#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_234
در مسیری که میرفتیم دلیل ناراحتی آرش را پرسیدم.
–نگران کیارشم.
–چرا؟ چی شده؟
یکی از کارمندهای زیر دستش رو چندوقت پیش اخراج کرده، اونم همش تهدیدش می کنه، حدس میزنم از کیارش هم یه آتویی داره، چون خیلی بدحرف میزنه.
–مگه کیارش چیکارکرده؟
–نمی دونم، خودش که چیززیادی نگفت، ولی فکر نکنم همه ی این تلفنها و خط و ونشون کشیدنها فقط به خاطر اخراج کردن باشه. چون وقتی آروم رفتم توی تراس اونقدراون طرف پشت خط داد میزد که صداش روکاملا از پشت گوشی شنیدم که به کیارش گفت:
حالا ببین منم باناموست همین کاررومی کنم ومیگم اون فقط یه عکسه...
وقتی این حرف را زد. با استرس پرسیدم:
– یعنی کیارش چیکارکرده؟ میگم آرش کاش ازش می پرسیدی، شاید بتونی کمکش کنی وحل بشه.
–پرسیدم، فقط گفت اون خانمه که مژگانم با کیارش دیده بودتش خانم قجری، قبلا زن این آقا بوده، بعد همین عکسایی که با کیارش انداخته رو خانم قجری فرستاده واسه شوهر سابقش تا حرصش رو دربیاره، حالا چه دروغهایی در مورد رابطش باکیارش به شوهر سابقش گفته خدا می دونه.
–یعنی چون این آقاهه شوهر سابق خانم قجری بوده اخراجش کرده؟
–کیارش که میگه نه، دلیل اخراجش بی نظمی توی کارش بوده و واسه شرکت رقیب هم جاسوسی می کرده...
–کیارش از کجافهمیده که داره جاسوسی می کنه؟
–مثل این که همون خانم قجری باسند ومدرک به کیارش ثابت میکنه که شوهر سابقش جاسوسی شرکت رو می کرده به بعضی از اسناد دسترسی پیدا کرده، حالا چطوری و به چه طریقی هنوز معلوم نیست.
از حرفهای آرش مغزم سوت کشید. باورم نمیشد اون زن همهی کارهایش از روی نقشه بوده و ارتباطی که با کیارش داشته فقط برای حرص دادن یکی شخص دیگری بوده.
–خب کیارش می تونه همون خانم قجری رو وادارکنه بره به شوهر سابقش بگه که چیزی بینشون نبوده...
گفته، ولی خانم قجری میگه به اون ربطی نداره، مادیگه جداشدیم.
–خب اگه اینطوریه، پس چرا عکس براش می فرسته. می خواد عصبیش کنه؟
– مثل این که مرده به کیارش گفته می خواد دوباره باهاش زندگی کنه و رجوع کنن و از این حرفها... خانم قجری هم چون دیگه نمیخواد برگرده و میترسه که شوهر سابقش با ترفند وادارش کنه. احتمالا بهش گفته با کیارش ازدواج کرده.
راستش بعدازاین که مژگان امد داخل اتاق، نشد خیلی سوالها رو ازش بپرسم.
گفتم یکی دوساعت دیگه برم پیشش تنها باهاش حرف بزنم. باید بیشتر مواظب باشه. بعضی از این زنا فتنهان، به روشون بخندی مگه ولت میکنن.
جلوی در خانه رسیدیم.
آرش گفت:
–میام بالا یه ساعتی مامان رو ببینم بعد میرم پیش کیارش ببینم چیکار می تونیم بکنیم. راستی کلوچه های ماما اینارو آوردی؟
–آره.
وارد آسانسور که شدیم، نگاهش کردم کاملا نگرانی از چشم هاش مشخص بود.
دستم را روی صورت سه تیغ شدهاش کشیدم.
–نگران نباش، درست میشه. بانگرانی گفت:
–آخه نمی دونی مرتیکه چه حرفهایی زده به کیارش.
کیارشم بیچاره یه جورایی گیرافتاده وسط دشمنی این زن و شوهر مطلقه.
حالا زنه هم ولش نمیکنه مدام زنگ میزنه میگه به شوهر سابقش بگه اینا با هم محرم هستن. کیارشم بهش گفته این کار رو نمیکنه. خانم قجری هم افتاده روی دندهی لج، گفته اگه این حرفها رو به شوهر سابقش نگه اونم به مژگان زنگ میزنه.
–حالا کیارشم بد باهاش حرف نزنه اونا رو عصبیتر نکنه.
نفس پراسترسی کشید.
کیارش به مژگان گفت که فعلا هیچ تلفن ناشناسی روجواب نده، جایی هم تنهانره.
آمارش رو برای کیارش گرفتن میگه مرد کثیفیه، هرکاری ازش برمیاد.
