eitaa logo
کانال منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
203 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
24 فایل
کانال منتظران مهدی با هدف بصیرت افزایی و محل پاتوق منتظران امام زمان عجل الله فرجه راه اندازی شد. لینک گروه ایتا 💐🌸🌷🌺💐 https://eitaa.com/joinchat/358219883Cebc30f1300 💐🌸🌷🌺💐 لینک کانال در ایتا و سروش 💐🌸🌷🌺💐 @montazeranmahdiajjalllah
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا لینک را وارد و حمایت کنید https://farsnews.ir/my/c/197275 حمایت از افزایش شهریه طلاب لطفا ابتدا در فارس نیوز عضو شوید و حمایت کنید ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️نوع مواجهه آقای رفسنجانی با امام و رهبری ...⁉️ ✅این کلیپ رو نشون بدید به آنهایی که ادعا میکنند وضع نابسامان موجود در کشور، ناشی از انقلاب و جمهوری اسلامیه .... در حالیکه واقع قضیه اینه که وضع موجود ، معلول غفلت از منویات امامین انقلاب بوده که چه در زمان امام ره و چه در زمان رهبری ، این منویات توسط برخی خواص ، احزاب و سیاست بازان، به حاشیه رانده شده و مغفول مانده ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
توبه نصوح خداوند در سوره تحریم، آیه ۲۸ به بندگانش امر مینماید که همانند نصوح توبه واقعی وخالصانه کنید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً». توبه ای که از هر نظر خالص باشد و شخص توبه کننده، به هیچ وجه بازگشت به گناه نکند. نصوح کیست؟ نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست. 🔷 روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش درحمام مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. 🔶 وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد. 🔷 وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی وباحالت تضرع همانجا توبه کرد. 🔶 ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که گوهر دختر شاه پیدا شد و مأموران او را رها کردند. 🔷نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پروردگار را مشاهده کرد ومتنبه شد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت. 🔶چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت. 🔷 هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از آن شهر خارج شد و در کوهی نزدیک همآن شهر سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید. 🔶 در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست? عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد. 🔷روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهری بنا نمود و در مسیر راه مسافران به آنجا می آمده و در آن محل سکونت واستراحت میکردند، همگی به نصوح به چشم بزرگی وکرامت یاد میکردند. 🔶رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر نصوح به گوش شاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند. 🔷 همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست. مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم. 🔶 با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد. 🔷 بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر مرگ شاه و شوق دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت نشاندند. 🔶نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد. روزی در کاخش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت:چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم. نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست. وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. آن شخص گفت: ای نصوح! مادو فرشته ایم، برای آزمایش تو آمدیم. تمام این ملک و پادشاهی پاداش توبه صادقانه ات بود. انوار المجالس،ص 432  «توبه نصوح»، پنج ثمره بزرگ دارد: 1- بخشودگى سیئات و گناهان. 2- ورود در بهشت پر نعمت الهى. 3- عدم رسوائى در آن روز که پرده ها کنار مى رود و حقایق آشکار مى گردد. 4- نور ایمان و عمل آنها از پیشاپیش و سمت راست آنها حرکت مى کند و مسیر آنها را به سوى بهشت روشن مى سازد. 5- توجهشان به خدا بیشتر مى گردد. ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
استاد قرائتی میگفتن: یک روز شیطان که از مسئله توبه آگاه میشه میره به اصحابش میگه : ما این همه بنده رو فریب میدیم اما خدا راه توبه رو براش قرار داده . پس ما چه کنیم؟ یکی از یارانش میگه : بهش القا کنیم که برای توبه هنوز زوده، هنوز جوونه و حالا حالاها برای توبه وقت داره اینجوری توبه رو براش عقب میندازیم تا مرگش فرا برسه.. ـ _مواظب باش دیر نشه رفیق🚶‍♂ ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
