فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نهی شدید از یاس درفرمایشات رسول خدا (ص)
که ایشان سه بار لعنت میفرستندبر ناامیدکنندگان و لذا اهمیت روحیه داشتن و روحیه دادن به همدیگر و امیدواری به رحمت خدا و امیددادن در حرف و عمل که باعث پیشرفت وحرکت و نشاط درخانواده و اجتماع است و آثار و برکات فراوانی دارد
.
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶 #سبک_زندگی_موثرتر_از_آگاهی و ایمان
اصلا همهچی قاطی شده!😐
رفتم تو شهر کویری میبینم برنج آورده، گفتم اینجا برنج میکارین؟میگه نه آقا برنج کجا بود اینجا که آب نیست.
🔺خب پس چرا برنج میخورین؟برنج واسه شماله، برنج خشک میکنه بدن آدمو!
🔹خب شما چند نوع آبگوشت دارین از اونا بخورین. میگه حاج آقا آخه کلاس داره
👈👈زندگی اینه؟؟؟؟
زدی بدن خودتو نابود کردی..
غذای تو چیه؟؟؟
مگه خدا نفرمود:" فلینظر الانسان الی طعامه" آدم باید ببینه چی میخوره.💖
🔺آقا الان بورس فلان حیوان رو بخرن!
چوپانن؟؟؟؟؟❗
▫️میگه مگه سگ داشتن بده ؟
نه اتفاقاً ؛اول بگو گوسفنداتو کجا نگه می داری؟ اونو بگو ...
چون سگ ، نگهبانِ گوسفنده‼️ یا تربیت شده کار خاص. کاربرد داره ! الان کاربردش برای شما مشخصه یا فقط شده جزء سبک زندگی؟؟؟
🔸سبک زندگی، یعنی اینکه کدوم رفتارهارو «« معمولاً »»» داری...
دونه دونه رو باید طی آدابی برنامهریزی بکنیم ؛ و یکی یکی شیوه برخورد رو بدونیم.
🔘 نه اینکه جو گیر بشیم جامعه میره به سمت سگ مام بریم !
❎اصلاً توهین آمیزه این سبک به شما تزریق بشه !
متوجه ای؟؟؟
#نکته
🔴 ذکری برای از بین رفتن غم از دل!
🔸اگر عمیقاً اعتقادات خود را پیش خودت یادآوری و مرور کنی، اندوه از دلت زدوده میشود و سرور جای آن ایجاد میشود! امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: کسی که به خدا اعتماد کند، خدا به او سرور میدهد و هر کسی به خدا توکل کند، خدا اُمورش را کفایت و اصلاح میکند. (کشفالغمه/۲/۳۴۶)
🔸امام رضا(ع) میفرماید: بهخاطر برخی مسائل غمگین شده بودم، پدرم به من فرمود: خدا را صدا بزن تا غم از دلت برود، و ذکر «یَا رَءُوفُ یَا رَحِیم» را زیاد بگو!( دعوات راوندی/۴۵)
🔸ذکر «یارئوف» اثر ویژهای در از بین بردن غم دارد! یک عارف بزرگوار میفرمود: وقتی دلتان گرفت و گرفتار شدید ذکر «یارئوف» را زیاد بگویید و با این ذکر به امام رضا(ع) متوسل شوید. گویا خدا وقتی بخواهد برای این ذکر شما اثری بگذارد کارتان را به امام رضا(ع) میسپارد!
🔸دربارۀ اثر اذکار در رفع مشکلات مختلف زندگی، کتاب انیس الصادقین نوشتۀ آیتالله یعقوبی، کتاب خوب و معتبری است. ذکرهایی هست که گرههای ما را باز میکند، دل را قرص میکند و ترس و نگرانی و اندوهِ بد را از دل میبرد، و بعد، تازه آدم شروع میکند به حال خوش معنوی پیدا کردن.
