May 11
🔻🔻🔻🔻
#حتما_بخونید...
♨️ دوست دخترم بخاطر من چادری شده
🔴میگه:از وقتی باهاش دوست شدم هم چادری شده, هم نماز خون، گاهی با هم هیئت هم میریم
اگه کات کنم، همه چیز به هم می خوره😔
🔵 میگم: اولاً #حجاب و نمازی که به خاطر دل یکی دیگه اونم یه نامحرم🚫 باشه همون بهتر که نباشه!
اگر هم که آگاهانه و به خاطر رضایت خداست؛ پس نباید نگران قطع رابطه و خراب شدن اوضاع باشی...
🔴تازه همون خدایی که حجاب🧕 و نماز رو واجب کرده، #رابطه_با_نامحرم رو هم حرام🚫
اعلام کرده.... اطاعت از خدا سلیقهای نیست
که هرقسمتش رو دوست داشتی انتخاب کنی،👌 مطمئن باش رابطه ی دوتا جوان❤
️
نامحرم باهم، عواقب جبران ناپذیری 😈در آینده خواهد داشت! 🥺
🔵ضمن اینکه اگر انقدر میتونی آدمها را متحول کنی😍🦋
و تاثیرگذار باشی برو روی هم جنس خودت اثر مثبت بذار.🦋
.. انقدر پسر هست که تو منجلاب گناه دست و پا میزنن و نیاز به کمک دارن✋ و تنها هستند... برو به اونها کمک کن.
📛 پس بهتره خودتو گول نزنی 📛
#ارتباط_بانامحرم..❌
خداوند به هر كه بخواهد، دختر و به هر كه بخواهد، پسر مي دهد و يا پسر و دختر را با هم به وي عطا مي كند.
scسورة شورا، آیات 49 و 50
پیرمرد صندلی تاشوی رنگ و رو رفته اش را برداشت و با چند متر فاصله، رو به روی درب باز خانه نشست. او مثل هر روز، سهمیة چند پس گردنی، تعدادی ناقابل فحش و مقداری خنده را درون خورجین توخالی و فکر متعالی!! خود ریخت و با آمادگی بدنی قابل ملاحظه برای تعقیب، به انتظار رهگذرانی که به طور طبیعی و تنها بر اساس غریزة فضولی! نگاهی درون خانه اش می انداختند، نشست!
برخی دختران و بانوان بدحجاب هم برای فرار از وظیفة شرعی خود، فتوایی تاریخی! صادر کرده اند: آنها چشم کور شده شان را ببندند، چرا ما خودمان را بپوشانیم!
حال اگر پسران چشم نبندند و دختران هم روی حرفشان بایستند، چه خواهد شد؟!
خداوند راهکار منصفانه و جالبی داده است: زن و مرد هر کدام وظیفه ای دارند؛ زنان و دختران به اقتضای جذابیت، لطافت و ظرافتی که دارند، خود را با پوشش بیشتر حفظ کنند، پسران هم باید چشم و نگاه خود را کنترل کنند.
خداوند چنین خواسته است: «[ای زنان] مانند دورة جاهليت پيشين آرايش و خودنمايي نكنيد1 و زينت و زیبایی خود را جز براي شوهران آشكار نسازید.2 و آن گونه پاي به زمين نزنید كه زینت و زيورهای پنهان معلوم شود».3
و خطاب به پسران و مردان می فرماید: «چشم هاي خود را از نگاه (به نامحرم) فرو گيرید و عفت و پاك دامني خود را حفظ نمايید».4
1. «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ اْلأُولي». سورة احزاب، آیه33.
2. «وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ» سورة نور، آیه31.
3. «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ». سورة نور، آیه31.
4 . «قُل لِلمُؤمِنينَ يَغُضُّوا مِن أبصارِهِم». سورة نور، آیه31.
منتظران گناه نمیکنند
#دنیای_مدیریت_مومنانه 17 🔸 گفتیم که در یک خانواده اگه جای زن و مرد با هم عوض بشه خانواده بهم میریزه
#دنیای_مدیریت_مومنانه 18
🔸 از اینجای بحث به لطف خدا وارد "تکنیک های مدیریت" میشیم. تکنیک هایی که اگه همه آدم ها بلد باشن توی زندگیشون ده برابر موفق تر عمل میکنن.👏🏼👌🏻
🔵 سوال اول اینه که چرا انسان به مدیریت نیاز داره؟
🔶 جوابش اینه: وقتی شما "اهداف مختلف و متنوعی" داشته باشید، وقتی "نیاز های مختلفی" داشته باشید، وقتی "ابزارها و امکانات مختلف" داشته باشید در این صورت نیاز هست که برنامه ریزی کنید
و اقدامات شمرده و حساب شده ای رو انجام بدید و برای افراد نقش تعیین کنید.
برای همین نیاز به موضوع #مدیریت به وجود میاد
مدیریت شامل چند تا چیز میشه:
✔️شناسایی محیط و ✔️به کار گیری انواع امکانات و ابزار و افراد برای رسیدن به اهداف؛ اهدافی که از قبل مشخص شدن.
⭕️ مدیریت در انسان با حیوان متفاوت و البته بسیاااار پیچیده تر هست.
💢 توی حیوانات بیشتر رفتارها غریزی هست. اگه یه موقع مثل زنبور ها یه کار گروهی هم میکنن و یه ملکه ای دارن، اون ملکه مدیریت نمیکنه بلکه صرفا برای افزایش نسل استفاده میشه. 🐝🐝🐝
مدیریت مساله اصلی #انسان هست چون انسان نیازهای متنوع و علاقمندی ها و ابزارهای مختلفی داره.
🍱 مثلا شما برای غذا خوردن نیازه که کار رو #مدیریت کنید! چون انواع غذاها با قیمت ها و طعم های مختلف در بازار وجود داره. ضمن اینکه نیاز های مختلفی هم آدم ها دارن.
👈🏼 حالا اینکه شما "چه غذایی و چقدر و با چه قیمتی" بخورید که از همه لحاظ بهتر باشه میشه #مدیریت غذاخوردن!👌🏻
☢️ نکته بعد اینکه مدیریت یه فرایندی هست که انسان #مجبوره انجام بده اینطور نیست که یه نفر بگه من کلا نیازی به دونستن اصول مدیریت ندارم و اصلا هیچی رو مدیریت نمیکنم!!!😤
- نه عزیزم! حواست نیست! وگرنه تو هم الان داری خیلی نیازها و علاقه های خودت رو مدیریت میکنی.😌
⭕️ اگه کسی خودش رو مدیریت نکنه مثل قلوه سنگی هست که توی رودخونه می افته و به همه جا برخورد میکنه میشکنه و...
✅ مدیریت باعث میشه که زندگی انسان دارای #برنامه بشه. در واقع خداوند متعال ما آدم ها رو طوری خلق کرده که بدون مدیریت اصلا نمیتونیم زندگی کنیم. بر خلاف حیوانات که به طور غریزی غذا و حتی درمان بیماری های خودشون رو انجام میدن.
🔸 ولی انسان اگه بیمار بشه باید دنبال درمان خودش بره. حتی گاهی انسان بیمار به چیزایی علاقه پیدا میکنه که به #ضررش هست. مثلا سرما خورده ولی به ماست و دوغ علاقه داره😒
✅ اینجا باید بلد باشه "علاقه های خودش رو مدیریت کنه" و بگه: نه! من #صبر میکنم. من هم علاقه دارم "ماست بخورم" و هم علاقه دارم "سلامتی به دست بیارم". پس قید علاقه به ماست رو میزنم.☺️
🔵 به طور طبیعی انسان به هر چیزی که علاقه داره باید تا بهش برخورد کرد بگه: صبر کن! آیا الان باید این خواسته خودم رو انجام بدم؟ یا خواسته دیگه ای هست که اولویت داره؟
این آغاز انسانیت هر انسانی خواهد بود...
🔖 پایان بخش هجدهم
ختم ذکر صلوات به نیت سلامتی امام زمان عجل الله تعالی الشریف
به نیت ظهور آقا امام زمان
https://EitaaBot.ir/counter/0omjw
#در_محضر_معصومین
🔰امام رضا علیهالسلام:
✍منْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اَللَّهُ عَنْ قَلْبِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ.
🔴هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد.
📚الکافي ج2 ص200
#حدیث_روز
📆تقویم و مناسبتهای امروز📅
🔺امروز شنبه:
🔹 ۲ دی ۱۴۰۲ 🔹
🔹 ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۵ 🔹
🔹 ۲۳ دسامبر ۲۰۲۳ 🔹
🔰مناسبت های امروز:
💢 تحصن استادان دانشگاه ها [۱۳۵۷ ش]
#تقویم
#در_محضر_معصومین
🔰امام باقر علیه السلام به یکی از یاران خود فرمود:
⚫️آيا تفسير «حىّ على خير العمل» را میدانى؟
گفت: نه.
