9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 امام زمان(عج) در جمع عزاداران حسینی
🔵 عزاداریقبیله طویریج که سید بحرالعلوم رحمت الله علیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بین ایشان سربرهنه و پا برهنه زیارت کرد که در حال عزاداری و هروله کنان راهی حرم است.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
Hossein Taheri - Delshoore (320).mp3
13.25M
#زمینه
#محرم
#حسین_طاهری
⬛️⬛️⬛️
دلشوره هارو میبینی انت امامی و دینی
اسم مارو بنویس تو زائرا اربعین
***
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چه طوری نفس آدم رام میشه؟
🔰استاد عالی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
سخنرانی های عالی
🔴 امیدهای آخـــرالزمان
هرچند هیچ مدحی در مورد مردم آخرالزمان در احادیث نشده؛ بلکه نکوهش شدهاند و تنها از ویژگیهای منفی آنها سخن به میان آمده؛ اما روایاتی نیز وجود دارد که گروههایی از اهل آخرالزمان به شدت ستایش شدهاند:
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که عدّهای از یارانش نزد او بودند، فرمود: خداوندا! برادران مرا به من بنما! ایشان سخن را دو مرتبه تکرار کردند. در این هنگام گروهی از یاران که گرد آن حضرت بودند، گفتند: ای پیامبر خدا!
آیا ما برادران شما نیستیم؟ فرمود: نه! شما یاران من هستید برادران من قومی هستند که در آخرالزمان خواهند آمد. آنها به من ایمان میآورند، در حالی که مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نامهای پدرانشان شناسانده است، پیش از آنکه از پشتهای پدران و رحمهای مادرانشان خارج شوند.
هر یک از آنها بر دین خود پایدار میماند، در حالی که این عمل از دست کشیدن بر خارهای گون در شب تاریک و در دست گرفتن آتش برافروخته از درخت گز دشوارتر است. ایشان چون چراغی فروزان در دل تاریک شب میدرخشند. خداوند آنها را از همه فتنههای تیره و تار در امان نگه میدارد
📗بحارالأنوار،ج۵۲ ، ص۱۲۴
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
4_5827795034648347984.mp3
4.86M
#راضی_به_رضای_تو ۱۹
به گفته ی پیامبر رحمت؛
محبوبِ خداوند میشی اگر... صــابر باشی؛
و
🌟 برگزیده ی ویژه ی خدا میشی؛ اگر... راضــــی باشی...!
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #بیست_یکم🎬: غروب دوازدهم ذی الحجه است، کاروان چهار روز است بی وقفه، شب و رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 منتظران ظهور 🌹
داستان«ماه آفتاب سوخته» #بیست_یکم🎬: غروب دوازدهم ذی الحجه است، کاروان چهار روز است بی وقفه، شب و رو
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_بیست_دوم🎬:
بیست و ششم ذی الحجه است و کاروان در منزلگاهی به نام«شراف» استراحت کردند و اینک قصد حرکت به طرف کوفه دارند، با اینکه سه روز قبل قاصد ابن اشعث فرمانده ابن زیاد به امام رسیده، گویا مسلم بن عقیل در آخرین لحظات حیات از او میخواهد تا به حسین نامه بنویسد و بگوید که کوفیان عهد را شکستند و حسین به کوفه نیا..
آن روز این خبر در کاروان پیچید و خیلی از کسانی که به عشق جاه و مقام و دنیا به امام پیوسته بودند با شنیدن خبر کشته شدن مسلم، از کاروان جدا شدند.
حال امام در این منزلگاه دستور میدهد هر چه مشک در کاروان است، لبریز از آب نمایید، اهل کاروان متعجب میشوندکه امام اینهمه آب برای چه می خواهد؟!
ولی خیلی نمیگذرد که جواب سوالشان را میگیرند.
اذان ظهر است که کاروان در بیابانی خشک، سوارانی بیشمار را می بینند که به آنها نزدیک میشوند.
سواران تشنه و بی رمق می رسند، امام میپرسد کیستید و اینجا چه می کنید؟
فرمانده سپاه که گویی امام را خوب شناخته با صدایی ضعیف می گوید: ما سپاه کوفه هستیم و منم فرمانده شان حربن یزید ریاحی
امام می فرماید: ای حر به یاری ما آماده ای یا به جنگ؟!
حر سرش را پایین می اندازد و میگوید: به جنگ اما اینک از تشنگی هلاکیم
امام که مهربانی اش از رحمانیت خدا نشأت می گیرد چون او حجت خداست و باید نشان خداوند را داشته باشد و چون خداوند،بخشنده و مهربان است،دستور می دهد که به سپاه دشمن آب دهند، هم سربازان و هم اسب ها را سیراب کنند و حتی بر یال اسب ها آب بریزند تا آنها هم جانی دوباره گیرند.
حال همه سیراب شدند، ندای ملکوتی اذان در فضا میپیچد، سربازان دشمن جذب این ندا می شوند و ناخوداگاه و به حکم فطرتشان که فطرت هر انسان طالب خوبی هاست، پشت سر امام به نماز می ایستند
نماز تمام میشود و صدای امام در صحرا می پیچد:«ای مردم کوفه! مگر شما مرا به سوی خود دعوت نکرده اید؟ اگر مرا نمی خواهید از راهی که آمده ام بازگردم»
حر بن یزید ریاحی از جا بر می خیزد و میگوید: یا ابا عبدالله! من نامه ای به تو ننوشته ام و از آنچه می گویی بی خبرم
در این لحظه کیسه های نامه را نزد حر می آورند و حر به جای مردم بد عهد دیارش شرمنده میشود و نامهٔ سپاهیانش را داخل کیسه ها می بیند.
حر با شرمندگی می گوید: من نامه ننوشتم و مامور ابن زیاد هستم تا تو را به کوفه برم
امام نگاه تندی به حر می کند و می فرماید: مرگ از این پیشنهاد بهتر است، ای کاروان حسین، برخیزید و سوار شوید که ما به مدینه باز می گردیم.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