حتی سرکارم بهش گفت صبح خودش می رسوندش، برگشتنی هم میره دنبالش.
–حالا چطوری با مژگان آشتی کردند.
–آشتی که نکردند، این حرفهارو که واسه من توضیح می داد اونم شنید دیگه، البته وقتی مژگان امد جلوش خیلی حرفها رو نزد. بعد مژگان خودش حرف زد و از کیارش سوال می پرسید. همه ی سوالش هم حول این می چرخید که خانم قجری رفته واحد دیگه یانه... هردوخندیدیم.
خنده ام را زود جمع کردم و همانطور که زنگ آپارتمانمان را فشار میدادم گفتم:
–ولی واقعااین موضوع برای هر زنی سخته...
با باز شدن در توسط مادر حرفمان نصفه ماند.
مادر از دیدنمان خوشحال شد. بغلم کرد و گفت:
–چقدر دل تنگت بودم.
–منم همینطور.
بعد از خوش خوش بش با آرش. اسرا هم به استقبالمان آمد.
سراغ سعیده را گرفتم.
اسرا با لبخند گفت:
–داره اتاق رو مرتب میکنه الان میاد.
زود خودم را به اتاق رساندم. کلا چیدمان اتاق تغییر کرده بود. سعیده با دیدن من، دست از تمیز کردن آینه برداشت و به طرفم آمد و مرا در آغوشش گرفت و گفت:
– سلام عروس خانم. خوش گذشت؟
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_235
چند هفته از آن قضیه گذشت ولی من هر گاه آرش را دیدم آرامش نداشت و نگران کیارش بود. چند روز بیشتر به جشن عقدمان نمانده بود. موئد صیغهی محرمیتمان هم رو به پایان بود.
مادر تصمیم گرفته بود مراسم عقد داخل منزل باشد و فقط برای صرف شام مهمانها را به رستوران ببریم. از روز بعد از مسافرت من دیگر نتوانستم به خانهی نامزدم بروم. چون آنقدر درگیر تدارک مراسم و خرید و البته دانشگاه و درسها و خیاطی بودم که فرصت نمیشد. آن روز هم طبق برنامهایی که داشتم باید به دیدن ریحانه میرفتم.
وارد خانه که شدم زهرا خانم مثل همیشه به استقبالم آمد. به خاطر ابری و خنک بودن هوا از زهرا خانم خواستم که برای بازی با ریحانه به حیاط برویم. گوشیام هم با خودم بردم تا وقتی آرش زنگ زد بتوانم جواب بدهم.
قرار بود برای خرید حلقه برویم. آرش گفت که مرخصی میگیرد تا بتوانیم تا شب همهی خریدها را انجام بدهیم و شام هم بیرون با هم باشیم.
بعد از ظهر بود و باد خنکی میوزید. با ریحانه بالا بلند بازی میکردیم. هنوز کاملا معنی بالا را درک نمیکرد.
گاهی داخل باغچهی گوشهی حیاط میرفت و با همان زبان شیرینش میگفت من بالا هستم. با کارهایش و شیرین زبانیاش باعث خندهی من و زهرا خانم میشد.
نیم ساعتی که بازی کردیم آرش زنگ زدو گفت زودتر دنبالم آمده تا امروز خریدهایمان را تمام کنیم. البته خریدی جز حلقه نداشتیم. ولی مادر آرش اصرار داشت که کیف و کفش و لباس خاصی برای روز محضر حتما بخریم.
با زهرا خانم خداحافظی کردم. تا به طرف ریحانه رفتم خودش را از گردنم آویزان کرد و بنای گریه گذاشت. آرش را صدا کردم تا به حیاط بیاید. زهرا خانم گفت:
–فکر کنم ریحانه میدونه امروز زودتر میخوای بری.
–آرش بعد از احوالپرسی با زهرا خانم گفت:
–تقصیر منه که زود امدم. نمیدونستم ریحانه خانم اینقدر وابستس.
زهرا خانم سعی کرد ریحانه را از من جدا کند ولی با گریه و جیغ ریحانه روبرو شد.
آرش همانطور که بیرون میرفت گفت:
–من الان میام.
زهرا خانم شروع کرد به حرف زدن با ریحانه ولی فایده ایی نداشت.
من بوسیدمش و گفتم:
–پس ریحانه پنج تا دیگه بازی کنیم و بعد من برم، باشه؟
ریحانه با اکراه سرش را کج کرد.
بعد از چند دقیقه آرش با بادکنکهای رنگی وارد شد و شروع به باد کردنشان کرد.
ریحانه ذوق زده آرش را نگاه میکرد. آرش بادکنک قرمزی را که باد کرده بود به دست ریحانه داد. ریحانه با خوشحالی باد کنک را به طرفم پرت کرد. اما بادی که میآمد آن را بلند کرد و به آسمان برد. آرش جستی زد تا آن را بگیرد ولی موفق نشد. ریحانه با تعجب به بادکنک نگاه کردو گفت:
–بالا، بالا
زهرا خانم خندید و گفت:
–راحیل جان فکر کنم دیگه قشنگ فهمید بالا یعنی چی.