فرمود:(موذن با این جمله) تو را به خوبى و نيكى دعوت كرد.
میدانی نیکی به چه کسی؟...
🔴دَعَاكَ إِلَى بِرِّ فَاطِمَةَ وَ وُلْدِهَا
نيكى به فاطمه سلام الله علیها و فرزندانش.
📚 علل الشرائع، ج۲، ص۳۶۸.
#حدیث_روز
منتظران گناه نمیکنند
یک ساعت بود که روی یک جمله قفل کرده بودم و هیچجوره منظورش رو نمیفهمیدم! "هرکس تو این دنیا،از خدا بی
🖇 #پارت_43🌿
دوساعت بعد کنار زهرا ،محو حرفهای سخنران شده بودم!
"جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هدف و رسیدن به اون،صحبت کردیم.
اما امشب میخوایم به یه موضوع خیلی مهم بپردازیم که قبلا هم یه گریز هایی بهش زدیم.
و اون مسئله،
لذته.انسان ها اسیر لذت هستن!
اصلا هرکاری که ما میکنیم برای لذت بردنه،و این خیلی هم خوبه!
چه ایرادی داره؟
مدل ما اینه.هممون دنبال لذتیم.
از اون دزد و داغونش بگیر،تا عابد و سالکش!
ولی باید دید هر کدوم دنبال چه لذتی رفتن که به اینجا رسیدن!؟
دزده دنبال کدوم لذت رفته،عابده دنبال کدوم لذت!؟
این که دنبال چه لذتی میری،نشونه ی شخصیت توعه!"
ناخودآگاه فکرم رفت سمت مشروب و سیگار و آهنگ...
مهمونی و رقص و عشوه و پسر و...!
با این فکر سریع سرمو بلند کردم و اطرافم رو نگاه کردم!!
از اینکه کسی نمیتونست فکرم رو بخونه،نفس عمیقی کشیدم و سرم رو انداختم پایین،
و به ارزش و شخصیت خودم فکر کردم...!😞
"ببینید! من نمیخوام بشینم اینجا بگم چی بده چی خوبه!چون کار من این نیست.اینو خودتونم میتونید تشخیص بدید!
مثلا من نمیگم بی حجابی بده،چون یه خانم بدحجاب ،وقتی خودش میبینه که به چشم یک ابزار ارضای شهوت بهش نگاه میکنن،خودش میفهمه بی حجابی چیز بدیه!
یا کسی که رابطه نامشروع داره،خودش میفهمه که دیگه نمیتونه از همسرش لذت ببره،
تازه بعدش اینقدر احساس پشیمونی بهش دست میده که همون لذت هم کوفتش میشه!!
پس من کاری با این حرفا ندارم!
خودتون عقل دارید،بد و خوب رو تشخیص میدید.
من حرفم یچیز دیگست!
من میگم خودت رو محدود به لذت های کم نکن.
خدا دوست داره که تو خیلی لذت ببری!
و این،نقطه ی ارتباطی بحث امشب ما ،با بحث شب های قبله!
هدفی که برای تو درنظر گرفته شده،باید توش پر از لذت باشه!
باید کیف کنی،صورتت گل بندازه!
باید بخاطرش رها بشی از همه چیز!
چیه دوتا عبادت کردی از زمین و زمان طلبکاری؟؟اخمات رفته توهم؟!
تو گیر کارت همینجاست!
لذت نبردی!میدونی چرا؟
چون عشقی دینداری کردی!
هرجای دین که برات قشنگ بوده رفتی دنبالش.
هرجاش سخت بوده،
باید پا روی نفست میذاشتی،قیدشو زدی!
هرجا خوشت میومده پایه بودی،ولی کار که یکم سخت میشده،جاهایی که باید منیتت رو میزدی،در رفتی!
بعد با همین مدل دینداری کردنت کیف کردی،خودت رو محدود به چندتا لذت سطحی کردی،اون لذت عمیقه رو تجربه نکردی!
اینه که الان عقده ای شدی،طرف قیافتو میبینه از دین بدش میاد!!دیگه فایده نداره!
همینجا خودتو بکوب،از نو بساز!!"
به اسپیکر گوشه ی اتاق زل زده بودم و ماتم برده بود!