🌴علیرضا پناهیان🌴
*خواب بودم نیمه شب در بسترم*
سایه ای افتاد ناگه بر سرم
*خواب بر چشمم هنوز تحمیل بود*
سر بلند کردم که عزرائیل بود
*رنگ از رخسار گلگونم پرید*
آب پیشانی به دامانم چکید
*دست و پایم سست، تن خیس از عرق*
خِس خسی در سینه، جانم بی رمق
*التماسش کردم و گفتم : امان*
گفت : امر است از خدای آسمان
*زندگانی بر سرت پایان گرفت*
از تو باید این دقیقه جان گرفت
*گفتمش : مال و منالم مال تو*
تا رها یابم من از چنگال تو
*گفت : نه هنگامه ی هجران توست*
آنچه داری سهم فرزندان توست
*سالها از عمر خود دادی هدر*
از گناهان کاش میکردی حذر
*آن همه فرصت چه کردی تا کنون*
حال فرصت از کفَت آمد برون
*کن وداع با خانمان و زندگی*
رَو به عُقبی با چنین شرمندگی
*گفتم أشهد ، جان من تسلیم شد.*
روح من دست ملَک تقدیم شد
*سخت جانم را برون آورد مَلَک*
نالهام افتاد در گوش فلک
*لاشه ای دیدم زمن در بستر است*
چشمهایش بسته و گوشش کر است
*صبح شد دیدم عیال و خانمان*
آمدند بر بسترم گریه کنان
*دخترم می زد به صورت : کای پدر*
زود بستی از میان بار سفر
*آن طرف تر خواهرم خون میگریست*
داد می زد این مصیبت چیست؟ چیست؟
*یک نفر آمد لباسم را درید.*
آن دگر گفتا که تابوت آورید
*غسل میّت دادنم خویشان من*
در کفن پیچیده کردند جان من
*سوی قبرستان روان کردند مرا*
اهل منزل صد فغان کردند مرا
*زین پس از آنان سرایم دور بود.*
بعد از اینها منزل من گور بود
*بردَنم در قبر نهادند در لحد*
قبر شد منزلگه من تا ابد
*خاک را بسیار بر من ریختند.*
خود دعایی کرده و بگریختند
*آن زمان من بودم و تنگی گور*
ظلمتی گسترده بی یک ذره نور
*ناگهان آمد صدای گفتگو*
دو مَلَک ، با گرز دیدم روبرو
*گفت برخیز ای فلان ابن فلان*
لحظهی پرسش رسیده ست این زمان
*اولین پرسش : بگو ربّ تو کیست؟*
دومین پرسش : بگو دین تو چیست؟
*سومین پرسش : که بود پیغمبرت؟*
کو نماز و روزه ، حجّ اکبرت؟
*مانده بودم در جواب آن دو من*
مهر خاموشی مرا بُد بر دهن
*رَبّ؟ نمیشناسم نکردم طاعتش*
دین؟ نکردم پیروی یک ساعتش
*بی جوابم چون بدیدند آن زمان*
برسرم کوبید با گرزی گران
*آنچنان گرزی که آتش در گرفت*
شعله هایش گور من را بر گرفت
*وامصیبت این چه حال است ای خدا*
ناگهان آمد به گوشم این ندا
*بنده ی من : حُبّ دنیا داشتی*
عمر جاویدان به خود پنداشتی
*حُبّ عیش و نوش و ثروت بود تورا*
پیروی از نفس و شهوت بود تورا
*بر نماز خویش کاهل میشدی*
روزه میآمد تو غافل میشدی
*دست یاری با شیاطین داشتی*
بی خیالی از برِ دین داشتی
*غافل از یاد خدا بودی کنون*
از عذاب سخت کی آیی برون
*در غل و زنجیر کردند پای من*
پس نشان دادند به من مأوای من
*یک در از دوزخ برایم باز شد.*
ناله و درد و فغان آغاز شد.
*ضجّهها کردم خدایا الأمان*
شعله ای برخاست بند آمد زبان
*آه ، دیدم ناله ام بی حاصل است*
دیدم آنجا منزل این جاهل است
*آرزو کردم که : ای کاش این زمان*
بر بگردم ساعتی را در جهان
*تا تن از دوزخ دمی راحت کنم*
بی نهایت سجده و طاعت کنم
*آرزویم بود این ، اما چه سود*
راه برگشتی برای من نبود.
*نشر صدقه