10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین
ماجرای تامل برانگیز مادری که نوزاد ۲ ماهه اش را در کربلا گم کرده بود
https://eitaa.com/montazarr1401
1_5995302935.mp3
3.1M
#شور
هر چقدرم گریه کنم
کربلایی حسین طاهری
https://eitaa.com/montazarr1401
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ چند دقیقه شنیدنی درباره اهداف حامیان کشف حجاب در داخل ایران اسلامی
👈 یادداشتهای حمید رسایی را (اینجا) بخوانید
https://eitaa.com/montazarr1401
خدایا..
هرچیتاحالابهغیرخودتتوجهکردیم؛
خصوصااگهلذتهمبردهباشیم!
«اَستَغفِـرُکَمِنْکُلِلَذّةٍبِـغَیرِلَذّةِذِکرِک»
[#استادپناهیان]
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نقل مکاشفه ای شنیدنی از حاج آقا نجفی قوچانی در کربلا از زبان استاد مسعود عالی
23.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خواهر شمر فحش ندید ،چون مادر حضرت عباسه
به خواهر یزید فحش ندید ، چون زن امام حسنه
به خودتون فحش بدید که بازیچه اختلافات خانوادگی شدین‼️‼️
8⃣قسمت ۸ ویژه برنامه محرم در باره این جملاتیه که خوندی👆👆
ساختش با ما
نشرش با شما
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 #روزنما | ابنزیاد چطور به هلاکت رسید؟
▪️ ابن زیاد ملعون در روز دهم محرم سال ۶۷ هجری، یعنی ۶ سال بعد و دقیقا در همان روزی که امام حسینعلیهالسلام به شهادت رسیده بود، به درک واصل شد؛ اما به دست چه کسی و چطور؟
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ماجرای زندگی عجیبترین تجربهگری که عباس موزون ۶ سال تلاش کرد که او را به برنامه زندگی پس از زندگی بیاورد ولی نشد.
💥حتما ببینید👌
https://eitaa.com/montazarr1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 توصیه مهم رهبر انقلاب به کسانی که ایران 🇮🇷 را دوست دارند
هر کس دنبال جایگاه با عزت ایران در نظم جهانی هست
باید در ترویج ایمان و ترویج امید بکوشد
⚡ترویج ایمان با تهذیب نفس و خودسازی و دگرسازی صورت می گیرد
⚡قابل توجه کسانی که در راستای جهاد تبیین کار می کنند
✨بالاترین جهاد تبیین ترویج ایمان در جامعه هست
✨حقیقت ایمان یاری معصوم زمان و پیاده شدن توحید فاطمی در جامعه هست ✨
ماجرای خواب مرحوم آیت الله هستهای اصفهانی :*
🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. خیلی به این موضوع پافشاری میکردم.
🍁 تا اینکه روزی حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟
🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم.
🍁 من دوباره پرسیدم، چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی که در نظر است بدانم. لذا پرسیدم که یا سیّدتی و مولاتی، کدامیک از این مجالس بیشتر مورد توجّه شماست؟ مجدّداً فرمودند: هرجایی که پرچم عزای حسین ما خورده شود ما آنجا را دوست داریم به آن هم توجّه داریم.
🍁 سه باره پرسیدم: سیّدتی و مولاتی، کدامیک بیشتر مورد توجّه شماست؟ باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم.
امّا اینکه تو میپرسی - نام و آدرس یک مجلسی را دادند- و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم.
مرحوم آقای هستهای میگوید من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمیشناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان میشست (هنوز آنموقع در تهران لولهکشی آب نبود).
🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: خودم هستم.
گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟
گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند،
این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود.
گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟
گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت…
🍁 آقای هستهای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید.
گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم.
معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانهای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه میآورد، چند نفر از زنان همسایه هم میآمدند، گاهی یک بچّه میآمد چای را میآورد و میگذاشت.
آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه مینشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم میشنیدم. تا دهه تمام شد…
🍁 جمعیّت زیادی هم نمیآمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم،
لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن در پشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم و او هم اصرار کرد،
عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم.
از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟!
گفتم: منظور شما چیست؟
گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟ نمیشود!!
🍁 مرحوم آقای هستهای میگوید: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پسانداز کند تا صرف این وادی کند.
🍁 عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم،
گفت: بفرمایید.
گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه میشنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست…؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم میآییم درمجلس شرکت میکنیم؟
دیدم عجب زنی!!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم.عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم.
گفتم: خواهر، من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟
گفت: تشریف بیاورید.
سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است…