یعنی الان داشت مذهبیا رو دعوا میکرد!؟
اونم همونایی که ازشون بدم میومد!؟😒
احساس میکردم
"این آخونده خیلی باید قیافش عجیب غریب باشه!
خیلی باید باحال باشه!اصلا شاید آخوند نباشه...
آخه مگه میشه!؟این چه دینیه!؟
اسلام که این مدلی نیست!شاید داره راجع به مسیحیت حرف میزنه!یا یه دین جدید دیگه!
نمیدونم ولی هرچی که هست ،خیلی قشنگه!خیلی...!"
سرم رو تکون دادم و از خیالات اومدم بیرون.پنج دقیقه بیشتر وقت نداشتم،
ترجیح میدادم همین چنددقیقه رو هم گوش به این حرفهای جدید و جالب بدم!
"تو تا وقتی به اون لذت عمیق نرسی،نمیتونی درست بندگی کنی!
اینجوری به دین،به دیگران و به خودت ضربه میزنی!
نکن عزیز من!اینجوری دینداری نکن!
تا الان خیلیامون راه رو اشتباه رفتیم.
بعد از پذیرش واقعیت های دنیا،
تازه باید بریم ببینیم چجوری دینداری کنیم!!
نه فقط دینداری،بلکه چجوری زندگی کنیم!؟
از کجا بریم که نزنیم به جاده خاکی!
برای رسیدن به اون اوج لذت،باید از راه درستش بریم.
اگر از این راه نری،همه تلاشهات،همه عبادتهات،همه چی میره به باد هوا...
نه این دنیا چیزی از زندگی میفهمی،
نه اون دنیا!
این مدل زندگی کردن به درد تو نمیخوره!
تو انسانی..."
با حسرت به ساعت نگاه کردم و کیفم رو برداشتم.😔
میخواستم بلند بشم که زهرا دستمو گرفت
-ترنم جان،فردا چیکاره ای؟میای بریم جایی؟
-من؟؟کجا!!؟؟😳
-شمارت رو اگر عیبی نداره بده بهم،بهت پیام میدم میگم.😊
شمارم رو دادم بهش و با یه نگاه دیگه به اسپیکر،اومدم بیرون.
از کوچه که خارج شدم،
طبق عادت، دستم رفت سمت ضبط!
اما دوباره دستمو عقب کشیدم.
نیاز به فکر داشتم،
نمیخواستم برم تو هپروت!
بحث لذت خیلی برام جالب بود...
"این چه دینیه که ایقدر لذت بردن براش مهمه!؟
اصلا به دین نمیاد که تو کار لذت باشه!😒
اگه همه این عشق و حالا بخاطر کم بودن لذتشون،حروم شدن؛
چه لذتیه که از اینا بیشتره...!"
سروقت رسیدم خونه و رفتم تو اتاق.
«یه مدت که طرف تمایلات سطحی نری،
تمایلات عمیقت رو پیدا میکنی و اونوقت از هرلحظه ی زندگی لذت میبری!»
این اولین کاغذی بود که به محض ورود به اتاق،دیدمش!📄
خیلی عجیب بود!
انگار همه چی دست به دست هم داده بودن تا من جواب سوال هام رو بگیرم!
صدای پیامک گوشیم،رشته ی افکارم رو پاره کرد...
"سلام ترنم جان.خوبی گلم؟
فردا میخوام برم جایی،میای باهم بریم؟"
زهرا بود.
خیلی مایل نبودم،
از بار اول و آخری که یه دختر چادری رو سوار ماشینم کردم،خاطره ی خوبی نداشتم!
فکرم رفت پیش سمانه!
هنوزم ازش بدم میومد!
شاید منظور اون،با حرفهایی که تازگیا میشنیدم فرقی نداشت،
اما از اینکه اونجوری باهام صحبت کرده بود،اصلا خوشم نیومد.😒
تو آینه به چهره ی بی آرایشم نگاه کردم!
و یادم اومد بعد اون روز از لج سمانه تا چندوقت غلیظتر آرایش میکردم!
با بی میلی با پیشنهاد زهرا موافقت کردم و برای خوردن شام، رفتم پایین.
مامان به جای بابا هم بهم سلام داد و حالم رو پرسید.
دلم براش سوخت.
هرکاری که کرد نتونست جو سرد و سنگین خونه رو کمی بهتر کنه!
و بابا بدون کوچکترین حرفی ،آشپزخونه رو ترک کرد!
-ترنم آخه این چه کاراییه تو میکنی!؟
تا چندماه پیش که همه چی خوب بود!
چرا بابات رو با خودت سر لج انداختی!؟
-مامان جان،من نمیتونم با قواعد بابا زندگی کنم!
بیست سال طبق خواست شما رفتار کردم،ولی واقعا دیگه نمیخوام این مدل زندگی کردنو!
-آخه مگه چشه!؟
میخوای اینجوری به کجا برسی!؟
من و پدرت جزو بهترین استادای دانشگاه و بهترین پزشک ها هستیم...
-شما فقط تو محل کارتون بهترینید!
یه نگاه به این خونه بندازید.
از در و دیوارش یخ میباره!
اگر این موفقیته،من اینو نمیخوام!
من عشق میخوام،آرامش میخوام.
من این زندگی رو نمیخوام خانوم دکتر!
قبل از اینکه مامان بخواد جوابی بده،آشپزخونه رو ترک کرده بودم....!
میدونستم لحن بد و بلندی صدام باعث ناراحتیش میشه.
سرم رو انداختم پایین تا دوباره نگاهم به برگه ها نیفته!
احساس شکست میکردم...
کاری که کرده بودم با هدفی که میخواستم بهش برسم،مغایرت داشت!
کار اشتباهی رو که دلم میخواست و یک میل سطحی بود، انجام داده بودم و این به معنی یک مرحله عقب افتادن از پیدا کردن تمایلات عمیق بود!
با شنیدن صدای پای مامان بدون معطلی در اتاق رو باز کردم!
اینقدر یکدفعه ای این کار رو انجام دادم که ایستاد و با ترس نگاهم کرد!
-من...امممم...
احساس خفگی بهم دست داده بود.
گفتن کلمه ی ببخشید،از گفتن تمام حرف ها سخت تر بنظر میرسید.
-من...معذرت میخوام!
یکم تند رفتم....
مامان سکوت کرده بود و با حالتی بین دلسوزی و سرزنش نگاهم میکرد.
-قبول دارم بد صحبت کردم.
اشتباه کردم.
فقط خواستم بگم تصور ما راجع به موفقیت یکی نیست!
مامان یکم بهم فرصت بدید،
من دارم سعی میکنم خودم رو از نو بسازم!!
حالت نگاهش به تعجب و تأسف تغییر رنگ داد و سرش رو تکون ملایمی داد و زیر لب زمزمه کرد:-شب بخیر!
با رفتنش نفس عمیقی کشیدم و تازه متوجه خیسی پیشونی و کف دستام شدم!!
واقعا سخت بود اینجوری زندگی کردن!
هرچند یه حس آرامش توأم با هیجان داشت و این دوست داشتنی ترش میکرد!😊
با اینکه غرورم رو زیرپا گذاشته بودم،
ته دلم از کاری که کرده بودم،احساس رضایت داشتم.
یه احساس رضایت عمیق...
منتظران گناه نمیکنند
🖇 #پارت_43🌿 دوساعت بعد کنار زهرا ،محو حرفهای سخنران شده بودم! "جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هدف و
🖇 #پارت_44🌿
یک ساعتی با خودم درگیر بودم...
اینبار نمیخواستم سوار ماشین شم و برم تو جمع چادریها و از اونجاهم سوار ماشین بشم و بیام خونه!
نگاهم رو نوشته ی میز آرایشم قفل شده بود و دلم سعی داشت ثابت کنه که زیبا بنظر رسیدن ،یک علاقه ی سطحی نیست!
عقلم هم این وسط غر میزد و با یادآوری رسیدن به تمایلات عمیق،میگفت
"تو ابزار ارضای شهوت مردا نیستی!"
کلافه سرم رو تو دستام گرفتم و پلکهام رو به هم فشار دادم.
از اینکه زور دلم بیشتر بود،احساس ضعف میکردم.
تصمیم گیری واقعا برام سخت بود!
از طرفی عاشق این بودم که همه نگاه ها دنبالم باشه،
و از طرفی وسوسه ی رسیدن به اون اوج لذت ولم نمیکرد!
اگر این لذت، پست و سطحی بود،پس اون لذت عمیق چی بود!؟
ولی باز هم زور دلم بیشتربود!
سرم درد گرفته بود.
زیرلب زمزمه کردم "کمکم کن!" و بدون مکث از اتاق بیرون دویدم!!
