eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
304 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: وارد اتاق شدند، فاطمه مبل یک نفره قهوه ای رنگ کنار تختخواب را به روح الله تعارف کرد و روح الله همانطور که سرش پایین بود با اجازه ای گفت و نشست. فاطمه روی تختی که با ملحفه آبی رنگ پوشیده شده بود، نزدیک به مبل نشست، در اتاق باز بود و مامان مریم در دید فاطمه بود، سکوت برقرار شده بود،فاطمه که استرس وجودش را گرفته بود، با انگشتان دستانش مشغول بازی بود، روح الله که از زیر چشم حرکات این دخترک زیبا را نگاه می کرد، لبخند نمکینی زد و آرام گفت: یعنی باید با تله پاتی با هم حرف بزنیم؟! چقدر سربه زیر هستی و بازیگوش، دست از سر این انگشتان بردار و سرت را بالا بگیر یه ذره ما را بنگر ای خورشید عالمتاب.. فاطمه خنده ریزی کرد و سرش را بالا گرفت و نگاهی به چهرهٔ مردانه و آفتاب سوختهٔ روح الله کرد، چهره این مرد با چشمان سیاه و درشت و ابروهای کشیده و بینی کمی گوشتی و ریش و سبیل پر و سیاه رنگ و موهای پرپشت که نیم فرق باز کرده بود، بدجور به دلش نشست و یک باره انگار کل بدنش گُر گرفت و سرش را پایین انداخت، روح الله خنده ریزی کرد و گفت: لپهاتون هم چه گلی انداخته بانو! فاطمه همانطور که نگاهش به دستان ترک خورده روح الله بود ارام زیر لب گفت: کاش صورت پر از عرق خودتون هم میدیدین.. روح الله مثل پسرکی بازیگوش، با آستین لباسش عرق پیشانی اش را گرفت و با همان لحن مهربان و صدای آرام بخشش گفت: خوب دیگه عرقی هم موجود نیست. فاطمه که خنده اش گرفته بود گفت: عه نکنید لباستون لک میشه روح الله سری تکان داد و گفت: مشکلی نیست، دوست داشتم آنچه یارم میخواد انجام بدم با این حرف دوباره بدن فاطمه گرم شد و خودش میدانست که الان صورتش هم مثل لبو قرمز شده.. فاطمه بریده بریده شروع کرد و تک تک خواسته هایش را پشت سر هم شروع به گفتن کرد.. فاطمه یک نفس حرف میزد، می خواست چیزی را از قلم نیندازد که ناگاه روح الله با لحنی آرام گفت: صبر کنید، یه ذره نفس بگیرید بانو، اجازه بدین.. فاطمه با تعجب به روح الله نگاه کرد و روح الله زیر نگاه خیره فاطمه، دست برد داخل جیبش و لیست بلند بالایی را که شب گذشته نوشته بود بیرون آورد و به طرف فاطمه داد. فاطمه با نگاهی پرسشگرانه به برگه دست روح الله نگاه کرد و بدون اینکه حرفی بزند برگه را گرفت و باز کرد و مشغول خواندن شد. چشمهای متعجب فاطمه خیره به برگه پیش رویش بود و هر چه بیشتر می خواند،بیشتر بر تعجبش افزوده میشد. بعد از دقایقی سرش را از روی برگه بلند کرد و گفت: این...این که همهٔ خواسته های من است، اصلا انگار من گفتم و شما نوشتین...چقدر جالب.. روح الله سری تکان داد و گفت: بله بانو! آیا حاضری همسفر این مرد تنها که احساس میکند در یک نگاه و یک کلام عاشق صورت و سیرت شما شده، بشید؟! فاطمه سرش را پایین انداخت و همانطور که باز صورتش گل انداخته بود، لبخند زیبایی بر چهره اش نشست ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت https://eitaa.com/montazeraan_zohorr 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
www.masaf.ir-1394-04-11-Tehran-Shab1-24Kbps.mp3
11.79M
💡اثبات شهادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم👇 🎙استاد رائفی پور (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند. 📚اصول کافی ج 6 ص315 📺⛔️انتشار این پست خیلی ضروری و لازم است. 🍃 🦋🍃 https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم قسمت ششم قسمت هفتم قسمت هشتم قسمت نهم قسمت دهم قسمت یازدهم قسمت دوازدهم قسمت سیزدهم قسمت چهاردهم قسمت پانزدهم قسمت شانزدهم قسمت هفدهم قسمت هجدهم قسمت نوزدهم قسمت بیستم قسمت بیست و یکم قسمت بیست و دوم قسمت بیست و سوم قسمت بیست و چهارم قسمت بیست و پنجم قسمت بیست و ششم قسمت بیست و هفتم قسمت بیست و هشتم قسمت بیست و نهم قسمت سی ام قسمت سی و یکم قسمت سی و دوم قسمت سی و سوم قسمت سی و چهارم قسمت سی و پنجم قسمت سی و ششم قسمت سی و هفتم قسمت سی و هشتم قسمت سی و نهم قسمت چهلم قسمت چهل و یکم قسمت چهل و دوم قسمت چهل و سوم قسمت چهل و چهارم قسمت چهل و پنجم قسمت چهل و ششم قسمت چهل و هفتم قسمت چهل و هشتم قسمت چهل و نهم قسمت پنجاهم قسمت پنجاه و یکم قسمت پنجاه و دوم قسمت پنجاه و سوم قسمت پنجاه و چهارم قسمت پنجاه و پنجم قسمت پنجاه و ششم قسمت پنجاه و هفتم قسمت پنجاه و هشتم قسمت پنجاه و نهم قسمت شصتم قسمت شصت و یکم قسمت شصت و دوم قسمت شصت و سوم قسمت شصت و چهارم قسمت شصت و پنجم قسمت شصت و ششم قسمت شصت و هفتم قسمت شصت و هشتم قسمت شصت و نهم قسمت هفتادم قسمت هفتاد و یکم قسمت هفتاد و دوم قسمت هفتاد و سوم قسمت هفتاد و چهارم قسمت هفتاد و پنجم قسمت هفتاد و ششم قسمت هفتاد و هفتم قسمت هفتاد و هشتم قسمت هفتاد و نهم قسمت هشتادم قسمت هشتاد و یکم قسمت هشتاد و دوم قسمت هشتاد و سوم قسمت هشتاد و چهارم قسمت هشتاد و پنجم قسمت هشتاد و ششم قسمت هشتاد و هفتم قسمت هشتاد و هشتم قسمت هشتاد و نهم قسمت نودم قسمت نود و یکم قسمت نود و دوم قسمت نود و سوم قسمت نود و چهارم قسمت نود و پنجم سلام علیکم مجموعه صوتی سه دقیقه در قیامت برای دسترسی راحت تر از لینک های بالا استفاده کنید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه نمایش صوتی " یک آیه یک قصه " "آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه تهیه شده در رادیو قرآن ✅ مخصوص https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
yek aye yek ghese 59.mp3
3.27M
قسمت 9⃣5⃣ 📜سوره مبارکه حجر آیه ۸۸ 🔹لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا