eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.7هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
.❣️☺️❣️☺️❣️☺️❣️ *خــیــر مــقــدم بــہ اعــضــاے جــدیــد 🍃🌸* *و ســپــاس از همــراهان همــیــشــگــے* *مــقــدمــتــان گــلــبــارانــ🌹🌹🌹* *هرگــز ادعــا نــڪــردیــم و نــمــیــڪــنــیــم ڪ بــهتــریــنــیــمــ🌸* امــا ؛ *مــا مــفــتــخــریــم ڪ بــهتــریــنــها ڪــنــارمــون هســتــنــد* 🌹🤲 *🌹* ظهرتون متبرك به صلوات*🌹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لحظه پرکشیدن سرلشکر خلبان علی اکبر قربان شیرودی شیرودی دو هفته قبل از پرواز ابدی، بهترین خاطره خود را چنین تعریف می‌کند: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبهه‌ها با ۳ لشکر کامل حمله کرد. ما با کم‌ترین وسایل و نفرات، این ۳ لشکر را همراه با ۸۰% وسایلشان از بین بردیم تا آن‌جا که باقی‌مانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه می‌خواست به تهران برسد آن‌چنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود.» او در مدت نبردش یکی از بالاترین ساعت پروازهای جنگ را در دنیا داشته و بارها از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برد... تصویر فوق از لحظه جاودانه شدن شیرودی توسط عربعلی هاشمی در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۶۰ گرفته شده و سایت هنر مقاومت آن را منتشر کرده است... ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ شهید شیرودی خلبانی که بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت... سالروز شهادتت را گرامی میداریم ای عقاب تیز پرواز...🍃❤️ @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهل وهشتم: دعوت کردن مردم به آن حضرت (علیه السلام) و این کار از مهم ترین طاعات وواجب ترین عبادات است، وبر فضیلت آن دلالت می کند تمام آنچه در فضیلت امر به معروف از آیات وروایات آمده، وتمام آنچه در فضیلت هدایت وارشاد مردم به راه حق وارد گردیده، اضافه بر این که بهترین خلایق پس از ایشان (علیه السلام) کسی است که آنان را دوست بدارد ومردم را به ایشان دعوت کند، چنانکه در روایات آمده: وهمانا عالمی که به مردم، معارف دینشان را بیاموزد وآنان را به امامشان دعوت کند از هفتاد هزار عابد بهتر است. و شیخ کلینی (رحمه الله) به سند صحیحی از سلیمان بن خالد روایت آورده که گفت: به حضرت ابی عبد الله امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: خاندانی دارم که سخن مرا می پذیرد آیا آنان را به این امر دعوت کنم؟ حضرت فرمود: آری، خداوند (عزَّ وجلَّ) در کتابش می فرماید: یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم واهلیکم ناراً وقودها الناس والحجارة(۵۰۲)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خود وخانواده خویش را نگاه دارید از آتشی که مردم (کافر ومنافق) وسنگ خارا فروزنده آنند.(۵۰۳) و تو را در این مقام همین بس که در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام)، در تفسیر فرموده خدای تعالی است: واذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله وبالوالدین احساناً وذی القربی والیتامی(۵۰۴)؛ ویاد آرید هنگامی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید وبه پدر ومادر وخویشاوندان ویتیمان احسان ونیکی کنید. فرمود: واما فرموده خدای (عزَّ وجلَّ): (ویتیمان) به درستی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خداوند (عزَّ وجلَّ) نیکی به یتیمان را تأکید فرموده چون از پدرهایشان جدا شده اند، پس هر آن که آنان را حفظ ونگهداری کند خداوند او را مصون خواهد ساخت وهر کس آنان را گرامی بدارد، خداوند او را گرامی خواهد داشت وهر کس از روی مهر دست خود را بر یتیمی بکشد، خداوند برای او در بهشت به هر مویی که از زیر دستش گذشته کاخی قرار دهد که از دنیا وهر چه در آن است بزرگتر باشد، ودر آن است آنچه دل ها اشتها کنند ودیده ها لذت برند وآن ها در آن جاودانند. وامام (علیه السلام) فرمود: وسخت تر از این یتیمی، حال آن یتیم است که از امامش جدا گردد، نتواند به حضور او برسد ونداند حکم او در آنچه از شرایع واحکام دینش دچار می گردد چیست، توجه کنید هر آن که از شیعیان ما علوم ما را بداند، وکسی که نسبت به شریعت ما جاهل، واز دیدن ما محروم مانده است را هدایت نماید، یتیمی بر دامان نشانیده است، آگاه باشید که هر کس او را هدایت وارشاد کند وشریعت ما را به او بیاموزد، در رفیق اعلی (منزلگاه مخصوص بهشت) با ما خواهد بود، این را پدرم از پدرانش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برایم حدیث گفت.
"و حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود: هر کس از شیعیان ما شریعت ما را بداند وضعفای شیعیانمان را از تاریکی جهل ونادانی شان. به نور علمی که ما به او داده ایم بیرون برد، روز قیامت در حالی خواهد آمد که بر سرش تاجی از نور باشد که بر تمام اهل آن عرصات می درخشد وزیوری بر او باشد که کم ترین تار آن از دنیا وآنچه در آن هست ارزشمندتر است. سپس از سوی خداوند منادی بانگ می زند: ای بندگان خدا! این عالمی از شاگردان بعضی از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است، توجه کنید هر کس را در دنیا از سرگردانی جهل بیرون آورده، به نورش دست بیازد تا او را از حیرت تاریکی این عرصات به سوی منزلگاه های بلند بهشت بیرون نماید، پس هر کسی که در دنیا کار نیکی از او آموخته، یا جهلی از دلش بیرون ساخته، یا شبهه ای را برایش روشن کرده بود به سوی او آیند. امام (علیه السلام) فرمود: ویک زن به حضور صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرفیاب شد، وبه آن حضرت عرضه داشت: من مادر ناتوانی دارم که در امر نمازش مسائلی بر او مشتبه گردیده، مرا به خدمت شما فرستاده تا آن ها را از شما بپرسم. پس حضرت فاطمه (علیها السلام) از سؤال اولش پاسخ فرمود. سؤال دیگر مطرح کرد وآن حضرت جواب داد. سپس سومین بار سؤال کرد وپاسخ شنید تا ده سؤال مطرح نمود وجواب گرفت. آنگاه از کثرت سؤال خجالت کشید وعرضه داشت: ای دخت رسول خدا دیگر زحمتتان ندهم. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: بگو واز آنچه می خواهی سؤال کن، آیا اگر کسی یک روز اجیر شود که بار سنگینی را به بام ببرد، وکرایه اش صد هزار دینار باشد آیا بر او سنگینی می کند؟ دختر گفت: هرگز، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: من برای هر مسأله (که جواب می دهم) بیش از مقدار مرواریدی که زمین تا عرش را پر کند اجرت دارم، پس سزاوار است که بر من سنگینی نکند، شنیدم پدرم می فرمود: همانا علمای شیعیان ما محشور می شوند پس بر آنها از خلعت های کرامت به قدر بسیاری علومشان وکوشش ایشان در راه ارشاد بندگان خدا عنایت می شود، تا آنجا که بر یکی از ایشان یک میلیون حله از نور پوشانیده می شود سپس منادی پروردگارمان (عزَّ وجلَّ) بانگ می زند: ای عهده داران یتیمان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که آنان را پس از جدا شدنشان از پدرانشان که امامان آن ها بوده اند پرورش داده اید، اینان شاگردان شمایند ویتیمانی که تحت تکفل گرفتید وفقرشان را جبران کردید، پس بر ایشان خلعت های علومی را که در دنیا به آنان آموخته اید بپوشانید، آنگاه بر هر کدام از آن ایتام به مقداری که از علوم آن ها را فرا گرفته اند خلعت می بخشند، تا جایی که در بین آن ها -یعنی یتیمان- کسی هست که صد هزار خلعت (حله) به او داده می شود، وهمچنین این ایتام به کسانی که از آن ها چیزی آموخته اند خلعت هایی می بخشند. سپس خدای تعالی می فرماید: بر این علمایی که متکفل یتیمان بوده اند بار دیگر خلعت دهید تا خلعت های یتیمان را تمام نمایند وچند برابر کنند، پس آنچه را پیش از آنکه بر یتیمان ببخشند به آنان عطا شده بود بار دیگر خلعت هایی عطا می گردد. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: ای کنیز خداوند، به درستی که یک تار از آن خلعت ها از آنچه آفتاب بر آن می تابد (دنیا) یک میلیون بار بهتر وبرتر است، زیرا که این (امور دنیا) به کم شدن وناراحتی آمیخته است. و حضرت حسن بن علی (علیه السلام) فرمود: فضیلت متکفل یتیم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که از سرورانش جدا گردیده ودر وادی جهل افتاده که او را از جهلش بیرون برد، وآنچه بر او مشتبه شده توضیح دهد، برتری وبر متعهد امور یتیم که او را آب وغذا می