eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام مشکین دشت
811 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
80 فایل
‌﷽ [کانال رسمی بنیاد فرهنگی مذهبی منتظران مهدی(عج) رزمندگان مشکین دشت] (اینستاگرام) https://instagram.com/Montazerane_karaj?utm_medium=copy_link (تلگرام) http://t.me/Montazerane_karaj #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ارتباط با خادم: @mohammad_khambari
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانی_شغل توجه کنید 🛑🛑🛑🛑🛑 (برش کش برای ماسک ) روزی ۶ ساعت کارمفید بین قیمت۴۰تومان تا ۵۰ تومان روزی مکان کار:مهدیه هیئت منتظران مهدی ( عج ) آدرس انتهای خیابان شهید مطهری جهت کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید @Montazerani_313 دوستان انقدر سوال نپرسید به دلیل مسائل بهداشتی کار در منزل نمیدهیم گروه دورهمی بانوان مشکین دشت
دوستان مهلت جذب نیرو به اتمام رسید لطفا پیام ندهید پاسخگو نیستیم جهت اعلام شغل در همین گروه اطلاع رسانی میشود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رونمایی از چند طرح ضد کرونایی ارتش با حضور امیر سیاری معاون هماهنگ کننده ارتش در روزهای گذشته معاندین و ضدانقلاب اخبار دروغی مبنی بر بازداشت امیر سیاری در فضای بی در و پیکر مجازی منتشر کرده بودند. مراقب شایعات دشمنان باشید. @montazeran1184
🌹انتشار نخستین بار | مدرک تحصیلی شهید سپهبد @montazeran1184
سلام بر مولای مهربانم...طاعاتتون قبول آقای من☺️ 🔹 وَانْصُرْنا بِهِ عَلي عَدُوِّكَ وَعَدُوِّنآ 🔆 خدایا با ظهورش ما را بر دشمن خودت پیروز گردان @montazeran1184
دوستان مهلت جذب نیرو به اتمام رسید لطفا پیام ندهید پاسخگو نیستیم جهت اعلام شغل در همین کانال اطلاع رسانی میشود
🌸 🌸🌸 ذبح عظیم 🌸🌸🌸 مشارکت در قربانی روز عید قربان جهت اهدا به نیازمندان و خانواده های ابرومند. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸 خیریه ساقی کوثر (ع) در نظر دارد اقدام به جمع اوری نذورات و صدقات و قربانی ها و کمکهای نقدی شما خیرین نماید تا با انجام قربانی در روز عید سعید قربان و توزیع بین نیازمندان و خانواده های ابرومند در این ایام سخت کمکی هرچند کم به این عزیزان نماید. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 💳 6273811142154241 هادی عابدی 💳 5892101074149606 ابراهیم خمبری با هرمقدار در این امر خداپسندانه سهیم شوید. 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 منتظر حمایت و کمک شما هستیم باتشکر مدیرخیریه ساقی کوثر(ع) @saghiekosar110
✍️ 💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده:
🔴اینفوگرافی/ عملیات مرصاد در یک نگاه @montazeran1184