eitaa logo
❴نـَحْنُ مٌشتاقینَ لِلــــمَہــدے∞⃕⃝❵🏴
503 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
52 فایل
شرط رسیدݩ جنونــ است🕊 مایی کہ نرسیدیم مجنون نبودیــم🥀 تا روز انتقام عزادار حضرت علی و زهــــرایـــیم⃝🖤🏴 هیئت مون📿 @Roghayeh_Bint_Al_Hussein کپی؟ صلوات برای امام زمانت(: @Moshtag_a_alv110 سخن👇🔈🔉🔊 https://harfeto.timefriend.net/16757510049713
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲:۱۲ به غیر دل، که عزیز و نگاهداشتنیست.. جهان و هرچه در آن است واگذاشتنیست صائب تبریزی ┈┉┅━❀♡❀━┅┉┈ 🌙ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [♡.‌‌•°📿] ~🌱∞💌∞🌱~↯ جوین:)
اشهد‌وان‌محمد‌رسول‌الله✨ ومگرهست‌نوایے‌ازاین زیبا‌تر :)🌱 رفقاعیدکم‌مبروڪ💛🎊', التماس‌دعاواسه‌‌‌تمامی‌خدام‌کانال🌸🌿
استاد‌پناهیان‌می‌گفت؛ اگه‌یه‌شب‌بدون‌غم‌وغصه‌بودی، شک‌کن‌به‌خودت‌! اصلا‌اصلش‌همینه‌ خوب‌بهت‌درد‌میدن، آزمایشت‌میکنن‌که‌خوب‌بخرنت♥️! [هرکه‌دراین‌بزم‌مقرب‌تراست‌ جام‌بلا بیشترش‌میدهند🍃] 🕊✨
‌ [به‌ ھٰیچ‌ وِرد دگر نیست‌حاجت‌اۍ‌دوست،جُزهَمین :).. ♥️🍃 جوین:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❴نـَحْنُ مٌشتاقینَ لِلــــمَہــدے∞⃕⃝❵🏴
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_سی‌ام نماز شبم رو به نماز صب
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید محمد ادیب رو گذاشتم و رفتم سرویس بهداشتی تا وضو بگیرم آب وضوم با قطرات اشکم قاطی شده بود... آنقدر حالم بد بود که به نماز های واجبم اکتفا نکردم و نافله‌ی‌ مغرب و عشا رو هم خوندم... این دوشب کارم شده بود انکار خوابی که دیدم... گوشیم سایلنت بود احساس کردم صدای لرزش موبایلم میاد پتو رو از تخت زدم کنار مهدیه! جواب دادم: -سلام -سلام دختره‌ی ...😐 کدوم گوری هستی؟هااا؟ میدونی من اینجا چقدر کار دارم؟ کجا غیبت زده‌ آخ کمرم شونه هام... یوقت حرفی نزنیا؟... -گذاشتم دق دلش رو خالی کنه! خسته نباشی مهدیه جون😪.. معصوم امروز بیمارستان مرخص شد خونه موندم دیگه -مگه اون هشت ماهش نبود؟ -چرا ! - پس چرا الان؟چه عجله ای بود😂؟ -نمیدونم ، نپرسیدم چه اتفاقی افتاد! -حالت خوش نیست مثل اینکه! نرگس سابق نیستی😐؟ راستی منتظرتم وای به حالت اگر نیای -نمیام مهدیه -مگه دست خودته؟ -خدافظ -😐😒بای سرمو رو بالشت گذاشتم سردم بود اونم تو گرمای اتاقم!! اشکم از روی گونه هام لیز خورد از بس امروز گریه کرده بودم چشام می سوخت... نمیدونم چرا‌من‌بابقیه‌متفاوت‌بودم آرزوی‌هر‌دختر‌مذهبیه‌ که‌همسر‌شهیدبشه منم‌دست‌خودم‌نبود این‌ترس‌واکنش‌ناگهانی‌بدنم‌بود!! کاملا‌غیر‌ارادی.. دیگه مغزم نمی‌کشید پلکام‌سنگینی‌میکرد دیگه برام مهم نبود قراره چه خوابی ببینم! "بلندشو گفتم‌بلند‌شو اگر‌الان‌نری‌دنیا‌و‌اخرتت‌رو‌هواست!‌ نترس‌،بلند‌شو،خواهش‌میکنم یاعلی‌،راه‌بیوفت..." 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید پریدم مات و مبهوت از خوابی که دیده بودم هیچی یادم نمی اومد فقط میدونستم یه خوابی دیدم، همین! سریع روسری و چادر پوشیدم ... تا در خونه رو باز کردم مادرم رسید کجا با این عجله‌؟ -مامان بعداً برات تعریف میکنم -نرگس خانم ، شما این وقت شب هیچ جا نمیری..! -مامان خواهش میکنم .. - نه! صحبت میکردم و زیر زیرکی کفشامو میکردم تو پام فقط با حرف زدن وقت می‌خریدم .. کفشامو که پام کردم سریع از پله ها رفتم پایین و گفتم ببخشید مامان ، من زود برمی‌گردم.. خواهش میکنم منو ببخش، حلالم کن ! مادرم یه حرفایی میزد ولی هیچی ازش نمی‌فهمیدم تمام راه خونه تا مسجد رو دویدم ... وقتی رسیدم مسجد مراسم تموم شده بود ایستادم تا نفس تازه کنم توی محوطه ی مسجد رو صندلی نشستم من چرا اینجام برای چی اومدم ؟ چرا از حرف مادرم سرپیچی کردم؟ مسجد خلوتِ خلوت بود از سمت واحد خواهران چند تا مرد ، تابوت رو بلند کرده بودند زل زدم به تابوت.. برای اومدن به اینجا حرف مادرمو زیر پاگذاشتم چیکارم داشتی؟ چرا از همون اول آنقدر به من گیر میدادی؟ چرا تا چشامو رو هم میزارم خواب میبینم؟ جواب منو بدید! تابوت داشت نزدیکم میشد .. ناخودآگاه ‌روی دو پام ایستادم پای یکی از کسایی که تابوت رو حمل میکردن لغزید و تابوت افتاد جلوی پای من... با فریاد های اون کسی که افتاده بود هیچکس سمت تابوت نیومد! نمی‌خواستم بشینم ولی پاهام سست شد هواستم دیگه به هیچی نبود... سرمو رو تابوت گذاشتم ‌بسم رب الشهدا و الصدیقین عذر تقصیر ! شرمنده ! من نمیتونم ... ولم کن خواهش میکنم بازرگان! بحق حضرت زهرا 'س' دیگه تو گوشم این چیزا رو نخون ... من تحمل ندارم بذار باشه به موقعش خودم میفهمم بازرگان من می‌دونم همش کار شماست اومدم بگم میخوام تا ته خط رو خودم با خدای خودم برم .. شما الان شهید شدی احاطه داری، دیگه میدونی چجوری ام .. من همونیم که با هیچ شهیدی انس نگرفتم هم قد و قواره های من اسم رفیق و داداش گذاشتن رو شهدا ولی من قسم میخورم که به هیچ شهیدی نگاه نکردم چه برسه ، به عنوان رفیق عکسشو پروفایل کنم! مطمئن باش الان خیلی از دخترای همین مسجدِ خودمون آویزونت میشن ، رفیقت میشن .. هر شب میخوابن و میگن خداحافظ داداش:/! هر هفته میاد سر مزارت گریه میکنن شاید اگر وضعشون خوب باشه برات گل پر پر کنن! من ، من ، من تا حالا گلزار شهدا نرفتم متوجه هستید؟؟نرفتم! منی‌که‌باهیچ شهیدی انس نگرفتم چطور زندگی من قراره با شهدا رقم بخوره! 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید اشکام با سوزش شدیدی سرازیر شد.. با انگشت اشاره و سبابه م روی تابوت زدم و سوره ی حمد خوندم می‌دونم نیاز نداری که برات فاتحه بخونم ولی .. هیچی دستمو رو تابوت گذاشتم و پاشدم از در مسجد رفتم بیرون .. -ها چطوری خواهر بسیجی؟ سرمو برگردوندم ببینم کیه -خوبی مهدیه نرفتی خونه هنوز؟ -عقل کل میخواستی من برم تا تو بیای؟ رفتی تو فاز عشق و عاشقی کجایی دقیقا؟ میخواستم ماجراها رو براش تعریف کنم ولی یه حسی جلودارم شد -من رفتم تو فاز عشق و عاشقی یاتو؟ -هعی آب بسیجی اون ور رو داشته باش مردای مسجد هم عین زنا شدن نگا چطور ولو شدن! این چه وضعشه؟ خدایا من از اینا نمی‌خواما😐🙄.. - اونی بود که اومده بود خواستگاریم رو یادته؟ بابام‌از در مینداختش بیرون از پنجره میمومد تو آنقدر اومد و رفت که دیگه منم دارم رفتنی میشم:)) -مبارکه^^♥️' ولی خدا وکیلی عاشق بود😂! - نرگس ایشالا شیرینی عروسیت رو بخوریم😎🤤! -فعلا شما عجولا برید ما صبور تر از این حرفاییم،هستیم هنوز😂.. -ایییش🙄 - دارم مامان مهی رو تصور میکنم با دوتا بچه گوگولی😌.. - پلیز ساکت باش:/ - با کی میری خونه؟ - منتظر بابامم - خیلی وقته منتظری؟ -نه،الانا میرسه - میشه منم برسونید؟ - آره چرا نشه:))) - ممنونم^^ ••• در خونه رو باز کردم خونه تاریکیِ مطلق بود همه خواب بودن همش داشتم حرفامو میچیدم تا ببینم جواب مادرمو چی باید بدم:/؟ اما خوشبختانه مادرم خوابیده بود رفتم تو اتاقم هندزفری رو + موبایلم برداشتم از حال دلم کی باخبره؟ حق دارم اگه خوابم نبره رویای حرم توی سرمه یک ساله دلم تنگ حرمه💔.. از کرببلا محرومم حسین من باتو فقط آرومم حسین هندزفری رو کشیدم من باتو فقط آرومم حسین امام حسین جانم؟ از حال دلم غیر تو کی باخبره؟ حق دارم که خوابم نبره؟ سجده رفتم استغفرالله من کل ذنب .. خدای‌من من‌ناشکری‌کردم استغفرالله چشام‌خشک‌بود انقدر‌از‌این‌حالت‌بدم‌میومد! به‌قول‌بنی‌فاطمه: وقتی‌که‌گریه‌م نمیاد خیلی خجالت میکشم خدایا‌میگن‌ خوشت‌نمیاد‌گاهی‌بعضی از افراد رو ببینی! خدایا‌اشکام‌کو؟ اشکای ماتطهیر میکنن نفس رو خدایا منو ببخش بخاطر اینکه مدام اشکم دم مشک بود منو ببخش که همش ناراحت بودم غصه می خوردم من گناه کردم خدایا به حق شهید کربلا منو ببخش💔.. 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید اصلا خوابم نمیومد تمام روز رو خوابیده بودم دیگه حس قبلمو نداشتم نمی‌دونستم خوشحال باشم یا ناراحت... همیشه توبیکاریام توحید مفضل میخوندم ایندفعه هم با بقیه روزای بیکاریم فرقی نداشت! تعجب میکنم از بعضی ها که میگویند اینها کار طبیعت است نه خدا! از آنان بپرس آیا این طبیعتی که شما میگویید،اینقدر علم و توانایی دارد؟ اگر بگویند دارد،پس پذیرفته اند که خدایی وجود دارد که البته اورا طبیعت نام گذاشته اند... چون طبیعت که شعور و اراده ای ندارد که که کاری از دستش بربیاید! اگر هم بگویند طبیعت علم و اراده ندارد،پس چگونه می‌توانند بپذیرند ،طبیعتی که شعور و فهم ندارد می تواند این کار های منظم و دقیق را پیش ببرد؟ ببین خدا چقدر زیبا تدبیر کرده است که غذا به همه جای بدن برسد: اول غذا وارد معده می‌شود و معده آن را می‌پزد و هضم میکند.بعد آن را به جگر میفرستد. رگ های باریکی در میان معده وجگر هستند که غذا را پالایش میکنندتا جگر آسیب نبیند؛ چون جگر نازک است و تاب غذای خشن وغلیظ را ندارد. جگر صافی غذا را دریافت میکند و آن را تبدیل به خون ،بلغم ،صفرا و سودا میکند. حالا خون از جگر،بوسیله رگ هایی به زمین می‌رسد. فکر کن و حکمت و تدبیر خدا را ببین ،اگر زیادی ها و کثافت ها در بدن پخش میشد ، چه اتفاقی می افتاد؟ بدن فاسد میشدو زود از بین می‌رفت! خدا انسان را به بهترین شکل آفریده. میتواند راست بایستد و درست بنشیند. با دست و پاهای خود کارهایش را بدقت انجام دهد. فکر کن اگر مثل چهارپایان به رو افتاده بود ، نمی‌توانست هیچ یک از کارهایش را پیش ببرد. خدا حواس خاصی به انسان داده که در آفرینش بر دیگر حیوانات برتری دارد. چشم ها در اعضای پایین تر ،مانند دست و پا قرار نداده تا مدام ضربه و آسیب به آن نرسد . در اعضای وسط بدن ،مانند شکم و پشت قرار نداده که دیدن اشیاء و به کار گرفتن چشم ها دشوار باشد. اصلا هیچ جایگاهی مناسب از سر نبوده! خدای مهربان ، چشم ها را سرآمد حواس پنجگانه قرار داده تا محسوسات پنجگاه را درک کند و ادراک هیچ یک از محسوسات از دستش نرود. چشم ها را آفریده که رنگ ها را بفهمد. میدانی اگر چشم ها نبودند آفرینش رنگها بی‌فایده بود؟ 