✨ ان شاء الله نزدیک تر از سال ۲۰۳۳ !
بشارت پنجم: بشارت استاد شیخ عبد القائم شوشتری
(مبشرات بزرگان در مورد نزدیکی ظهور)
❇️ حضرت استاد شیخ عبد القائم شوشتری می فرمایند:
▫️ یک روز در سفری که به سوریه رفته بودم خیلی هوا گرم بود؛ به قصد زیارت حضرت مقداد حرکت کردم و پس از جستجوی زیاد قبر ایشان را پیدا کردم. صدایی از قبر جناب مقداد به من گفت:
🔸 تا کی میخواهی به زیارت مقدادهای رفته بیایی، برو سراغ مقدادهای زنده.
💡 حاج آقای شوشتری اهل باطن بودند و باطن اشخاص را میدیدند و گاهی خدمت رجال الغیب میرسیدند که میتوانید در کتاب پرهای صداقت محمد لک آبادی ص ۲۰۰ تا ۲۰۹ بخوانید و کرامات ایشان را ملاحظه بفرمائید.
❇️ حضرت آقای شوشتری فرموده اند:
▫️ اخیراً در مکه با شخصی که از رجال الغیب بود برخورد کردم، سوالات متفاوتی از ایشان پرسیدم و جوابهایی را مرحمت کردند یکی از سوالات من این بود که:
🔹 آیا ظهور نزدیک است؟
▫️ در جواب فرمودند:
🔸 ظهور نزدیک است؛ از آنچه در ذهن شما هم هست ، نزدیکتر است.
✳️ حضرت آقای شوشتری می فرمایند:
▫️ در ذهن من این بود که مسیحیان در سال ۲۰۰۰ میلادی در محل عروج حضرت مسیح جمع شده بودند و میگفتند که جناب مسیح علیه السلام وقتیکه رفته فرموده من ۲۰۰۰ سال دیگر می آیم ولی من عقیده داشتم و در دلم بود که آنها اشتباه میکنند؛ چون وقتیکه حضرت مسیح به آسمان عروج کرد، حدود ۳۳ سال سنش بود. وقتیکه بگوید من ۲۰۰۰ سال دیگر می آیم (میشود سال ۲۰۳۳) چون ۳۳ سال از سال ۲۰۰۰ گذشته. خلاصه بنده در ذهنم بود که حضرت مسیح در سال ۲۰۳۳ می آید و واضح است حضرت مسیح که فرود می آید پشت سر آقا امام زمان (عج) نماز میخواند. یعنی آقا ظهور کرده است؛ که آن فرد رجال الغیب گفت از آنچه که درذهن شماست هم نزدیکتر است. (۱)
⬅️ پرهای صداقت محمد لک آبادی ص ۲۰۳
(۱). بشارت های مطرح شده در این پست ها بسیار مهم هستند و باید توجه داشت که بر اثر عملکرد ما ممکن است در تاریخ ظهور بداء و تغییر حاصل شود. حال که شرایط ظهور حضرتشان فراهم شده همه باید این فرصت را مغتنم شمرده و برای به تاخیر نیفتادن ظهور با تمام وجود تلاش کنیم.
ان شاء الله
🏷 #امام_زمان (عج)
#بشارتهای_ظهور #ظهور
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*🔵 فرق نیت خواستن دنیا وآخرت در کلام پیامبر (ص)*
*✍در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) اين مطلب آمده است:*«مَنْ كانَتْ نِيّتُهُ اَلدُّنيَا فَرَّقَ اللهُ عَلَيهِ اَمرُهُ وَ جَعَلَ الفَقرَ بَينَ عَينَيهِ وَ لَم يَاتِهِ مِنَ الدُّنيَا اِلَّا مَا كُتِبَ لَهُ وَ مَنْ كَانَتْ نِيَّتُهُ الآخِرَةَ جَمَعَ اللّهُ شَملَهُ وَ جَعَلَ غِنَاهُ فِى قَلبِهِ وَ اَتَتْهُ الدُّنيَا وَ هِىَ رَاغِمَةٌ»؛
*❌👈كسى كه نيّت و هدفش دنيا باشد،* خداوند كار او را پريشان كرده، و [وى را در سرگردانى رها مى كند] و فقر را در بين دو چشمش قرار مى دهد [به نحوى كه اگر به ظاهر وضع خوبى هم دارد ولى به خاطر نيّتش خود را فقير مى پندارد، و لذا حرص مى زند] و از دنيا به قدرى كه براى او مقرّر شده، به او مى رسد،
*✅👈و كسى كه نيّت [و سعيش] آخرت باشد* خداوند پراكندگى هاى او را جمع كرده، و غَنا را در قلب او قرار داده، و دنيا به سوى او روى مى آورد، در حالى كه تسليم او است.
*📚منـــابــع:*
*1) مجمع البیان تفسیرقرآن، طبرسی*
*2) کتاب اخلاق اسلامی درنهج البلاغه، مکارم شیرازی*
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
✨﷽✨
*🟡 یک شب برای خدا*
✍دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم، مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی.دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد.
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم، یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت، مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
#داستان معنوی
#رئیس_فرشتگان_بهشت
هرکس وارد بهشت شود باید با اطلاع و اجازه #رضوان٬ خازن بهشت باشد مگر گروهی که خداوند را #مخفیانه عبادت کرده اند که
در روایت است:
در روز قیامت٬ #رضوان_خازن_بهشت گروهی می بیند که بدون اطلاع او و بدون آمدن پیش او وارد بهشت شده اند ٬ به ایشان می گوید:
شماها چه کسانی هستید و از کجا وارد بهشت شدید؟
آنان در جواب می گویند: ما گروهی هستیم که خداوند را مخفیانه عبادت و پرستش کردیم٬ خداوند نیز ما را مخفیانه و به طور سرّی وارد بهشت کرد.