دهد، همچون برتری خورشید بر ستاره سها می باشد. و حضرت حسین بن علی (علیه السلام) چنین فرموده: هر کس یکی از یتیمان ما که به خاطر فشارها ومحنت هایی که داشته ایم از ما جدا گردیده را کفالت کند، واز علم ما که به دستش افتاده به او برساند تا این که هدایتش نماید، خدای تعالی به او فرماید: ای بنده کریم مواسات کننده، من به بزگواری سزاوارترم، ای فرشتگان من! در بهشت برای او به شماره هر حرفی که تعلیم نموده یک میلیون کاخ قرار دهید، وآنچه شایسته آن کاخ ها است از سایر نعمت ها بر او بیفزایید. و حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است خدای تعالی به موسی (علیه السلام) وحی فرمود که: مرا نزد مخلوقم محبوب ساز ومخلوق مرا نزد من محبوب کن، (موسی) (علیه السلام) گفت: پروردگارا! این کار را چگونه انجام دهم؟ فرمود: نعمت ها وبخشش های مرا به یادشان آور تا مرا دوست بدارند. پس اگر بنده ای را که از در خانه ام فرار کرده بازگردانی، یا گمراهی که از درگاه من دور افتاده را به راه آوری، برای تو از عبادت صد (هزار سال که روزها را روزه بداری وشب ها نماز بپا داری بهتر است. موسی گفت: این بنده فرار کرده از تو کدام است؟ فرمود: گناهکار متمرد، عرض کرد: ان دور افتاده از درگاه تو کیست؟
فرمودکسی که نسبت به امام زمانش جاهل است که او را نمی شناسد، وغایب از او پس از آنکه او را شناخته، که شریعت وآیین دینش را نمی داند، او را به آیینش آشنا سازد ونحوه عبادت پروردگارش ووسیله رسیدن به خشنودی او را به وی تعلیم نماید. حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: پس ای گروه علمای شیعیان ما مژده باد شما را به بزرگترین ثواب وبیشترین پاداش.🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃💐 🔰قسمت 6⃣6⃣ ✅جلددوم المکارم
19.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷👤🕋🌹تشرفات 🔆تشرف خادم مسجدبه حضورامام زمان ♥️عجل الله فرجه 💐آیت الله ناصری اعلی الله مقامه🌷اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
"اگر شيعيان و محبان اهل بيت(ع) اهل تقوا و تسليم در برابر دستورهاي اهل بيت(عليهم السلام) باشند، آن گاه است كه عنايت خاص، آنان را دربر مي گيرد. آن حضرت(عج) در اين باره مي فرمايد: فاتقوا الله و سلموا لنا و ردو الامر الينا، فعلينا الاصدار، كما كان منا الايراد و لا تحاولوا كشف ما غطي عنكم و اجعلوا قصدكم الينا بالموده علي السنه الواضحه ؛ از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنانكه بردن شما به سرچشمه از ما بود، درپي كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي ما براساس راهي كه روشن است به طرف ما قرار دهيد. حجت الهي چه در زمان ظهور، چه غيبت به عنوان خليفه الهي بر ما سوي الله و نيز به عنوان انسان خدا، در مقام مظهريت ربوبيت به نقش خلافت كل اشتغال دارد و گمان باطل برخي ها، حقيقت اين مسأله را تغيير نمي دهد. ايشان درباره تأثير وجودي خويش در حالت غيبت اين چنين مي فرمايد: و أما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكا لانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب؛ كيفيت بهره وري از من در دوران غيبت، مانند كيفيت بهره وري از آفتاب است هنگامي كه ابر آن را از چشم ها پنهان سازد. آن حضرت(عج) در جايي ديگر مي فرمايد: زعمت الظلمه أن حجه الله داحضه و لو أذن لنا في الكلام لزال الشك؛ ستمگران پنداشتند كه حجت خدا از بين رفته است، درحالي كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مي شد، هر آينه تمام شك ها را از بين مي برديم. از آن جايي كه حقيقت ايشان همان مظهريت اتم و اكمل و الوهيت و به همين سبب لايق و شايسته خلافت در ربوبيت الهي هستند ديگر نيازي به غير خدا ندارند چنانكه ايشان مي فرمايد: ان الله معنا و لا فاقه بنا الي غيره و الحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا و نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا؛ خداوند با ماست و به جز ذات پروردگار به چيزي نياز نداريم و حق با ماست. اگر كساني با ما نباشند، هرگز در ما وحشتي ايجاد نمي شود، ما دست پرورده هاي پروردگارمان و مردم، دست پرورده هاي ما هستند. به هرحال، امام زمان به هستي به رحمت رحماني توجه داشته و نسبت به شيعيان و محبان به رحمت رحيمي عنايت ويژه مبذول مي دارد و هيچ كس از اهل علم و عرفان در اين ترديدي ندارد و با نگاهي كوتاه به تاريخ مي توان اين حقيقت را از همه جا به وضوح ديد؛ چراكه اگر عنايت ايشان نبود نامي از تشيع و شيعيان بر زمين نمي ماند و ابليس گمان خويش را تحقق بخشيده بود. ¤ اغلب احاديث مهدوي مقاله از بحارالانوار جلد53 انتخاب شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌فرق و❌جریان های انحرافی 🕋مهدویت 👤استادرائفی پور 🌐قسمت 1⃣
حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرموده است خدای تعالی به موسی (علیه السلام) وحی فرمود که: مرا نزد مخلوقم محبوب ساز ومخلوق مرا نزد من محبوب کن، (موسی) (علیه السلام) گفت: پروردگارا! این کار را چگونه انجام دهم؟ فرمود: نعمت ها وبخشش های مرا به یادشان آور تا مرا دوست بدارند. پس اگر بنده ای را که از در خانه ام فرار کرده بازگردانی، یا گمراهی که از درگاه من دور افتاده را به راه آوری، برای تو از عبادت صد (هزار سال که روزها را روزه بداری وشب ها نماز بپا داری بهتر است. موسی گفت: این بنده فرار کرده از تو کدام است؟ فرمود: گناهکار متمرد، عرض کرد: ان دور افتاده از درگاه تو کیست؟ فرمود: کسی که نسبت به امام زمانش جاهل است که او را نمی شناسد، وغایب از او پس از آنکه او را شناخته، که شریعت وآیین دینش را نمی داند، او را به آیینش آشنا سازد ونحوه عبادت پروردگارش ووسیله رسیدن به خشنودی او را به وی تعلیم نماید. حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) فرمود: پس ای گروه علمای شیعیان ما مژده باد شما را به بزرگترین ثواب وبیشترین پاداش. و حضرت محمد بن علی امام باقر (علیه السلام) فرموده است: عالم همچون صاحب شمعی است که برای مردم روشنایی می دهد، پس هر کس به وسیله شمع او راهنمایی شود برای او دعای خیر کند، وهمین طور عالم با او شمعی هست که تاریکی جهل وحیرت را از بین می برد، پس هر آنکه با شمع او روشنی یافت، وبه سبب آن از سرگردانی بیرون آمد، یا از نادانی نجات یافت، از آزاد شدگان او از دوزخ است، وخداوند از این کار به مقدار هر موی کسی که او را آزاد کرده پاداشی عنایت فرماید که از صدقه دادن صد هزار قنطار به غیر از آن گونه ای که خداوند (عزَّ وجلَّ) امر فرموده: بهتر باشد، بلکه آن صدقه برای صاحبش وبال است، ولی خداوند به او پاداشی عنایت فرماید که از خواندن صد هزار رکعت نماز در پیشگاه کعبه بهتر باشد.
"حضرت جعفر بن محمد امام صادق (علیه السلام) فرمود: علمای شیعیان ما سد کننده راه نفوذ ابلیس وهم دستانش هستند، که آن ها را از خروج بر ضعفای شیعیان ما باز می دارند، واز این که ابلیس وپیروان ناصبی او بر اینان مسلط شوند مانع می گردد، توجه کنید که هر کس از شیعیان ما بر این کار بپا ایستد یک میلیون بار بهتر است از کسی که با رومیان وترک وخزر (دشمنان عمده مسلمین در آن روز) به جهاد برخیزد، زیرا که این از دین دوستان ما دفاع می کند واو از بدن های ایشان. و حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: یک فقیه که یتیمی از یتیمان ما که از ما ودیدن ما جدا شده اند را نجات دهد به این که آنچه نیاز به آن دارد را به او بیاموزد، از هزار عابد بر ابلیس مؤثرتر است، زیرا که عابد فقط هم خودش را دارد، وآن