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید خدای مهربان، گوش ها را برای درک صداها آفرید. اگر صدا بود و گوش نبود اصلاً آفرینش صدا بی فایده بود. نور و هوا برای دیدن و شنیدن کاربرد دارند .اگر نور نباشد که رنگها را برای چشم آشکار کند ،چشم آن را درک نمی کند .اگر هوا نباشد که صدا را به گوش ها برساند، گوش چیزی نخواهد شنید. میبینی خدای لطیف و آگاه،همه این ها را برای استفاده ما آفریده و فراهم کرده است. انسان که عقل ندارد مانند حیوانات است. حیوانات بسیاری از خیر و مصلحت های خود را می فهمند اما دیوانه ها هم آن را هم نمی‌توانند بفهمند . میبینی خدای مهربان چگونه اعضا و جوارح و عقل و حواس و مشاعر انسان را که ضرورت زندگی اوست،در او و برای او آفریده است. اینها همه دلیلی ست بر اینکه همه چیز تقدیر و تدبیر خدای آفریده شده است که دانا و آگاه است. حالا اینکه میبینی بعضی از مردم نابینا و ناشنوا به دنیا آمده‌اند و بعضی حواس مورد نیاز شان را ندارند، میدانی برای چیست؟برای تربیت و موعظه دیگران و خود اوست . این ها اگر صبر پیشه کنند و به خدا توجه کنند... خدا در جهان آخرت آنقدر ثواب و پاداش های بزرگ به آنها کرامت می‌کند که اگر باز هم به دنیا برگردند دوست دارند از این نعمت دنیایی بی بهره باشند! بعضی از اعضای انسان ، تک و بعضی هم جفت آفریده شده اند خدا سر را یکی آفریده چون نیاز و مصلحت این نبوده که انسان دو سر داشته باشد. اگر دو سر داشت می دانی چه میشد؟ مالی کسر سخن می گفت و سر دیگرش معطل بود. اگر از هر دو سر فقط یکیش آن می توانست سخن بگوید یکی بی فایده و اضافه بود اگر با یکی یه جور سخن می‌گفت و با دیگری جور دیگر برای شنونده سخت می‌شد که حرف و منظور گوینده را بفهمد! 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید ساعت رو نگاه کردم ساعت سه نصف شبه! اوه چه زود گذشت😅.. لابه لای کتاب خوندنم صدای جیغ محمد ادیب هم میومد:/ اما قابل تحمل بود😐.. وضو گرفتم و به نماز شب ایستادم با خودم گفتم بزار فردا رو روزه بگیرم:))! از الان معلومه تا بعد از نماز صبح فولم😂✌️🏻 ساعت چهار صبح تصمیم گرفتم به آشپز خونه سرک بکشم🤤 یخچال رو باز کردم چیز خاصی توش نبود! مثل اینکه واسه شام همه زده بودن تو رگ😂! یه جعبه خرما بود و نون همین :// عجب غلطی کردما😐.. با خودم فکر کردم یعنی واقعا ممکنه کسی شیرینی نخریده باشه واسه قدم نو رسیده🙄؟ حالا می بایست پوآرو میشدم😎! زیر میز توی یخچال بالای یخچال شایدم زیر یخچال🤷🏻‍♀ تو کابینت بالایی تو کابینت پایینی چپی ،راستی ... تو اتاقی که معصوم و کوچولوش خوابیدن همه جا رو سرک کشیدم فقط یه جا موند! توی فرگاز!! درشو باز کردم بـلــه خودشونن😎 تمام دست اندرکاران آشپزخانه خسته نباشید🖐🏻 یاد حرف همیشگی مامانم افتادم🤣.. نرگس هیچی از دست تو در امون نمی‌مونه تو سقفم بزارمش تو برش میداری😤! 🌾🌸 ⭕️ 🌼 🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼🌼 @Hiam32