eitaa logo
کانال منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
201 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
24 فایل
کانال منتظران مهدی با هدف بصیرت افزایی و محل پاتوق منتظران امام زمان عجل الله فرجه راه اندازی شد. لینک گروه ایتا 💐🌸🌷🌺💐 https://eitaa.com/joinchat/358219883Cebc30f1300 💐🌸🌷🌺💐 لینک کانال در ایتا و سروش 💐🌸🌷🌺💐 @montazeranmahdiajjalllah
مشاهده در ایتا
دانلود
4.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥داستان شفا گرفتن شیخ حسین انصاریان با تربت اباعبدالله 🔹درزمانی که بنده کرونا گرفته بودم، یک شب وضعیت ریه هایم وخیم شد و پزشک ها بنده را جواب کردند و گفتند که تا ۱۲ شب بیشتر زنده نخواهم ماند. بچه هایم با مرحوم آیت الله صافی گلپایگانی تماس گرفتند و ایشان برای بنده تربت فرستادند. 🔹بنده فردای آن روز ساعت ۱۰ صبح چشمهایم راباز کردم. ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روبروی عکس شهیدان عکس شهیدان😔😔 خدا شهیدم کن... ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرچیزی رو نباید امتحان کرد😂 ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
پسرکی پاره اجری سمت ماشین مرد پرت کرد... مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند. پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ‌دار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت: «این‌جا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می‌کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای این‌که شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم. مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت… برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد. در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الان وقت دیدن این کلیپه، نه شب عید غدیرخم . ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
فرهنگ «توبیخ‌پذیری» برای نهادینه‌کردن فرهنگ نهی از منکر، باید فرهنگ «عتاب‌پذیری» را در جامعه نهادینه کنیم یعنی وقتی فردی دیگری را در مقابل اشتباهش مورد عتاب و توبیخ قرار می‌دهد، نه تنها برایش قابل پذیرش باشد بلکه آن‌را نشانه‌ی «خیرخواهی خدا در حق خودش» بدانند. پس مدارس و سایر مراکز فرهنگ‌ساز، باید «عتاب‌پذیری» را نهادینه و فرهنگ‌سازی کنند. به‌گونه‌ای که وقتی کسی دیگری را عتاب و توبیخ کرد فرد توبیخ شده با خوشحالی به فرد توبیخ‌کننده بگوید: «ممنونم!، لطف کردید!» از امام هادی علیه‌السلام چنین نقل شده‌است؛ «قَالَ علیه‌السلام لِبَعْضِ مَوَالِيهِ عَاتِبْ فُلَاناً وَ قُلْ لَهُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ»
دو مرد که به تازگی عمل قلب سختی را انجام داده بودند، در اتاق بیمارستانی بستری بودند🩺💉 یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند🛏 تخت او در کنار تنها پنجره‌ی اتاق بود🖼 اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه به پهلوی راست و پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد آن‌ها ساعت‌ها با یکدیگر صحبت می‌کردند؛ از همسر، از خانواده و… هر روز بعد از ظهر بیماری که تختش کنار پنجره بود می‌نشست و تمام چیزهایی که بیرون پنجره می‌دید برای هم اتاقیش توصیف می‌کرد. بیمار دیگر در مدت این یک ساعت با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون جانی تازه می‌گرفت این پنجره رو به یک پارک بود که دریاچه‌ای زیبایی داشت مرغابی‌ها و قوها در دریاچه شنا می‌کردند و کودکان با قایق‌های تفریحی‌شان در آب سرگرم بودند خانواده‌هایی روی چمن‌ها نشسته بودند و عده‌ای هم روی نیمکت‌ها با هم گپ می‌زدند درختان کهن به منظره‌ی بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می‌شد🌳 همان‌طور که مرد در کنار پنجره این جزئیات را توصیف می‌کرد هم اتاقیش چشمانش را می‌بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‌کرد چند روزی به همین منوال سپری شد. یک روز صبح، پرستاری که برای شست‌‌وشوی آن‌ها آب می‌آورد جسم بی‌جان مرد را کنار پنجره دید که در خواب و با آرامش از دنیا رفته بود☠ پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست که آن مرد را از اتاق خارج کنند. مرد دیگر خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند و آنرا در زاویه‌ای قرار دهد که او بتواند فضای بیرون را ببیند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد اتاق را ترک کرد. آن مرد به آرامی و با درد بسیار خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره او می‌توانست این دنیا را با چشمان خودش ببیند. در عین ناباوری او با یک دیوار مواجه شد. مرد پرستار را صدا زد و با حیرت گفت: ولی هم اتاقی من منظره‌ای دل انگیز را برای من توصیف می‌کرد، اما این‌جا که فقط دیوار است! پرستار هم متعجب به مرد، به بیرون و به تخت خالی اتاق نگاهی کرد و گفت: "آن مرد اصلاً نابینا بود و حتی نمی‌توانست دیوار را ببیند". ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند😔 پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه‌ی جراحی پرخرج برادرش را بپردازد💔 سارا شنید که پدر به آهستگی به مادر گفت: فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد، قلک را شکست⚱ سکه‌ها را روی تخت ریخت و آن‌ها را شمرد، فقط پنج دلار بود💵 سپس به آهستگی از در عقب خارج شد چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت💊 جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود بالاخره سارا حوصله‌اش سر رفت و سکه‌ها را محکم روی پیشخوان ریخت داروساز با تعجب پرسید: چی می‌خواهی عزیزم؟ دخترک توضیح داد که برادر کوچکش چیزی تو سرش رفته و بابام میگه که فقط معجزه می‌تونه او را نجات دهد. من هم می‌خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟ داروساز گفت: متاسفم دختر جان ولی ما این‌جا معجزه نمی‌فروشیم❌ چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما رو به خدا برادرم خیلی مریضه و بابام پول نداره و این همه‌ی پول منه. من از کجا می‌تونم معجزه بخرم؟ مردی که در گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟ دخترک پول‌‌ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب! فکر کنم این پول برای خرید معجزه کافی باشد😌 سپس به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می‌خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر کنم معجزه برادرت پیش من باشه. فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت پس از جراحی پدر نزد دکتر رفت و گفت: از شما متشکرم، نجات پسرم یک معجزه واقعی بود، می‌خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟ دکتر لبخندی زد و گفت: فقط پنج دلار!“(: ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاهکار برنامه بگو بخند صدا سیما در شب ۹ تیر ماه در وصف اکبر طبری ها، آقازاده ها و رانت خوارهای بی شرف و زالوصفت. 🌸🍃 ‌‌ ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈
3.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈• @montazeranmahdiajjalllah ┈••••✾•💞🌺💞•✾•••┈┈