آرش بادکنک دیگری از نایلون درآورد و گفت:
–اصلا عیبی نداره، ببین ریحانه یکی دیگه داریم. الان برات باد میکنم. بعد بادکنک را باد کردو به دستش داد. ریحانه دو دستی آن را گرفته بود و رها نمیکرد.
آرش گفت:
–ببین چقدر باهوشه، میدونه ولش کنه اینم میره پیش اون.
همان موقع کمیل یاالله گویان وارد حیاط شد و با دیدن آرش ماتش برد. من جلو رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی آرش را معرفی کردم. کمیل به طرف آرش رفت و خوش آمد گویی کرد و تعارف کرد که به داخل منزل برویم. البته آرش و کمیل قبلا با هم تلفنی صحبت کرده بودند ولی تا به حال یکدیگر را ندیده بودند.
زهرا خانم ماجرای بهانه گیری ریحانه را برای کمیل تعریف کرد. کمیل ریحانه را در آغوشش کشید و گفت:
–دخترم بزار خاله بره کار داره، من خودم باهات با این بادکنک خوشگل بازی میکنم باشه؟ بعد رو به من و آرش کرد و کلی تشکر و عذرخواهی کرد. ارش لپ ریحانه را کشید و گفت:
–خواهش میکنم.
من که کلی بهم خوش گذشت با ریحانه. حالا میفهمم راحیل خانم چرا اینقدر ریحانه رو دوست داره. واقعا بچهی شیرین و دوست داشتنیه.
همان لحظه صدای گوشی آرش بلند شد.
–الو..
صدای جیغهای وحشتناک مژگان از پشت خط کاملا شنیده میشد.
آرش با صدای بلند پرسید:
–چی شده مژگان؟
مژکان با صدای فریاد گونه چیزهایی میگفت.
–کی؟ همون شوهر سابق قجری؟ امدم، امدم.
آرش مضطرب وهراسان گفت:
–برم ببینم چی شده.
پرسیدم:
–چی شده؟
آرش با رنگ پریده و عصبی گفت:
–انگار یارو امده جلوی در و با کیارش درگیر شدن.
هینی کشیدم.
–میتونی بری خونه؟ وقت نمیشه...
–آره، ولی میخوام باهات بیام.
–نه، دعوای مردونس. معلوم نیست چه خبره.
قلبم به شدت میزد و استرس تمام وجودم را گرفته بود.
بدون خداحافظی به طرف در و بعد ماشینش دوید و من هم به دنبالش.
–آرش من رو بی خبرنزار...
صدای جیغ لاستیکها آوار شد روی سرم و جوابی که داد را نشنیدم.
مات راهی بودم که رفته بود.
–من میرسونمتون.
گوینده حرف کمیل بود.
–نه خودم میرم.
–شما رنگتون پریده حالتون خوب نیست.
زهرا خانم ریحانه را از برادرش گرفت و گفت:
–آره راحیل جان تنهایی نری بهتره. نترس چیزی نیست. انشاالله
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
#سلام_امام_زمانم 💚
ای ڪاش همیشه یاورتــ باشم من
در وقت ظہــور، محضرتــ باشم من
ھر چند که نامه ام سیاهـــ است ولــی
بگـــذار سیاه لشڪرتــــ باشم من
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
1- ياد گفتگوهاى دوزخيان، عامل هشيارى و بيدارى است.
2- خصومت و محاجّهى دوزخيان با يكديگر استمرار دارد.
3- آتش دوزخ با همهى سنگينى و دردناكى، نيروى درك و فهم انسان را محو نمىكند.
4- دوزخيان با يكديگر احتجاجات و استمدادها دارند.
5- مشكلات دنيوى مجوّز سرسپردگى به طاغوت نيست، بلكه اين سرسپردگى انسان را به دوزخ خواهد كشاند.
6- در دوزخ مجرمان يكديگر را مىشناسند، دنيا را به ياد مىآورند و قدرت سخن گفتن دارند.
7- سرانجام تقليدها و تبعيتهاى نابجا دوزخ است.
8- خطر آن جا است كه انسان با تمام وجود پيرو باطل باشد.
9- پيروى از باطل مشكل آفرين است؛ توجّه كنيم به دنبال چه كسى حركت مىكنيم.
10- مجرم در قيامت از بى كسى، به مجرم ديگر پناه مىبرد.
11- مجرم از ناچارى به تخفيف بخشى از عذاب قانع است.
