فضایل علیه السلام
-پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
خداوند پیش از آن که آدم را بیافریند، من و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید، در آن هنگام نه آسمانی بنا شده بود و نه زمینی گسترده شده بود و نه نوری بود و نه تاریکی و نه خورشیدی و نه ماهی و نه بهشتی و نه جهنمی.
عباس عرض کرد: پس آغاز آفرینش شما چگونه بود ای رسول خدا؟
فرمود: ای عمو! وقتی خداوند خواست ما را بیافریند، کلمه ای سخن گفت و از آن نوری آفرید، سپس کلمه دیگری گفت و از آن روحی آفرید، سپس آن نور را با آن روح درآمیخت و مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید، ما در آن هنگام که هیچ تسبیحی گفته نمی شد، او را تسبیح میگفتیم و در آن هنگام که هیچ تقدیسی نمی شد، او را تقدیس میکردیم، وقتی خداوند متعال خواست خلق خود را بسازد، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداوند است و نور من از عرش برتر است، سپس نور برادرم علی را شکافت و فرشتگان را از آن آفرید، پس فرشتگان از نور علی اند و نور علی از نور خداوند است و علی از فرشتگان برتر است، سپس نور دخترم را شکافت و آسمانها و زمین را از آن آفرید، پس آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه اند و نور دخترم فاطمه از نور خداوند است و دخترم فاطمه از آسمانها و زمین برتر است، سپس نور فرزندم حسن را شکافت و از آن خورشید و ماه را آفرید، پس خورشید و ماه از نور فرزندم حسن اند و نور حسن از نور خداست و حسن برتر از خورشید و ماه است، سپس نور فرزندم حسین را شکافت و از آن بهشت و پریان سیاه چشم را آفرید، پس بهشت و پریان سیاه چشم از نور فرزندم حسین اند و نور فرزندم حسین از نور خداوند است و فرزندم حسین برتر از بهشت و پریان سیاه چشم است.
نسخه خطی کنز جامع الفوائد، بحارالانوار،ج۱۵،ص۱۷،ح۱۱
ماجرای اشنایی امام علی(ع) وقمبرغلام امام علی(ع)
💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شدهام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من میپذیرم
شاه گفت: در شهر بدیها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب میشناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها شد. به بالای تپهی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمدهام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمیشوی. گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازهی قد من، هیکلی همهیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خندهی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک میآید. گفت: چرا گریه میکنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من میخواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب
📚بحارالانوار ج3 ص 211
امالی شیخ صدوق
@basij_asatid
هدایت شده از شهدا شهرک ولیعصر (عج)
سرباز شهید علی ربیعی تاریخ ومحل شهادت 62/3/24 پیرانشهر ساکن خ شهید مسلمی ,روبروی درمانگاه پهپویان
مزار شهید قطعه 28 ردیف 93 شماره 13
هدایت شده از شهدا شهرک ولیعصر (عج)
شهید افشین رحیم پور کلخوران تاریخ ومحل شهادت 68/3/24 تهران ,مرقد امام خمینی
مزار شهید قطعه 40 شماره 68 شماره 2
ساکن خ یاسر ,از مسجد صاحب الزمان
هدایت شده از بسیج مسجد چهارده معصوم علیهم السلام
.
♻️ برای تخلف در یه آزمون نه چندان مهم، چه بگیر و ببندهایی گذاشتند با تهدیدات جدی، اونم برای چیزی که نه حرام شرعیه و نه حرام سیاسی!
فقط سؤالم اینه که وقتی این پیامک را میفرستین، چطوری روتون میشه برای کشف حجاب که حرام شرعی و حرام سیاسیه، پیامک قربون صدقهای میفرستین و توقع تاثیر هم دارین؟
🌱گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟
سئوال عجیب و غریبی بود! ولی میدانستم بدون حکمت نیست گفتم: شما فرماندهی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.به صندلیاش اشاره کرد گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما میگم
که این جا خبری نیست!
آن وقتها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم.
سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی ، این برات میمونه؛
از این پستها و درجهها چیزی در نمیاد!
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
@mahman11
رفاقت یعنی این دو رفیق باصفا
که فاصله شهادت شون
فقط یک روز بود ...
#شهید_بشیر_نظری
#شهید_علیاصغر_آتشین_صدف
@mahman11
☀️در نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام سهیم باشید
💫 #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
🆔 @News_Fath
✨امیرالمومنین امام على عليه السلام فرمودند:
🔹جاهِدْ نَفْسَكَ و حاسِبْها مُحاسَبةَ الشَّريكِ شَريكَهُ، و طالِبْها بِحُقوقِ اللّهِ مُطالَبَةَ الخَصْمِ خَصْمَهُ
💢با نفْس خود جهاد كن و از او حساب كِش، همچنان كه شريك از شريكش حساب مى كِشد، و حقوق خداوند را از او مطالبه كن، همچنان كه طرف دعوا، حقوق خود را از ديگرى مطالبه مى كند.
📚غررالحكم حدیث4762