعبه قشنگ بیرون آورد و به ماری كوچولو داد.
وقتی ماری در جعبه را باز كرد، چشمانش از شادی برق زد:
خدای من، چه مرواریدهای اصلِ قشنگی!
بابا این گردنبند زیبای مروارید را چند روز قبل خریده بود و منتظر بود تا گردنبند ارزان را از او بگیرد و یک گردنبند پرارزش را به او هدیه بدهد.
خدا گاهی نعمتهایش را میگیرد و در عوض خیلی بهترش را میدهد. پس هیچوقت غصه از دستدادن یک نعمت را نخور.
https://eitaa.com/montazarr1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 لحظه دریافت حکم و نشان خادمی امام رضا 🌱 به سردار دلها توسط شهید رئیسی در تیرماه سال ۹۷
🏴 به مناسبت سالروز شهادت امام رضا 🌱
🍀 حلول ماه ربیع الاول مبارک باد
مشکی از تن به در آرید، ربیع آمده است خم ابرو بگشایید که ربیع آمده است
مژده ای، ختم رسل داد که آید به بهشت هرکه بر من خبر آرد، که ربیع آمده است
https://eitaa.com/montazarr1401
کاش میشد به خیلیا فهموند
اون غمی که به ناحق
وارد زندگی کسی میکنی
شک نکن خدا بهت برمیگردونه:)
https://eitaa.com/montazarr1401
سهم ما انسانها از همدیگر
محبت است و آرامشی که
به هم هدیه میدهیم...
شب خوش🌙✨
لحظه هاتون آرام
https://eitaa.com/montazarr1401
بشنو از رندى كه از مشهد حكايت می كند
صاحب نقاره ها بر ما كرامت می كند
دست خالى برنگردد یک نفر از ارض طوس
چون على موسى الرضا او را شفاعت می كند
السلطان اباالحسن✋
┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 دادگاه اظهارات فاطمه شجاعی درجهان آرا را تائید کرد!
آموزش رسمی روسپی گری در دولت خاتمی و روحانی !!!!
آقای اژه ای الان نوبت محاکمه این افراد نیست؟
آقای مــن ...💚
چشمان تو پایان پریشانی هاست
دست تو کلید قفل زندانی هاست
ای یوسف گمگشته کجایی برگرد!؟
دیدار تو آرزوی کنعانی هاست
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
صبحتون امام زمانی
https://eitaa.com/montazarr1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهل معرفت و سلوک معنوی معتقدند ماه ربیع الاول ...🌹🌷🪷🌺⚘️🪻💐🌹🪻⚘️🌺🌷🌹🪷🌸🌼🪻⚘️
آرامش، پیامد اندیشیدن نیست،
بلکه نتیجۀ نیندیشیدن به گرفتاریها و مسائلی است
که ارزش اندیشیدن ندارند!
https://eitaa.com/montazarr1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 سفرهی نورانی قرآن
📖سوره آلعمران، آیات۵و۶
💠 إِنَّ اللَّهَ لَا يَخْفَىٰ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ(۵)
هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(۶)
💠 در حقيقت، هيچ چيز [نه] در زمين و نه در آسمان بر خدا پوشيده نمىماند.(۵)
اوست كسى كه شما را آن گونه كه مىخواهد در رحمها صورتگرى مىكند. هيچ معبودى جز آن تواناى حكيم نيست.(۶)
https://eitaa.com/montazarr1401
هنگام مرگ....
#نهج_البلاغه تلنگرررررر
🌗سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد. بدن ها در سختى جان كندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مى دارد، و او در ميان خانواده اش افتاده با چشم خود مى بيند و با گوش مى شنود و با عقل درست مى انديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده و روزگارش را چگونه سپرى كرده به ياد ثروت هايى كه جمع كرده مى افتد، همان ثروت هايى كه در جمع آورى آنها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست كه هنگام جدايى از آنها فرا رسيده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند.راحتى و خوشى آن براى ديگرى و كيفر آن بر دوش اوست، و او در گرو اين اموال است كه دست خود را از پشيمانى مى گزد به خاطر واقعيّت هايى كه هنگام مرگ مشاهده كرده است. در اين حالت از آنچه كه در زندگى دنيا به آن علاقمند بود بى اعتنا شده آرزو مى كند، اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او رشك مى برد، اين اموال را جمع كرده بود.....
📘#خطبه_109
https://eitaa.com/montazarr1401