eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
9.7هزار ویدیو
301 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
این دعاهای زیبا تقدیم به همه عزیزان 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن🌸 🌸 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن 🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن🌸 🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن🌸 قراربگذاریم هرشب وهرروز برای سلامتی وظهوراقاومولامون صاحب الزمان صلوات بفرستیم.... 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و سهل مخرجهم🌷
🌷بهترین مردم امام رضا علیه السلام فرمودند: 🌷أَحْسَنُ اَلنَّاسِ مَعَاشاً ، مَنْ حَسَّنَ مَعَاشَ غَيْرِهِ فِي مَعَاشِهِ وْ أَسْوَأُ اَلنَّاسِ مَعَاشاً،َ مَنْ لَمْ يُعِشْ غَيْرَهُ فِي مَعَاشِه ِ🌷ُّ أَحْسِنُوا جِوَارَ اَلنِّعَمِ فَإِنَّهَا وَحْشِيَّةٌ مَا نَأَتْ عَنْ قَوْمٍ فَعَادَتْ إِلَيْهِمْ 🌷 إِنَّ شَرَّ اَلنَّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَكَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ 🌷بهترین مردم کسی است که از زندگی او،دیگران هم بهره ببرند و بدترین مردم کسی است که زندگیش برای دیگران فایده ای نداشته باشد. 🌷قدرنعمتهای خدا را بدانید که ازشماگرفته میشود 🌷بدترین مردم کسی است که خیرش به دیگران نرسد، تنها بخورد،وزیردستانش راآزاردهد تحف العقول ج ۱ ص ۴۴۸ 🌷بحارالأنوار (جلد 75) ص 292 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷امام رضا ع درحدیث معروف سلسلة الذهب در نیشابور فرمودند: قال الله تعالی کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطهاوشروطها وانا من شروطها خدا فرمود: کلمه لااله الا الله قلعه محکم من است هرکس آن را بگوید ،به شرط اعتقادبه امامت امامان ع که من هم ازآنانم ،ازعذاب من درامان است. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷فرق مهم بین مومن ومنافق: مومن،به کار خوب تشویق میکندوازکاربدنهی میکند منافق ،به کاربد تشویق میکندوازکارخوب نهی میکند: 🌷وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ...(٧١)توبه 🌷الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ... (٦٧)توبه 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷۴ نشانه یاران امام علیه السلام: ۱.برپاکردن نماز ۲‌.دادن خمس وزکات ۳.امربه معروف کردن ۴.نهی ازمنکر کردن ۴۱ سوره حج 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه دقیقه در قیامت استاد امینی خواه
🍀رونق اخلاق بر اثر بی نیازی 🌷عدالت ورزی در عصر ظهور 🔺ریشه بسیاری از بزهکاری ها و رفتارهای ناصحیح اجتماعی در فقر است. ای بسا کسانی که به دلیل فقر دست به جنایاتی نظیر قتل، دزدی، قطع رحم و … بزنند. البته همواره این رفتارهای ناشایست از فقر سرچشمه نمی گیرد و ای بسا طغیان های بیش از این که در «ثروت» ریشه داشته باشد. آری ثروت و بی نیازی نیز می تواند موجب طغیان شود[۱] 🔺اما در عین حال نمی توان اثر فقر در تحقق بسیاری از این امور را انکار کرد. به هر روی در زمانه ظهور با رواج بی نیازی و نابودی فقر بسیاری از بزهکاری ها خاتمه می یابند در این زمینه روایت ذیل خواندنی است. 🔺رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «فیجیى‏ء السارق فیقول: فی مثل هذا قطعت یدى! یجیى‏ء القاتل فیقول: فی هذا قتلت! و یجیى‏ء القاطع فیقول: فی هذا قطعت؛[۲] دزدی مى ‏آید و مى‏ گوید: به خاطر این (مال) دست‏هایم بریده شد! و قاتل مى‏ آید و مى‏ گوید: به خاطر این (مال) کشتم! و قاطع رحم [کسی که رابطه با خویشاوندانش را ترک کرده است] مى ‏آید و مى‏ گوید: به خاطر این رحمم را قطع نمودم!» [۱] علق: ۶ [۲] ینابیع الموده، ج ۳، ص ۸۶ ۷۹
رئوف: ♦️ بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیع‌الاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابی‌عبدالله جعفربن‌محمدالصّادق ولادت یافته‌اند و ولادت پیغمبر سرآغاز همه‌ی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ما که اسلام را وسیله‌ی سعادت بشر و راه نجات انسان می‌دانیم، این موهبت الهی مترتب بر وجود مبارک پیغمبر است که در این ماه اتفاق افتاد. حقیقتاً باید این میلاد عظیم را مبدأ همه‌ی برکاتی دانست که خدای متعال جامعه‌ی بشری را، امت اسلامی را، پیروان حقیقت را به آن سرافراز کرده است. ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