#استاد_قرائتی
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
💎 تقویم نجومی 💎
✴️ دوشنبه 👈27 فروردین / حمل 1403
👈6 شوال 1445👈15 اوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔘صدور اولین توقیع " دستخط " توسط امام زمان عجل الله فرجه الشریف برای حسین بن روح نوبختی " 305 هجری ".
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅خواستگاری و امور مقدماتی و ازدواج.
✅خرید وسیله سواری.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅رفتن به تفریحات سالم.
✅صید و ماهی گیری.
✅و اقدامات قضایی خوب است.
🚘 سفر: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد خوب تربیت می شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️خرید و فروش کالا و املاک.
✳️بذر افشانی و کاشت.
✳️درختکاری.
✳️و استحمام نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب: فرزند چنین شبی بسیار نرم دل و مهربان باشد. ان شاءالله.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه باعث بلای ناگهانی می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث رعشه اعضا می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 7 سوره مبارکه "اعراف" است.
الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آن تلاش کنند و برخی سستی کنند و از چشم وی بیفتد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
3466973329.mp3
9.18M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۲۰
توانایی در ارتباط صحیح با خداوند
بطوریکه ضامنِ آرامش و شادیِ دائمی انسان باشد؛
نتیجه ی تلاش در آموختنِ مهارتهایِ ارتباط با غیب است.
تنبلی در این بخش، ما را در زمین محبوس و از ارتباط با غیب، محروم میکند
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺خدایاااا شکرت.....!
📌شکر کردن به زبان کافیه؟!
🔄اثر ناشکری و کدورت با خدا در #آرامش نداشتن
👤استاد اللهیقمشهای
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
عملیات وعدۀ صادق.mp3
5.61M
📣 خیلی فوری
حاج آقا #محسن_عباسی_ولدی
عملیات #وعده_صادق
✅پانزده نکته در پانزده دقیقه
🔴حالا که دشمن جنگ رسانهایش
رو دربــارۀ ایــن عملیــات شــروع کرده
تــــــو هم #رزمنده_جهاد_تبیین باش
و بـا گوش دادن به این صوت خودت
رو مسلح کن!
خیلیها نیاز به دونستن این نکــــــات
دارند از #انتشار_حداکثری این صوت
دریغ نکنید!
#الله_اکبر
#طوفان_الاقصی
#انتقام_سخت
#طوفان_الاحرار
🔝#انتشار_حداکثری_با_شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
👓 اطلاعیه شماره ۲ پلیس درباره برخورد با کشف حجاب
دومین اطلاعیه فرماندهی انتظامی کشور:
🔹با اجرای طرح «نور» از روز شنبه ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۳، خوشبختانه شاهد همکاری وصف ناپذیر مردم عزیز به ویژه بانوان فهیم و قانونمدار کشورمان با پلیس هستیم. قاطبه زنان و دختران ایران اسلامی، ارزش وجودی خود را دانسته و نسبت به رعایت قوانین عرصه عفاف و حجاب تمکین دارند که این حاکی از فهم و شعور نهفته در زنان این مرز و بوم است.
✅ تمام تلاش پلیس بر این است که بانوان کشورمان در امنیت و آرامش لازم در جامعه فعالیتهای خود را انجام دهند و در سایه همین همکاری و همراهی هاست که فضایی سالم با حفظ حریم افراد در جامعه شکل میگیرد و هر روز بر پویایی و پیشرفت آن افزوده میشود.
💢 فرماندهی انتظامی کشور به تمام مادران، خواهران و دختران سرزمین ایران اسلامی که با برادران خود در فراجا همگام و همسو بوده و با روشنفکری آگاهانه نسبت به قوانین جامعه ایران اسلامی تمکین دارند، تقدیر و تشکر خالصانه خود را ابراز میکند
✅ تشکر فراوان از پلیس در تهران بعضی محلهها که جولانگاه مکشفهها بود اکنون انگشتشمار باقی ماندند که عمدتا دختران دبیرستانی و نوجوانان هستند.
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
مَحرم تر از خدا کہ نداریم❗️
وقتے واجب است حتے در برابر او هم #حجاب داشتہ باشے، یعنے قصہ ے حجاب چیز دیگرے است...
یقین داشتہ باش صحبت از کمال است❗️
بحث، بحثِ #حیا ے یک زن است❗️
میدانے ڪہ...
تو دردانہ ے خدایی
#حجاب_و_عفاف
💠کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 مردی که امید آینده اسلام بود..!
کسی که برای اولین بار در طول تاریخ تشیع، کتابی در زمینه اقتصاد اسلامی به نگارش درآورد. کتابی که سبب قرارگیری او به عنوان تنها عالم اسلامی در لیست صد اقتصاددان برتر قرن اخیر شد. شخصیتی که بر اساس کتاب بانکداری بدون ربای او، حدود صد بانک بدون ربا در جهان تشکیل شده و هم اکنون نیز دائر هستند.