عالم اضافه بر خودش هم بندگان خدا را نیز دارد که از چنگال ابلیس وسرکشان او برهاند، لذا او نزد خداوند از یک میلیون عابد بهتر است. و حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) چنین فرمود: روز قیامت به عابد گفته می شود: خوب مردی بوده ای همتت جان خودت بوده (که آن را به نجات رسانی) وزحمتت را از مردم برگرفتی، پس به بهشت داخل شو، وبه فقیه گفته می شود: ای کسانی که یتیمان آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تکفل کرده ودوستان وغلامان او را هدایت نموده ای، بایست تا برای هر کسی که از تو (درس) گرفته یا عملی آموخته شفاعت کنی. آنگاه او می ایستد تا داخل بهشت می شود در حالی که با او گروهی وگروهی...(تا ده گروه را حضرت شمرد) خواهند بود، وآن گروه ها کسانی هستند که از او تعلیم گرفته اند، واز کسی که از او آموخته درس گرفته اند تا روز قیامت، بنگرید بین این دو منزلت (عابد وعالم) چقدر فرق است. و حضرت محمد بن علی امام جواد (علیه السلام) فرمود: همانا کسی که متکفل ایتام آل محمد (علیهم السلام) شود که از امامشان جدا شده ودر جهل خود سرگردان مانده ودر دست شیاطینشان وناصبیان از دشمنانمان اسیر گشته اند، پس آنان را از چنگال شیاطین ودشمنان ما نجات داد واز حیرتشان بیرون برد وشیاطین را با رد وسوسه هایشان سرکوب نماید وناصبیان را با دلایل پروردگارشان ودلیل امامانشان مقهور ساخت، چنین کسانی نزد خداوند به بلندترین جایگاه ها از بندگان برتری یابند، بیش از فضیلت آسمان بر زمین وعرش وکرسی وحجب. وفضل آن ها بر این عابد همچون امتیاز ماه شب چهارده بر مخفی ترین ستاره در آسمان می باشد.
"و حضرت علی بن محمد امام هادی (علیه السلام) فرمود: اگر نبودند کسانی از علما که بعد از غیبت قائم شما (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او دعوت کنند وبر او دلالت نمایند، از دین او با دلایل خداوند دفاع کنند، وبندگان ضعیف خداوند را از دام های ابلیس وسرکشان او رها سازند، واز شبکه های ناصبیان خلاص نمایند، (اگر اینان نبودند) هیچ کس نمی ماند مگر اینکه از دین خدا بر می گشت، ولی اینان هستند که زمام دل های شیعیان ضعیف را به دست می گیرند، همچنان که ناخدای کشتی سکان آن را در دست دارد، آنان برترین کسان نزد خدای (عزَّ وجلَّ) می باشند. و حضرت حسن بن علی امام عسکری (علیه السلام) فرمود: علمای شیعیان ما که عهده دار امور ضعفای دوستان واهل ولایت ما هستند، روز قیامت در حالی می آیند که نورها از تاج هایشان می درخشد، بر سر هر کدام از آنان تاجی هست که از آن تاج ها آن نورها در عرصات قیامت پخش می گردد، وخانه های آن به مسافت سیصد هزار سال است، پس شعاع تاج هایشان در تمام آن ها منتشر می شود، آنگاه هیچ یتیمی که او را تکفل کرده واز تاریکی جهل به آموزش وتعلیم بیرون برده، واز حیرت گمراهی رهانیده است در آنجا نماند مگر این که به شعبه ای از انوار آن ها دست می یازد، پس آن نورها ایشان را بالا می برند تا این که به بلندای بهشت می رسانند، سپس بر منزلگاه هایی که در جوار استاتید ومعلمانشان برایشان مهیا شده ودر محضر امامانشان که به آن ها دعوت می کرده اند قرار دارد، فرودشان می آورند وهیچ ناصبی ای از ناصبیان نماند که از شعاع آن تاج ها به او برسد مگر این که چشمش را کور وگوشش را کر وزبانش را لال می کند، وبر او از شراره آتش بدتر صدمه می زند، پس آن ناصبیان را حمل کرده تا به مأمورین دوزخ بسپارند، آنگاه آنان را به میان جهنم فرو افکنند.(۵۰۵) و بر این مقصود دلالت دارد فرموده خدای (عزَّ وجلَّ) در سوره نحل ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی احسن(۵۰۶)؛ (خلق را) به راه پروردگارت به وسیله حکمت وموعظه نیکو دعوت کن وبه بهترین شیوه ها با آنان بحث ومناظره بنمای...