نمیدونستم از کی کمک خواستم،
ولی برای جلوگیری از دوباره وسوسه شدن،حتی پشتم رو نگاه هم نکردم و با سرعت از خونه خارج شدم!
ساعت سه تو خیابون خیام،
رو به روی پارک شهر،
با زهرا قرار داشتم.
با اینکه سر ساعت رسیدم اما پیدا بود چنددقیقه ای هست که منتظرمه!
رنگ آسمونی روسریش،حس خوبی بهم میداد.
توی دلم اعتراف کردم که واقعا تیپش خوبه،حداقل از خیلی از چادریها مرتب تر و شیک تر بود.
حتی شاید در عین سادگی و محجبه بودن، از الان من هم خوشگلتر بنظر میرسید!
با ناامیدی به آینه نگاه کردم.
صورتم بدون آرایش هم زیبا بود اما اون جلب توجه همیشگی رو نداشت!😔
هرچند از اینکه نگاه ها روم خیره نمیشدن،زورم میگرفت
اما از طرفی هم احساس راحتی میکردم!
احساس اینکه به هیچکس تعلق ندارم
و نیاز نیست حسرت بخورم که ای کاش امروز فلان جور آرایش میکردم!!
زهرا سوار ماشین شد و با مهربونی شروع به احوال پرسی کرد!
و از زیر چادرش یه شاخه رز قرمز بیرون آورد!
-این تقدیم به شما😊
ببخشید که کمه!
فقط خواستم برای بار اول دست خالی نباشم و به نشونه ی محبت یچیزی برات بیارم!☺️
-وای عزیزمممم!😍
ممنونم...چرا زحمت کشیدی!؟
با اینکه فقط یه شاخه گل بود اما واقعا خوشحال شدم.
اصلا فکرش رو نمیکردم چادریها ماروهم قاطی آدما حساب کنن!!
بعد از خوش و بش و احوال پرسی،با لبخند نگاهش کردم
-خب؟الان باید کجا برم؟😊
-برو بهشت!☺️
-چی!!؟؟
-خیابون بهشت رو میگم!☺️
همین خیابون بعد از پارک!
-آهان!😅ببخشید حواسم نبود!
چند متر جلوتر پیچیدم تو خیابون بهشت و به درخواست زهرا وارد کوچه ی معراج شدم!
-خب همین وسطای کوچه نگه دار ترنم جان.
همینجاست!
-اینجا؟؟😳چقدر نزدیک بود!
حالا اینجا کجا هست!؟
-آره،گفتم یه جای نزدیک قرار بذاریم که راهت دور نشه!☺️
بیا بریم خودت میفهمی!
انتهای کوچه وارد یک حیاط بزرگ شدیم،
دیوار ها پر از بنر بود!
با دیدن بنرها لب و لوچم آویزون شد!
باید حدس میزدم جای جالبی قرار نیست بریم!!
جلوی یه راهرو کفش هامون رو درمیاوردیم که زهرا لبخند زد!
-هیچ کفشی اینجا نیست.
انگار خودم و خودتیم فقط!😉
-اینجا کجاست زهرا؟
-بیا تو!بیا میفهمی!
پرده ای که جلوی در آویزون بود رو کنار زدیم و وارد شدیم!
یه سالن تقریبا بزرگ که وسطش خیلی خوشگل بود!
نور سبز و قرمز به جایگاهی که با منبت کاری تزئین شده بود میتابید
و چندتا جعبه اونجا بود...!
محو اون صحنه شده بودم...
خیلی قشنگ بود!!!
زهرا دستم رو ول کرد و رفت سمتشون،
چنددقیقه سرش رو گذاشته بود رو یکی از جعبه ها و صدایی ازش درنمیومد!!
بعد از چنددقیقه سرش رو برداشت و با لبخند و صورتی که خیس شده بود نگاهم کرد!
-چرا هنوز اونجا وایسادی؟
بیا جلو...
اینجا خیلی خوبه...
مثل هزارتا قرص آرامبخش عمل میکنه!
با اینکه هنوز نمیدونستم چی به چیه،اما حرفش رو قبول داشتم!!
واقعا احساس آرامش میکردم...🍃
جلوتر رفتم و درحالیکه نگاهم هنوز به اون صحنه ی قشنگ بود،گفتم
-اینجا کجاست؟؟
-اینجا معراجه...
معراج شهدا!
