منتظران گناه نمیکنند
🖇 #پارت38🌿 وقتی اومدم بیرون ،تعجب کردم! سر و ته کوچه رو نگاه کردم اما خبری از ماشینش نبود!! اونقدر
مثل مرغ پرکنده شده بودم!
هیچ جا نبود!
حتی سه شنبه و پنجشنبه رفتم اونجایی که جلسه بود،اما نیومد....!
امتحاناتم تموم شده بودن!
با این درگیری های ذهنی واقعا قبول شدنم معجزه بود!!
مجبور شدم به گوشیش زنگ بزنم اما....
خاموش بود!!!📵
چند روز بعد وقتی که سر کوچشون به انتظار نشسته بودم،
یه وانت جلوی در نگه داشت و اسباب و اثاثیه ی جدیدی رو بردن تو خونه!
ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر شد...💔
اون رفته بود....!!
اما کجا؟؟نمیدونستم....😭
احساس میکردم یه کوه پشتمه...!
خسته و داغون به خونه ی مرجان پناه بردم!
-سلام ترنم خانووووم!چه عجب!یاد ما کردی!
-ببخشید مرجان...
خودت که میدونی امتحان داشتم!
خیلی وقت بود همو ندیده بودیم!
کلی حرف برای زدن داشت....
منم داشتم اما نمیتونستم بگم!
دلم میخواست گریه کنم اما حوصله ی اون کار رو هم نداشتم!!
تمام وجودم شد گوش و نشستم به پای حرفای صمیمی و قدیمی ترین دوستم!
پای تعریفاش از مهمونی ها....
از رفیق جدیدش...
از دعواش با مامانش
و دلتنگیاش برای داداشش میلاد!
-ترنم!!خوبی؟
-اره خوبم...چطور مگه؟
-آخه قیافت یجوریه!!
واقعا خوب به نظر نمیای!😕
-بیخیال مرجان!مشروب داری؟
-اوهوم.بشین برم بیارم.
باورم نمیشد که رفتن اون منو اینقدر بهم ریخته!
بار آخر از دست مشروب به خونش پناه برده بودم و حالا از نبودش به مشروب!
نه!
این اونی نبود که من دنبالشم!
من آرامشی از جنس اون میخواستم نه مشروب!!
تا مرجان بیاد بلندشدم و مانتوم رو پوشیدم!
-عه!!کجا؟؟سفارشتو آوردم خانوم!😉
بغلش کردم و گونهش رو بوسیدم!
-مرسی گلم،ببخشید!
نمیتونم بمونم!یه کاری دارم،باید برم.
قول میدم ایندفعه زودتر همو ببینیم!🙂
با مرجان خداحافظی کردم و رفتم تو ماشین!
سرم رو گذاشتم رو فرمون.
نمیتونستم دست رو دست بذارم.
من اون آرامش رو میخواستم!!
به مغزم فشار آوردم!
کجا میتونستم پیداش کنم!؟
یدفعه یه نوری گوشه ی مغزم رو روشن کرد!
دفترچه!!!!😳
با عجله شروع به گشتن کردم!
نمیدونستم کجای ماشین پرتش کرده بودم!
بعد ده دقیقه،زیر صندلی های پشتی پیداش کردم!!
جلد طوسی رنگش،خاکی شده بود!
یه دستمال برداشتم و حسابی تمیزش کردم!
نیاز به تمرکز داشتم!
ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه!
دو ساعت بود دفترچه رو ورق میزدم اما هیچی پیدا نکردم.
هیچ آدرس و نشونه ای ازش نبود!
فقط همون نوشته های عجیب و غریب...!
با کلافگی بستمش و خودم رو انداختم رو تخت و بغضم رو رها کردم!😭
غیب شده بود!
جوری نبود که انگار از اول نبوده!!
چشمام رو با صدای در ، باز کردم!
مامان اومده بود تا برای شام صدام کنه.
نفهمیدم کی خوابم برده بود!!
سر میزشام، بابا از نمره هام پرسید.
احساس حالت تهوع بهم دست داد،
سعی کردم مسلط باشم،
-هنوز تو سایت نذاشتن.
-هروقت گذاشتن بهم اطلاع بده.
یه بیمارستان هست که مال یکی از دوستامه.
میخوام باهاش صحبت کنم بری اونجا مشغول به کار بشی!
-ممنون،ولی فعلا نمیخوام کار کنم!
-چرا؟؟😳
-امممم....خب میخوام از تعطیلات استفاده کنم.
کلاس و مسافرت و...
-باشه،هرطور مایلی.
ولی همه ی اینا بستگی به نمراتت داره!
سرم رو تکون دادم و با زور لبخند محوی زدم!
ساعت یک رو گذشته بود،
اما خواب بد موقع و افکاری که تو سرم رژه میرفتن،مانع خوابم میشدن!
به پشتی تخت تکیه داده بودم و پاهام رو تو شکمم جمع کرده بودم!