⭕️ کمی در مورد هتک حرمت حرم امام رضا علیه السلام 🔶 چند روز قبل عده ای در کنار ضریح مطهر امام رضا علیه السلام از روی نرده ها رد شدند و در مدت کوتاهی فضای حرم دچار التهاب شد. چند تا نکته در این زمینه قابل توجه هست. 🔺 همیشه گفته شده که دو گروه مثل دو لبه قیچی به دنبال حذف جریان اصیل شیعه هستند. یکی گروه لیبرالیست ها و کسانی که به دنبال تقدس زدایی از مقدسات هستند. 🔺 یکی هم گروهی که به صورت افراطی خودشون رو محب اهل بیت علیهم السلام نشون میدن. این گروه هم بزرگترین ضربات رو به جریان اصلی شیعه میزنند. این گروه سعی دارند از شیعه یک چهره ضدفرهنگ نشون بدن تا دیگه کسی جذب فرهنگ اصیل شیعه نشه. 🔹 بله زیارت کردن خیلی خوبه ولی اینکه آدم بخواد آرتیست بازی و قهرمان بازی در بیاره و مثلا از روی نرده ها بپره این دیگه "بی ادبی" هست و آدم بی ادب هم جایی در فرهنگ اصیل شیعه نداره. بنابراین ما حتما این حرکت سخیف و شیطانی رو محکوم میکنیم. بنده اعتقاد دارم اگه رزومه این افراد بررسی بشه به احتمال زیاد همکاریشون با سفارت انگلستان روشن خواهد شد. ✅ طبیعتا کسانی که طبق تربیت اهل بیت علیهم السلام بوده باشند از بالاترین فرهنگ و ادب و درک برخوردار هستند و این چنین کارهای بچگانه و احمقانه ای مرتکب نخواهند شد. 🌺 ان شالله که این گروه ها روز به روز رسواتر بشن و جایگاهشون رو در بین بخشی از اقشار مذهبی از دست بدن تا شاهد شکوفایی بیشتر فرهنگ اصلی و غنی شیعه باشیم...
⭕️💠🌀⭕️🔷🔹 🔹 🌸🍃 🧕(داستان‌واقعی) (این کتاب ارزشمند با استقبال بالا به تیراژ بیست‌ودوم رسیده است) ✫⇠ ✫⇠قسمت‌ بیست‌ونهم روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند. مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود. خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه میکردند، شعار می دادند. تشییع جنازه باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری. شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم. شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.» خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود. گفتم: «چرا؟!» خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.» اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.» آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.» نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.» مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.» اخم کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت، یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟!» بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد، سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: «پتو یادت نرود؛ پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده. خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر.» وقتی از سر کوچه پیچید، داد زدم: «دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد. ما چشم انتظاریم.» برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم. دو روز از رفتن صمد می گذشت، برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می کرد. با خودم گفتم: «باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی آید.» هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن ها را شستم. ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه ما. از درد هوار می کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می کرد و زعفران دم کرده به خوردم می داد. کمی بعد، شیرین جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد. آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. تا صدایی می آمد، با آن حال زار توی رختخواب نیم خیز می شدم. دلم می خواست در باز شود و صمد بیاید. هر چند تا صبح به خاطر گریه بچه خوابم نبرد؛ اما تا چشمم گرم می شد، خواب صمد را می دیدم و به هول از خواب می پریدم. یک هفته از به دنیا آمدن بچه می گذشت. او را خوابانده بودم توی گهواره که صدای در آمد. شیرین جان توی اتاق بود و به من و بچه می رسید. قبل از اینکه صمد بیاید تو، مادرم رفت. صمد آمد و نشست کنار رختخوابم. سرش را پایین انداخته بود. آهسته سلام داد. زیر لب جوابش را دادم. دستم را گرفت و احوالم را پرسید. سرسنگین جوابش را دادم. گفت: «قهری؟!» جواب ندادم. دستم را فشار داد و گفت: «حق داری.» ادامه دارد... ⭕️💠🌀⭕️🔷🔹