منتظران ظهور
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
23.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ رو تا انتها ببینید
این حاج آقای بزرگوار همه
اون چیزی که من قصد
داشتم براتون بگم رو
هزار برابر قشنگتر
از من توضیح
دادن...🌱
منتظران ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
سامری در فیسبوک #قسمت_چهلم 🎬: در این هنگام دو طلبه که همراه احمد همبوشی وارد مجلس شده بودند، جلوتر
سامری در فیسبوک
#قسمت_چهل_یکم🎬:
احمد بصری در حالیکه حیدرالمشتت در کنارش بود وارد حرم مولا علی علیه السلام شد
روبه روی دری که به سمت ضریح باز می شد ایستاد، رویش را به جمع اطرافش کرد و فریاد برآورد: بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که این جهان را خلق کرد و در پی اش حضرت آدم را آفرید و به او اولاد زیادی عنایت کرد و در هر زمان برای هدایت بنی بشر، پیامبری از جنس خودشان برای آنان قرار داد.
من احمدالحسن هستم، مأمور شدم به امری خطیر و بعد صدایش را بلندتر کرد و ادامه داد: آهای کسانی که صدای مرا میشنوید، گوش کنید که کلام خدا از دهان من خارج می شود و این کلام را برسانید به آنان که سعادت حضور در این مکان و این جمع را نداشتند.
در این هنگام جوانی که قد بلندی داشت و چفیه و عقال هم روی سرش بود، خنده بلندی کرد و گفت: آنچنان حرف میزنی که شنونده، بلا تشبیه فکر می کند روز عید غدیر است و تو هم رسولی هستی که مأمور به معرفی ولیّ زمانت می باشی.
با این حرف، صدای خنده از کل جمعیت بلند شد و پیرمردی که از جلوی حوزه با آنها آمده بود با خشم به آن جوان نگاه کرد و گفت: صبر کن ببینم چه می گوید و سپس رو به احمد بصری گفت: ادامه بده احمدالحسن...
احمد همبوشی نگاهش را بین جمعیت چرخاند و گفت: مرا به تمسخر بگیرید، خدا میداند که این مأموریت دست کمی از غدیر ندارد و باز بلند تر ادامه داد: چند شب پیش مولای غریبمان، آن خورشید پنهان در پس ابرغیبت را در خواب دیدم، او به من امر کرد که مردم را به سویش دعوت کنم، خداوند مرا ببخشاید، در آن زمان فکر کردم خوابی ست بیهوده، تا اینکه شب گذشته دوباره همان مرد نورانی را که کسی جز مهدی صاحب الزمان نبود در خواب دیدم و دوباره این مأموریت را بر عهده من نهاد و اما این بار پرده از حقیقتی شیرین برداشت..
در این هنگام همان جوان که جلوی خنده اش را نمی توانست بگیرد به میان حرف احمد همبوشی پرید و گفت: حکمن آن مرد نورانی فرمود: هذا ولیّ بعدی، همانا تو وصی و جانشین بعد از منی و دوباره صدای خنده از جمع بلند شد.
احمد همبوشی دستش را بالا آورد و گفت: سکوت کنید، زمانی که راوی کلام مولایم هستم مرا به تمسخر نگیرید، امام به من فرمودند: فرزندم، این کار را به سرانجام برسان آری او مرا فرزند خودش خواند و من حقیر سومین نسل از نسل منجی دنیا هستم و سپس رو به حیدر المشتت کرد و با لحنی آرام که سعی می کرد خالی از محبت نباشد، به حیدرالمشتت اشاره کرد و گفت: ایشان که در کنار من است «سید یمانی» عصر ظهور است، آهای مردم ، مژده باد بر شما که تا ظهور منجی فقط چشم بهم زدنی مانده است.
حیدر المشتت که خودش هم از شنیدن این عنوان ذوق زده شده بود، دست بر سینه نهاد و با احترام رو به احمد همبوشی گفت: سلام من و سلام مولای غریبمان بر تو باد...
در این هنگام باز همان جوان به سخن درآمد و گفت: خوب مقام و مناصب را بین خودتان تقسیم کردید، یک گوشه چشمی هم به ما کنید و مرا نیز به عنوان سید حسنی یا سید خراسانی به این جمع معرفی کنید که حلقه یاران امام تکمیل شود و بعد لحنش را محکم تر کرد و رو به احمد همبوشی فریاد زد: آهای مردک، تو با بیان یک خواب این مردم را به تمسخر گرفته ای؟! اگر خوابت راست باشد، مگر نمی دانی که یکی از راه های شیطان برای تسلط بر گمراهان همین خواب و اوهام است، حالا من هم بیایم با روایت یک خواب که جز خودم کسی آن را ندیده و شاهد مدعایم نیست، ادعا کنم فرزند بی واسطه امام زمانم؟!!!
برو مردک برو خودت را مسخره کن، امام زمان بدون این خیمه شب بازی های چون تویی مظلوم و غریب هست پس بر غربت مولایمان نیافزا..
در این هنگام احمد همبوشی با خشم رو به آن جوان کرد و گفت:...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🎞🎞🎞🎞🎞🎞