سرم داشت از هجوم فکرهای مختلف میترکید!!
هنوز فکرم درگیر حرف هایی بود که شنیده بودم!
افکارم مثل یه جدول هزار خونه که فقط ده تا حرفش رو پیدا کردم،پراکنده بود!!
نمیدونستم چرا!اما از اینکه دنبال بقیه ی حرفها برم ،میترسیدم!
احساس میکردم میخوان مغزم رو شست و شو بدن!
اما از یک طرف هم نمیتونستم منکر این واقعیت بشم که یه آرامشی رو از یادآوریشون احساس میکردم!
با دودلی به دفترچه نگاه کردم!
May 11
منتظران گناه نمیکنند
« شـــــ🔥ــیطان گــراف » ولی این روزا به خاطر موانع ازدواجی که وجود داره کمتر کسی میتونه ناله منو
« شـــــ🔥ــیطان گــراف »
#ابلیس از عالم خیال بـه
#آدم در عالم(دنیا):
هرنعمتی که از بین بره قدرشو میدونی.
توبه هم یه نعمته...
مراقبتم:)
⇠ #شیطان_گراف
#داستان
✍مردی نزد پیامبر(ص) آمده و گفت: در پنهان به گناهانی چهارگانه مبتلا هستم؛ زنا، شرابخواری، سرقت و دروغ. هر کدام را تو بگویی به خاطرت ترک میکنم.
پیامبر (ص) فرمود: دروغ را ترک کن. مرد رفت و هنگامی که قصد زنا کرد با خود گفت: اگر پیامبر (ص) از گناه من پرسید، باید انکار کنم و این نقض عهد من است (یعنی دروغ گفتهام) و اگر اقرار به گناه کنم، حدّ بر من جاری میشود. دوباره نیّت دزدی کرد و همین اندیشه را نمود و درباره کارهای دیگر نیز به همین نتیجه رسید.
به نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسولالله! تو همه راهها را بر من بستی، من همه را ترک نمودم.
#دروغ
مهدی جاااان
این روزها همه به انتظار یلدا
نشسته اند
برنامه ریزی میکنند وخودشان را آماده میکنند وحسابی تدارک میبینند و حساب و کتاب میکنند برای خرج شب یلدا و.....
ازخودم میپرسم آیا تو از یلدا عزیزتر نیستی که اینگونه مشتاقت،ودرانتظارت نیستیم؟!؟!
وتدارک برای ظهورت نمیبینیم!!😔
کاش میدانستیم سرگرم شدن به بازی ها و سرگرمی های دنیا ما را لحظه به لحظه از تو دورترمیکند....
مهدی جان برایمان دعا کن،،،آقابه بی وفایی وبی معرفتی ما نگاه نکن،،،به خودت نگاه کن،به محبتت،به دستت که برای مارو به سوی آسمان دراز میشود نگاه کن
به چشمانت که بادیدن گناهان ما پر آب میشود نگاه کن
برایمان دعاکن آقا
برایمان دعاکن تا حقیقت را ببینیم و بفهمیم تنها راه رسیدن به آرامش بودن در کنارتو است وهمراه شدن باتو برای رسیدن به خدا
مهدی جان آقای خوبم مارا ببخش😔
من ازامشب تا شب یلدا میشمارم گناهانی را که به خاطر لبخند زیبای تو کنارخواهم گذاشت !!!!
و شب یلدا که طولانی ترهست نسبت به بقیه شب های سال بیشتر برای ظهورت دعا میکنم
اللهم عجل لولیک الفرج به حق الحسین علیه السلام.....آمین
🔴 پیراهن ضد آتشِ امام مهدی
⭕️ حضرت مهدی عجل الله فرجه، امام قائم به قیام با شمشیر است! یعنی کسی که قرار است هدف و رسالت تمام فرستادگان خدا که همان برپائی حکومت صالحان است را برقرار نماید؛ خداوند چنان حجتش را به انواع عنایات خاصّ خود مجهز نموده که حتی اگر دشمن بخواهد علیه امام از سلاح آتش زا استفاده کند، لباس ایشان ضد حریق و گرماست! همان لباسی که جبرئیل علیهالسلام آن را از آسمان برای ابراهیم علیهالسلام آورد، تا از آتش نمرود رهایی یابد؛ این لباس هم اکنون در اختیار امام مهدی عجل الله فرجه است؛ و اگر چنین نبود: یعنی اگر قرار نبود دشمن علیه حضرت از اسلحه آتش زا استفاده کند شاید ضرورتی برای پوشیدن آن لباس وجود نمیداشت؛ هر چند نباید دیگر حکمت ها و جنبه اعجاز آن را فراموش کرد
🌕 امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
وقتیکه ابراهیم(ع) در آتش افکنده شد، جبرئیل(ع) لباسی از جنس نقره برایش آورده و بر او پوشانید که آتش از او دور شد و اطراف ابراهیم گلهای نرگس رویید. و ما اهل بیت آن را به ارث بردهایم؛ همراه قائم ما علیهالسلام است، آنگاه که ظهور کند
📗المحاسن ج۲، ص۳۸۰
📗قصص الأنبياء، ج۱، ص۱۰۶
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@montzeran
دختر طلاست و صد البته دوست دار و هوادار پَر و پا قرص طلا!
