1_8697364199.mp3
12.49M
درس قرآن
🌸 #توبه آیات ۱۰۷ تا ۱۱۱
🌺 محمد رضا رنجبر
🌸 بسیار شنیدنی
🌕 بسیار دلنشین و درس آموز
━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━
🔴 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
رسول خدا صلوات الله علیه فرمودند روز قیامت که میشه خدا دو بال به بعضی ها مرحمت میکنه مثل جعفر طیار
با این بالشون پرواز میکنن ، از اینور به اونور
ملائکه میگن شما از کجا اومدین ؟ در بهشت هنوز وا نشده
آیا شما حساب رو دیدین ؟
میگن نه .
از پل صراط رد شدید ؟
میگن نه ، ما پل صراط هم ندیدیم
جهنمو دیدین ؟
میگن ما جهنمم ندیدیم
میگن ما اصلا هیچی ندیدیم
ملائکه میگن امّت کدوم پیغمبر هستین شما ؟
میگن ما از امت پیغمبر آخر الزمانیم
ملائکه میگن قسم میدیم شما را به خدا
بگید که عملتون در دنیا چی بوده، که متسحق این نعمت عظما شدین ؟
میگن ما دو خصلت داشتیم ، یعنی در ما این دو خصلت بود
خدا ما رو به واسطه اون دو خصلت به این منزله عظما رسوند
ملائکه میگن اون دو خصلت چی بوده که به واسطه اون دوتا خصلت ، شما دو تا بال پیدا کردید اومدید تو بهشت ؟
میگن :
❌ ما اگه خلوت میکردیم حیا میکردیم که گناه کنیم
❌ به کمی که خدا برای ما روزی کرده راضی بودیم
جرعهای از معرفت
💠 حجتالاسلام #قرائتی؛
🔸 حدیث مى فرماید:
«واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!»
یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند.
یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى
و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى.
🔸گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند.
موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد.
همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد.
🍃کانال منتظران و زمینه سازان ظهور 🍃👇👇
https://eitaa.com/montazeranv
🍃لطفا لینک کانال را اشتراک گذاری کنید 🍃👆👆
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 وای به روزی که بگردی و یک علامه طباطبایی پیدا نکنی!
🔹 خطابه پر معنا و شنیدنی استاد مطهری درباره معنویت در عصر تکنولوژی
#سخنرانی
#ویدئو
#شهید_مطهری
━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادتان می آید او اینجا نشست ؟
شاعر چه زیبا گفته در وصفش ...
شهید سلیمانی
🌷🌷🌷🌷🌷
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) وقت میذاری؟
شیخ فرهاد فتحی
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز سه شنبه ها
استجابت دعا در سه شنبه ها
حتما این ویدئو رو ببینید و برای دیگران هم ارسال کنید،
ان شاالله هرهفته سه شنبه ها همگی با هم انجام بدیم
نشر =صدقه جاریه نذر ظهور💯
#سه_شنبه_های_جمکرانی
┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄
❤️حکایت عنایت امام زمان علیه السّلام است به مرحوم حاج شیخ اسماعیل جاپلقی و نجات ایشان
مرحوم آیت اللّه حائری نوشته اند: «آیت اللّه حاج شیخ اسماعیل جاپلقی که از شاگردان درجه اول مرحوم پدرم بودند، دوبار برایم نقل کرد که در سال (1342) قمری، با پدرم راهی مشهد شدم. ده روز طول کشید تا از جاپلق به تهران رسیدیم. از تهران تا مشهد در آن زمان یک ماه راه بود. وقتی به شاهرود رسیدیم، قرار براین شد که قافله دو روز توقف کند. روز اول لباس های پدرم را شستم و ایشان به حمام رفتند، و روز دوم لباس های خودم را شستم و حمام رفتم.
از حمام که بیرون آمدم، اول شب بود. در حال خستگی مجبور به حرکت شدم. سوار بر مرکب شده و حرکت کردیم. مقداری که راه پیمودیم با خود اندیشه کردم که ساعتی کنار جاده بخوابم تا رفع خستگی شود و سپس خود را به قافله برسانم.
به محض اینکه پیاده شدم و دراز کشیدم خوابم برد، آنگاه که بیدار شدم دیدم که آفتاب رویم را گرفته و خستگی برطرف شده است؛ در همین حال دو نفر که به طرف شاهرود می رفتند پیدا شدند، یکی از آنها به من گفت: راه از این طرف است، و یک جهت را نشان داد.
چند دقیقه که از آن راه رفتم، استخر آبی پیدا شد که در جنب آن قهوه خانه ای بود و درختان باصفایی در آن وجود داشت.
داخل قهوه خانه رفتم و یک چایی خوردم؛ چون دو چای سه شاهی بود و من فقط دو شاهی داشتم، چای دیگر را که آورد گفتم: بیش از دو شاهی ندارم. قهوه چی گفت: باشد به همان دو شاهی دو چای بخور.
از قهوه خانه خارج شدم. چند دقیقه دیگر راه آمدم و به منزل بعد رسیدم؛ دیدم قافله تازه به آنجا رسیده است، پدرم از الاغ پیاده شده و خود را به دیوار تکیه داده بود و هنوز داخل منزلی که برای قافله ترتیب داده بودند نشده بود. آنها تمام شب راه آمده بودند و حال آنکه من به چند دقیقه به آنها رسیدم.
وقتی داستان را برای پدرم نقل کردم او گفت: آن شخص امام زمان علیه السّلام بوده است.
مرحوم آقای حائری نوشته از آقای جاپلقی پرسیدم: آیا کسی از وجود قهوه خانه و استخر آب در آن منطقه اطلاع داشت؟ گفت: ابدا».[1][2]
پی نوشت ها
[1] تلخیص از نسخه خطى خاطرات و کتاب سرّ دلبران، ص 151.
[2] کریمى، حسین، آیینه اسرار، 1جلد، مسجد مقدس جمکران - قم (ایران)، چاپ: 4، 1384 ه.ش.