و سخن در استشهاد به این آیه شریفه بر سه مطلب مبتنی است: اول: این که هر چند که ظاهر خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) متوجه گشته ولی مفاد آن تکلیف عامی برای سایر اهل معرفت ودیانت است، به گواهی آیات وروایاتی که بر لزوم دعوت وراهنمایی افراد دلالت دارند، مانند فرموده خدای تعالی: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات والهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئکک یلعنهم الله ویعلنهم اللاعنون(۵۰۷)؛ آنان که آنچه از آیات ودلایل واضح را نازل کرده ایم کتمان می کنند پس از آن که آن ها را در کتاب آسمانی برای مردم بیان داشته ایم، آنان را خداوند لعنت می کند وجن وانس وملائکه نیز لعنت می کنند. وفرموده خدای تعالی: ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف(۵۰۸) 🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃 📚قسمت 7⃣6⃣ 🔰جلددوم المکارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه شهید شیرودی 🔹 ۸ اردیبهشت، سالروز شهادت خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی @montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمل، معرفت، محبت.mp3
5.16M
⭕️ عمل درست، معرفت را بوجود می‌آورد و معرفت، محبت را. 🎙استاد فاطمی نیا (ره) 🏷 (عج) @montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
#رمان _ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن #قسمت_290 آن شب ریحانه تا صبح یکی دوبار بیدار شد و بهانه‌ی پدرش را گ
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن –شما نگران مادرتون نباشید. من جوری براشون توضیح میدم که استرس نگیرن. با راه حلی که پیدا کردم خیالشون رو راحت می‌کنم. سوالی نگاهش کردم. –پیش مادرتون مطرحش می‌کنم. چون ایشون باید اجازه بدن. به خانه که رسیدیم دخترها نبودند. مادر گفت رفته‌اند برای ناهار خرید کنند. چون قرار گذاشته‌اند که خودشان غذا درست کنند. وقتی کمیل کم‌کم ماجرای فریدون را برای مادر تعریف کرد. مادر فقط با تعجب نگاهش را بین من و کمیل می‌چرخاند. خیلی راحت پیش کمیل گفت: –راحیل اصلا ازت توقع نداشتم ماجرای به این مهمی رو به من نگی. چه داشتم بگویم سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم. کمیل برای پشتیبانی از من گفت: –خانم رحمانی ایشون فقط نمی‌خواستن شما رو نگران کنن. فکر می‌کردن زود رفع میشه و دیگه نیازی به مطرح کردنش نیست. من خودمم فکر نمی‌کردم فریدون همچین آدم عقده‌ایی و بی‌شخصیتی باشه. اگه اجازه بدید من یه دوست وکیل دارم، بهتون معرفی می‌کنم تا از فریدون شکایت کنید. مادر از کمیل تشکر کرد و گفت: –اصلا باورم نمیشه تو همچین دردسری افتادیم. من به برادرم میگم... حرف مادر را بریدم. –نه مامان جان، میشه به دایی نگید؟ من به خاطر همین بهتون نگفتم، چون نمی‌خواستم فامیل بدونن، مادر اخم کرد. –به دایی بگم که فکری کنه، مگه نشنیدی آقا کمیل گفتن نباید تنها دانشگاه بری... کمیل گفت: –خانم رحمانی اگه اجازه بدید من هر روز که ریحانه رو میخوام ببرم مهد میام دنبال راحیل خانم، ایشون رو هم به دانشگاه میرسونم. بعد از ظهر هم کارم ساعت دو تموم میشه، فکر می‌ کنم کلاسشون تا همون موقع باشه، میرم دنبالشون. بعد لبخندی زد و ادامه داد: –پارسال که برنامه دانشگاهشون اینجوری بود. مادر گفت: –شما چرا زحمت بکشید... کمیل نگذاشت مادر حرفش را تمام کند و گفت: –ببینید خانم رحمانی، هم شما و هم راحیل خانم تو این مدت اونقدر در حق من و ریحانه لطف داشتید که من دنبال فرصتی بودم که جبران کنم. خواهش می‌کنم به من این اجازه رو بدید. راحیل خانم بعضی روزها تمام وقتشون رو برای ریحانه میزارن. حالا من یک ساعت بخوام هر روز براشون وقت بزارم اشکالی داره؟ باور کنید من خودم هم از روی نگرانی میخوام این کار رو بکنم. فریدون آدم درستی نیست. البته با کارهایی که در گذشته کرده دیر یا زود حکمش صادر میشه و به زندان میوفته. حالا ما یه مدت کوتاه باید مواظب... مادر گفت: –مگه چیکار کرده که بره زندان؟ من که روبروی کمیل و کنار مادر نشسته بودم، لبم را به دندان گزیدم و ابروهایم را بالا دادم. اگر مادر ماجرای گذشته‌ی فریدون را می‌فهمید بیشتر نگران میشد. کمیل با مِن ومِن گفت: –کلا گفتم، خب آدم درستی نیست دیگه، دیروز خودش گفت که یکی دو نفر ازش شکایت کردن. مادر هینی کشید. –یعنی کلا مردم آزاره و مزاحم دیگران میشه؟ کمیل سرش را کج کرد و حرفی نزد. کمی به سکوت گذشت و بعد این مادر بود که سکوت را شکست. –راستش آقا کمیل من مثل چشمام به شما اعتماد دارم ولی خب، شما که خودتون بهتر از من می‌دونید، بین در و همسایه شاید صورت خوشی نداشته باشه... کمیل حرف مادر را برید: –خانم رحمانی شما فکر کنید به آژانس زنگ زدید و من نقش راننده آژانس رو دارم. اگر دخترتون هر روز بخواد با آژانس بره همسایه‌ها حرف در میارن؟ مادر سرش را پایین انداخت و گفت: –والا چی بگم. –هیچی، شما فقط به خاطر اینکه نکنه بعدا اتفاق ناگواری بیفته و اونوقت دیگه نمیشه دهن همسایه‌ها رو بست الان موافقت کنید. من قول میدم نقشم رو خوب بازی کنم. مادر متعجب نگاهش کرد. –منظورم در نقش راننده آژانس بود. –نگید اینجوری، شما لطف می‌کنید. دستتون درد نکنه. از فردای آن روز کمیل شد راننده آژانس من. بگذریم که گاهی به خاطر ریحانه دیر می‌آمد دنبالم و من دیر میرسیدم. ولی خب حداقل خیالم راحت بود که از دست فریدون در امان هستم. از وقتی سوار ماشینش میشدم خیره به جلو میراند و حرفی نمیزد. اگر حرف و سوالی داشتم کوتاهترین جواب را می‌داد و دوباره سکوت می‌کرد. حتی همان روز اول که دنبالم آمد. فوری پیاده شد و در عقب ماشین را برایم باز کرد. وقتی با تعجب نگاهش کردم گفت: –شما تاکسی تلفنی میاد دنبالتون جلو می‌شینید؟ باید نقش راننده آژانس رو خوب بازی کنم. برای بستن دهان همسایه‌های کنجکاو. کمی دورتر از در دانشگاه نگه می‌داشت، تا پیاده شوم. ولی خودش همانجا می‌ماند و نگاه می‌کرد تا من وارد دانشگاه بشوم بعد میرفت. دوهفته از رفت و آمدهای من به همراه کمیل می‌گذشت. یک روز موقع برگشت از دانشگاه در ماشین بود که گوشی‌ام زنگ خورد. شماره‌ ناشناس بود. همین که جواب دادم، صدای وحشتناک فریدون زبانم را بند آورد. @montazeraan_zohorr
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن کمیل از آینه نگاهی به من انداخت و پرسید: –راحیل خانم، اتفاقی افتاده؟ لبهایم از ترس می‌لرزید. فقط نگاهش کردم. چند دقیقه بعدماشین را نگه داشت. کامل به عقب برگشت. –راحیل خانم. حالتون خوبه؟ کی بود؟ نگاهش کردم. انگار ترس را از نگاهم خواند. اخم کرد. –فریدون؟ سرم را به علامت مثبت تکان دادم. منقلب شد. عصبی زیر لب چیزی گفت. –چرا ازش شکایت نمی‌کنید. اون دفعه هم بهتون گفتم، چرا حرف گوش نمی‌کنید، این آدم بشو نیست. –آخه من از دادگاه و این چیزها خوشم نمیاد. از این که خانواده فریدون و بقیه این چیزها رو بفهمن می‌ترسم. دلم نمیخواد کسی متوجه مشکلاتم و این مسائل بشه. –چرا می‌ترسید؟ فریدون باید از دادگاه و این چیزا بترسه، چون پاش گیره، بعدشم شما به وکیل وکالت بده خودش میره دنبال کاراتون. اصلا نیازی نیست شما حضور داشته باشید. شما که خلافی نکردید بترسید. –از فریدون وحشت دارم. با یک اطمینان و آرامشی گفت: –تا اون بالایی نخواد هیچ اتفاقی نمیوفته، خودتون رو به دستش بسپارید. بعدشم من حواسم هست، هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه. مگه من میزارم اتفاقی بیوفته. همین حرفش کافی بود برای آرامشم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: –ممنون. خیلی بهتون زحمت میدم. صاف نشست و از آینه نگاهم کرد. فردا پنج شنبس، صبح میام دنبالتون میبرمتون خونه تا غروب پیش ریحانه باشید جبران میشه. من فردا باید بمونم اداره، نیستم. این مسئول روابط عمومی یه خط در میون میاد سرکار باید بمونم کارهاش رو انجام بدم. کارم که تموم شد میام میرسونمتون. –باشه، چشم. حرفهای فریدون تاثیر خودش را گذاشته بود. آن شب به حرفهای فریدون فکر کردم. دنبال هر راهی در ذهنم گشتم برای این که بتوانم یک بار دیگر آرش را ببینم. فقط می‌خواستم بدانم حالش خوب است یا نه، ولی نشد. عقلم هر راهی را به بن بست رساند. سعیده هنوز هم گاهی شبها در خانه‌ی ما میماند. برای همین سه نفری با اسرا در سالن می‌خوابیدیم. این هم از تدابیر مادر بود. برای این که تنها در تختم نباشم و فکر و خیال نکنم. می‌گفت غصه و فکر و خیال طبعشان سرد است و این سردیها باعث افسردگی می‌شوند. –چرا نمی‌خوابی راحیل؟ امشب یه چیزیت میشه‌ها. سکوت کردم و او با اسرا شروع به حرف زدن کرد. آنقدر سعیده و اسرا حرف زدند که خوابم برد. نزدیک اذان صبح با صدای رگباری باران به پنجره بیدار شدم. به اتاق رفتم. دوباره فکر آرش به سرم زد. پنجره را بازکردم ودستم را زیرباران، گرفتم، آرام شدم... باد و باران با هم متحد شده بودند. باد، باران را به صورتم می کوبید. سرم را کامل از پنجره بیرون کردم و سعی کردم به آسمان نگاه کنم، لبه‌ی پنجره ازداخل اتاق تاقچه داشت ومیشد رویش نشست. پنجره را تا آخر باز کردم و روی لبه‌ی پنجره، نشستم. باران مثل شلاق به سر و صورتم و یک طرف بدنم می خورد، برایم مهم نبود. می‌خواستم این فکرها از ذهنم شسته شود. نمی‌خواستم خودم را آزار بدهم. من باید زندگی کنم. گذشته تمام شد. مادرم چه گناهی کرده که مدام باید به خاطر من اذیت شود. نمی‌دانم چقدر آنجا بودم، بدنم آنقدر کرخت شده بود که نای پایین امدن نداشتم. با روشن شدن چراغ سرم را به طرف کلیدبرق چرخاندم. مادر بود، بادیدنم باصدای بلند وکشیده صدایم زد. –راحیل...چیکار می کنی؟ کمکم کرد تا پایین امدم از یک طرفِ لباسهایم آب می‌چکید. –نمیگی سرما می خوری؟ تو چت شده؟ بغض کردم و خودم را در آغوشش رها کردم. قربان صدقه‌ام رفت. –عزیزم باید بری با آب گرم دوش بگیری؟ وگرنه سرما میخوری. به طرف حمام راه افتادم. بین راه سعیده را دیدم که باموهای آشفته مات من شده بود. آب گرم کرختی بدنم را از بین برد. همین که لباس پوشیدم مادر برایم یک نوشیدنی گرم آورد. –بخورگرم شی، تواین سرما، آخه چرا پنجره رو باز می کنی؟ با بغض گفتم: –به نظرتون الان دیگه مادر آرش راحت داره زندگیش رو میکنه؟ مادر هاج و واج نگاهم کرد. –آره، الان هم مادرش هم خودش راحت زندگی می‌کنن. –شما از کجا میدونید؟ با حرص بیشتری گفت: –چون زن دایی آرش دو روز پیش زنگ زده بود و تو رو واسه پسرش خواستگاری کرد. توضیحات رو اون بهم داد. –واقعا؟ –بله واقعا. –شما چی گفتید؟ –ردش کردم. لیوان گرم را به لبهایم نزدیک کردم و محتویات داخلش را جرعه جرعه خوردم، مادر چشم از من برنمی‌داشت. لیوان خالی را روی میز کنار تختم گذاشتم. سرم را طرف مادر چرخاندم، هنوز عمیق نگاهم می کرد، نمی دانم در صورتم دنبال چه می‌گشت. بالشتم را کمی جابه جا کردم و دراز کشیدم. مادر کیسه آب گرمی برایم آورد و روی پهلویم گذاشت. @montazeraan_zohorr
–باید حسابی گرم شی تا سرما نخوری. بعد هم کنارم دراز کشید. عاشق عطر مادر بودم. بوی عطرش خنک و ملایم بود. نفسم را از عطرش پر کردم. مادر پرسید: –امروز کی زنگ زده بود؟ –یه دستی میزنید؟ –بزرگت کردم، امروز کلا تو فکر بودی. تلفن فریدون را برایش تعریف کردم. مادر کمی دلداریم داد و بعد همان حرف کمیل را زد. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @montazeraan_zohorr