وصیت پادشاه یونان📣 پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت: من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهید. فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت: اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند. ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد. مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت: من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند. دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم. ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
وصیت پادشاه یونان📣 پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت: من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهید. فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت: اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند. ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد. مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت: من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند. دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم. ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
✳️ بیست سال است شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم! ✍ سالکی نقل کرد، بر سر مزار مؤمنی مشغول ذکر بودم که یک‌مرتبه مکاشفه‌ای دست داد. دیدم عالمی نورانی روی منبر صحبت می‌کرد و همه را جذب کرده بود. در این میان از پشت سرم صدای خِش‌خشی آمد و دیدم مار بدهیبتی جلو می‌آید. مار جلو رفت تا به منبر رسید و آن آقا رنگ باخت و کلام را قطع و دهان را باز کرد و این مار، فک او را گرفت. آن آقا افتاد و مجلس به هم خورد. بعداز مدتی که به خود آمد از او پرسیدم چه بر شما آمده است؟ گفت: بیست سال است که شلاقِ یک «اِی» را می‌خورم! این موضوع هفته‌ای یک بار عیش مرا خراب می‌کند. [ماجرا از این قرار است که] من معتمد و ریش‌سفید محل بودم و قباله‌ها و ازدواج‌ها با شهادت من انجام می‌گرفت. یک روزی پسر من 18ساله شد و از دختری که می‌شناختم برایش خواستگاری کردم اما اعلام کردند که آن دختر، پسر شما را نپسندید. این امر بر من گران آمد ولی چون متدیّن بودم از او بدگویی نکردم الّا اینکه وقتی مردم از من درباره‌ی او می‌پرسیدند می‌گفتم «اِی! سخن دیگری بپرسید» و ظاهراً مردم از این تعبیر من می‌فهمیدند که او خوب نیست و لذا کسی با او ازدواج نکرد. لذا از آن روزی که این‌جا آمده‌ام می‌گویند تا او تو را نبخشد گرفتار هستی. 👤 استاد ابوالفضل بهرام‌پور 📚 از کتاب زندگی با قرآن ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
آلارم گوشیت رو بذار برای نماز صبح📿 وقتی بیدار شدی و خواستی خاموشش کنی و دوباره بخوابی... این جمله رو یادت بیار... 👇 🔸یه روز انقدر میخوابی😴 که دیگه کسی نیست بیدارت کنه): رفیـــق جـــان خودت به فریاد خودت برس‼️ ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
تو گناه نکن ببین خدا چجوری حالتو جا میاره زندگیتو پر از وجود خودش میکنه🌱 _عصبی شدی؟! +نفس بکش بگو: بیخیال، چیزی بگم امام زمان ناراحت میشه _دلخورت کردن؟! +بگو خدا میبخشه منم میبخشم🌿 پس ولشکن؛ _تهمت زدن؟ +آروم باش و توضیح بده و بگو به ائمه هم خیلی تهمت زدن _کلیپ و عکس نامربوط خواستی ببینی؟ بزن بیرون از صفحه بگو مولا مهم تره _نامحرم نزدیکت بود؟ +بگو مهدی فاطمه خیلی خوشگل تره بیخیال بقیه.. اینجوری زندگی قشنگ ترمیشه... ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.🌷🍃 ‎┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
aein-mastan.lxb.irمتن روضه شهادت امام صادق (ع) - جام چشم من بی تاب پر از غم می شد - سید مهدی میرداماد.mp3
زمان: حجم: 3.47M
ذکر مصیبت شهادت امام صادق (ع) - سید مهدی میرداماد فرا رسیدن شب شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد. ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
22.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ هشدار های مهم استاد برجسته دانشگاه ، دکتر شاهین فرهنگ درباره آثار زیانبار گسترش بی حجابی !!! 👌 ضمناً توجه داشته باشید این حرف ها رو یه آیت اللّه یا مدیر حوزه علمیه نمی زنه ، بلکه این حرفای یه کسی هست که با معدل ممتاز از دانشگاه هاروارد آمریکا فارغ التحصیل شده و سخنران برتر موفقیت هم هست ، آخه بعضیا تا اسم آخوند و ملا میشنون سریع گارد می گیرن !!! 🙏 ایکاش آنقدر این ویدیو دست به دست بشه تا برسه به دست اون دختر بیگناه جامعه مون ، که شیاطین دارن با خدعه هاشون روزبه‌روز گمراه ترشون می کنند ! 📢 داداش ، خواهر ، شمایی که این ویدیو رو دیدی ، همین الآن یه لطفی بکن ، این ویدیو رو بفرست واسه گروه هایی که توشون عضوی. اجرت با بی بی دو عالم شفیعه محشر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.