eitaa logo
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇵🇸
552 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
چشم بگردان و ببین زین هستی چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …📿🌱 اگر اشتباهی دیدید بذارید به پای خودمون نه دینمون!
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇵🇸
آروم جونم دل نگرونم
یادتونه یک ماه پیش همش اینو زیر لب زمزمه میکردیم؟💔
هدایت شده از (: دخـترانه :) ¹²⁸
همسایه جانا ۲۰۰ تایی شدنت مبارک ✨️🎈 به امید ۱k شدنت 🖇♥️ از طرف...💛 https://eitaa.com/girlishgirlish🌿 به...💛 @montazeranezohoorrr313🌱
https://harfeto.timefriend.net/16901074856286 دوستان عزیز در اینجا بگید که میخواید آموزش کلیپ مذهبی بگذاریم؟!
آقا‌جان... زائرانت‌دارند‌آماده‌می‌شوند من‌چه‌کنم؟! دلتنگی‌ام‌را‌به‌چه‌کسی‌بگویم؟ دوری‌از‌ضریح‌شما‌را‌چگونه‌برای‌قلبِ‌دلتنگم‌ توضیح‌دهم؟!💔
تاحالا به معنی کلمه(اباعبداللّٰه)فکر کردی؟ اباعبداللّٰه یعنی پدرِ بندگانِ خدا((: +توصیفی‌قشنگتر‌از‌این؟♥️🕊
ازامام‌‌زمان‌سوال‌میشه‌که‌اون‌کدوم داغیه‌که‌شماصبح‌وشام‌براش‌گریه میکنید؛داغ‌علی‌اکبرعلیه‌السلام؟ گفتن‌خیر +داغ‌علمدار؟ گفتن‌خیر داغ‌جدتون‌امام‌حسین؟ گفتن‌خیر،داغ‌اسارت‌عمه‌ام‌زینب(:
سلام امروز میخوایم راجب شهید صدرزاده حرف بزنیم شهیدی که روز تاسوعا شهید شد و یارش حضرت عباس بود خوب..یه پسر پنج و شش ساله ای روز تاسوعا داشت با دوستاش بازی میکرد یهو موتور بهش میزنه،پسره میفته..مادرش تو هیئت بوده یه نفر به مادرش خبر میده خانوم صدرزاده کجایی که پسرت مرد!! یعنی چی!! به مادر یه دفعه بیان بگن پسرت مرد..بدو بدو میاد بالا سرش میگه حضرت عباس امروز روز تاسوعا هست،پسرمو نذر تو میکنم. میگذره..حال پسرشم خوب میشه اون پسر وقتی 18/19 سالش میشه به مادرش میگه:مامان میخوام یه هیئت بزنم مادرش میگه:افرین چقدر خوب...حالا اسم هیئتت چیه؟؟ میگه:هیئت حضرت عباس مادره تا میشنوه گریه اش میگیره گریه میکنه..🥺 پسر میگه چرا داری گریه میکنی ؟؟ _یادته وقتی بچه بودی روز تاسوعا موتور بهت زد داشتی میمردی من تو رو نذر حضرت عباس کردم!!💔 اونجا مصطفی به مرور زمان بیشتر عاشق حضرت عباس میشه🙂 حالا میگذره بحث جنگ و داعش پیش میاد..ایران نمیزاره مصطفی بره سوریه..هرکاری میکنه نمیتونه عازم بشه..میره مشهد! خودشو افغانی جا میزنه به عنوان افغانستانی فاطمیون میره سوریه...زبون افغانی هم خوب بلد بود ..میره اونجا فرمانده میشه... حالا یه مدتی میشه همسر شهید مصطفی صدرزاده باردار میشه این ور اون ور متوجه میشه بچه قرار نیست زنده بمونه اگرم زنده بمونه سالم به دنیا نمیاد...به مصطفی میگه نمیشه باید بچه مون و سقط کنیم..مصطفی میگه نه..! یه مدت میگذره مصطفی خواب میبینه..خواب میبینه یه نفر اومده به خوابش یه تیکه گوشت میندازه جلوش مصطفی میگه این چیه؟ _میگه بچته! مصطفی میگه نه! من بچه مو اینجوری نمیخوام یا بهم ندید یا میدید سالم بدید بهش میگن: باشه ما بچه ات رو سالم میدیم به شرط اینکه بچتون رو برای ما فدا کنید..بچت واسه شما نیست واسه ما هست! مصطفی بیدار میشه این خواب و به همسرش تعریف میکنه میگه ..از الان باید اجازه بدی بچت شهید بشه.. پسرش سالم به دنیا اومد انشاالله که اخر عاقبتش شهادت بشه❤️ میگذره...مصطفی خواب حضرت زهرا رو میبینه میگه ببین اسم گروه شما فاطمیون هست اسم منه. اقا شما یه عملیات فردا پس فردا دارید توی اون عملیات حاضر باش برو! یه عملیاتم داریم روز تاسوعا..