یک طلافروش چندین نوع احتیاط و مراقبت به خرج می دهد و درصدی از درآمد خود را هزینه می کند تا کسی به فکر سرقت طلاها نیفتد.
خداوند هم از دختر که سرمایة با ارزش پدر و مادر و طلای گرانقیمت آفرینش است، خواسته مواظب باشد تا مبادا با بی توجهی و غفلت، دزدهای شرافت و شخصیت، در او طمع کنند و هوس سرقت در سر بپرورانند.
وقتی برای رفتن به مدرسه، استخر، باشگاه، مهمانی یا هر جای دیگری سوار ماشین می شوید، دیدن صندلی های کثیف، آشغال های زیر پا، شیشه های دودی شده با خاک و غبار و...، حس مثبتی به انسان منتقل نمی کند. در این میان، گفته های رانندة موفرفری با آن دست های چرک گرفته و لباس های پر از چین و چروکش که مدام از تمیزی، نظافت، آراستگی، کلاس، زیبایی ظاهری... دَم می زند، حوصلة شما را سر می برد.
یعنی همه باور دارند که ظاهر آدم ها، نشان دهندة باطن آنهاست و اگر کسی ظاهرش به گونه ای باشد و باطنش جور دیگر، کسی به حرف و ادعایش توجه نمی کند. پس چه طور می توان حرف برخی را باور کرد که با بدترین وضع حجاب و آرایش و... ظاهر می شوند و مدام دَم از خدا و دل پاک می زنند، در حالی که ظاهرشان رنگ و بویی از خدا و معنویت ندارد! خداوند می فرماید: همة مردم زیانکارند، مگر کسانی که در کنار ایمان شان، عمل صالح داشته باشند: ایمان+ عمل شایسته.1
پدرم گفت: گل از رنگ و لعابش پيداسـت
و زن مــؤمنه از طــرز حــجابش پيداست2
1 . سورة عصر، آیات 2 و3: «إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسْرٍ، اِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات».
2 . مرحوم آغاسی.
امروزه برای جبران کسری فعالیت های بدنی، استفاده از وسائل ورزشی همانند تردمیل و دوچرخه ثابت زیاد شده و فرد ساعت ها روی آن حرکت می کند، در حالی که هیچ پیشرفت و حرکت واقعی ندارد.
برخی از دوستان و اطرافیان تازه به دوران رسیده، با شرکت در چند ترم کلاس زبان و موسیقی یا حتی آمدن از روستا به شهر، چنان ادا و اطواری در می آورند و آن قدر در پوشش، حرف زدن و راه رفتن شان تغییر ایجاد می کنند که اگر کسی آنها را نشناسد، به خودش شک می کند!
اینان با ادعای کلاس، متفاوت و به روز بودن، نه تنها خودشان به سوی کمال و معنویت حرکت نمی کنند، بلکه دوستان جو زده، دهن بین و متزلزل را هم به حرکت مصنوعی و نمایشی راضی می کنند.
به قول حافظ:
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
حضرت علی(ع) می فرماید: «انسان پست و کم ظرفیت، با اندک مقامی فریفته می شود»
«اَلدَّنِیُّ یُبْطِرُهُ اَدْنَی مَنزِلَةٍ». عیون الحکم والمواعظ، ص257.
تابستان که می شود، سر و کلة مگس های مزاحم هم پیدا می شود. سرکشی و چشیدن غذاها و شیرینی ها و تأیید و رد دست پخت سرآشپز خانه، از کارهای روزمره آنان است؛ ولی دماغ، پیشانی، لب و دست های انسان چه شیرینی ویژه ای دارد که بیشتر روی آن فرود می آیند، معمایی است که برای حل آن باید ساعت ها به تفکر نشست!
از دیگر عادت های بد مگس ها، به هم ریختن اعصاب و کلافه کردن انسان است، به ویژه وقتی هوا گرم است و برق منزل هم قطع!
البته عُقلای روزگار! درب و پنجره ها را تورپیچ و غذاها را با روپوش های مناسب محافظت می کنند! ولی به هر حال اساتید فن و بزرگان مگسی! با ابتکار عمل، همواره راهی جدید می گشایند.
برخی مردان و پسران هم مثل مگس های چِندش آور، در کمین بی پوشش مانندن دختران هستند، تا روی شیرینی ایمان آنها بنشینند؛ پس مواظب باش، خصوصاً در فصل گرما!!
«دختران بهشتی(آموزش حجاب)» را در بازار اندروید ببین:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.allbaloo.kids.HijabGirls&ref=share