روز تاسوعای پسرم حسین! اون روز خودم فرمانده ای میکنم بله...روز تاسوعا شهید میشه مادرش از خواب پا میشه شوهرش و بیدار میکنه میگه یادته چند سال پیش مصطفی لبه مرگ بود من نذر حضرت عباس کردم شوهرش میگه اره الان مصطفی سوریه است این حرفا چیه ولی مادرش میگه این تاسوعا فرق میکنه! اون موقع ها کسانی که مشگل داشتن تو محرم متوسل شده بودن به حضرت عباس یکی خواب حضرت عباس و میبینه میگه اقا چرا تو سراغ نماینده من نمیری؟ بنده خدا میگه خوب نماینده ات کیه!؟ حضرت عباس یه عکس بهش نشون میده میگه این نماینده منه .. فردا همون شخص میره تو گوگل میچرخه ...یه دفعه میبینه( شهیدی که عاشق حضرت عباس بود و حاجت شهادتش رو حضرت عباس میده و روز تاسوعا شهید میشه) شخص تعجب میکنه میزنه یه عکس بالا میاد دقیقا همون عکسی که حضرت عباس نشونش داد..بله نماینده حضرت عباس مصطفاس.. حالا بزارید یه چیز بگم..مادرش میگه همرزمای پسرم یه روز اومدن خونمون گفتم بگین مصطفی چه جوری شهید شد...بیسیم چی گفت دوم ماه محرم بود یه خمپاره زدن کنار مصطفی منم سری خبر دادم که سید ابراهیم شهید شد(اونجا اسمش رو سید ابراهیم صدا میکردن)مصطفی صدام رو شنید سری دست بلند کرد گفت نه هنوز زوده ان شاالله تاسوعا..بله تاسوعا میگه روز عاشورا هوا خیلی گرم بود حتی مصطفی لباسش رو هم در اورد میگفت مصطفی رجز خوانی میکرد...میگفت مامسلمونیم،کتابمون یکی هست،پیامبرمون یکی هست...با صدای بلند پاسخ توهینشون و میداد که..یه تیر از پهلو به قلبش زدن.. میگفت...قمقمه مصطفی پر از اب بود ولی لب های خشکش مارو یاد تشنه های کربلا می انداخت..اون لب به اب نزد.. مادرش پرسید ساعت چند شهید شد؟ _ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر..یعنی دقیقا همون روزی که من پسرم رو نذر عمویم عباس کردم.. مادرش میگه داشتم یه فیلم از مرتضی پسرم و مصطفی میدیدم که تاحالا به این حرف مصطفی توجه نکرده بودم مرتضی میگفت از مشهد رفتی سمت سوریه اگر شهید شدی همون جا خاکت نکنند گفت: نه من شهریارمیخوابم زیر قبر شهید اسماعیل شقاقی ..دقیقا همون جا بود.. مادرش میگفت یک روز رفتم سر مزار پایین مزار نشستم به مصطفی گفتم مصطفی میدونی از وقتی با بزرگا نشست و برخواست میکنی با من کاری نداری؟ میگه شب خواب دیدم خواب دیدم مصطفی بغلم کرد و گفت مامان من هرشب زیر پات میخوابم
مادرش میگه یک روز پدر مصطفی اومد پیشم گفت مصطفی به خوابم نمیاد منم دلداریش دادم و گفتم حتما چون دارو مصرف میکنی متوجه نمیشی.یک روز رفتم کنار عکس مصطفی وایسادم گفتم پسرم پدرت رو دریاب مواظبش باش شب مصطفی اومد به خوابم دیدم داده پدرش رو ماساژ میده گفت مادر من هر شب پدر را ماساژ میدم
گفت: آخ‌کہ‌چقدر‌دلم‌برای‌ح‌ـرم‌پرمی‌کشہ! بین‌الحرمین،تل‌زینبیہ.. دورکعت‌نمازتوصحن‌وسرای‌ارباب.. اصلامیدونی‌‌چیہ؟! همہ‌جای‌ڪربلا‌قشنگہ‌ها ولی‌هرکی‌بایہ‌بخشیش‌خاطره‌دارھ وحالش‌خوش‌میشہ‌ توباکجابیشترخاطره‌داری؟! چندلحظہ‌نگاهش‌کردوگفـت: تاحالاڪربلانرفتم‌...💔:)' اللهم‌الرزقنازیارت‌الحسین‌ع! ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
۵ روز تا شروع قدم نهادن در مسیر عشق حسینی امام صادق علیه السلام فرمودند: زائرِ حسین(علیه السلام) وقتى به قصد زیارت از خانه‏‌اش خارج می‌شود، سایه‏‌اش بر چیزى نمی‌افتد، مگر اینکه آن چیز برایش دعا می‌کند. و هنگامى که آفتاب بر او بتابد، گناهانش را از بین می‌برد، همان‌طور که آتش هیزم را از بین می‌برد.
²⁴ روز تا اربعین💔