-شهید!!؟؟😳
مگه هنوزم شهید هست!؟؟
با لبخند نگاهم کرد،
-آره عزیزم.هنوز خیلی از مادرها چشم به راه جگرگوششون هستن!
شونهم رو بالا انداختم و بی تفاوت رو صندلی نشستم و خودم رو با گوشیم مشغول کردم.
دوربین جلوی گوشیم رو باز کرده بودم و داشتم قیافه ی بدون آرایشم رو ارزیابی میکردم که زهرا هم اومد و کنارم نشست.
-انگار خیلی خوشت نیومد از جایی که آوردمت!😊
-راستشو بگم؟!
نخودی خندید و به جعبه هایی که حالا فهمیده بودم تابوتن،نگاه کرد.
-خیلی وقت بود دلم هوای اینجا رو کرده بود!
وقتی میام اینجا خیلی حالم خوب میشه.
-احساس نمیکنید دیگه دارید زیادی شلوغش میکنید!؟
خودشون خواستن برن دیگه!
به زور که نفرستادیمشون!!😒
-آره،خودشون رفتن.
هیچوقت هم نخواستن کسی براشون مراسمی بگیره،اما ما بهشون نیاز داریم.
یکمی قد و قواره ی ما برای رسیدن به اون بالا،مالاها کوچیکه!
من احساس میکنم خدا شهدا رو مثل یک نردبون گذاشته تا راحت تر بهش برسیم!
-کلافه نفسم رو بیرون دادم.
-خدا!؟
بعد یهو انگار که یچیزی یادم اومده باشه،سریع تو چشماش نگاه کردم!
-ببین تو چندوقته میری اون جلسه!؟
-خب خیلی وقته!چطور!؟
-من یچیزی شنیدم که هنوز معنیش رو نفهمیدم!
خودمم که زیاد اونجا نمیام!
میخوام ببینم تو ازش سر در میاری!؟
-نمیدونم.بگو ببینم چیه!
-یه همچین چیزی بود فکرکنم!
خدا رو تو اتفاقات زندگیت ببین!
-اممم...آره.
چندباری حاج آقا تو هیئت راجع بهش حرف زدن!
-خب!؟؟
یعنی چی این حرف!؟؟
منظورش چیه؟
-خب ببین...
اتفاقایی که از صبح تا شب برای همه ی ما پیش میاد،الکی که نیستن!
بالاخره یه منشاء دارن،از یه جایی مدیریت میشن!
یکی داره اینا رو طراحی میکنه،
یکی که میدونه برای من چه اتفاقی بیفته مناسبه و برای تو چه اتفاقی!
یه نفر که از همه چی خبر داره!
وقتی همین رو بدونی،میتونی وجود خدا رو تو تک تک این اتفاقا احساس کنی...
پوزخندی زدم و تکیه دادم
-پس احتمالا از من یکی خیلی بدش میاد!!😏
-چرا این حرفو میزنی؟؟
-یکم زیادی بدبختم کرده با این طراحیهاش!!
-شاید همه همین فکرو داشته باشن،
اما به ته ماجرا که فکرمیکنی،میبینی همه اینا لازم بود برات اتفاق بیفته!
هر کدوم به نوعی!
یه جورایی خیلی از اتفاقهای بد،پیشگیری خدا از اتفاقهای بدتره!
شاید اینو دیر بفهمیم،اما هممون یه روز میفهمیم!
بعضیاشم برای قوی کردنته!
آدم باید سختی ببینه تا قوی بشه.
بعضیاشم که برمیگرده به همون ماجرای واقعیت های دنیا!😉
-هه!پس لازم بود اینهمه بیچارگی بکشم!!
اصلا باشه،قبول.
دنیا همش رنجه،پس این لذتی که میگه ما باید بهش برسیم و ما براش خلق شدیم کجای اینهمه رنجه!!؟؟😒
-اینم که حاجآقا گفت!
بعد از قبول واقعیت ها،باید بری سراغ مدیریت تمایلاتت تا به لذت برسی!
-اوهوم.فکرکنم دیشب یچیزایی ازش تجربه کردم!
نمیدونم!!خیلی احساس گیجی میکنم.
زهرا من به بنبست رسیدم،
تنهاچیزی که فعلا امیدوارم کرده همین حرفاست!
واسه همین میخوام بهشون عمل کنم تا ببینم چی میشه.
اگر یه روز بفهمم همه اینا دروغه،دیگه هیچ امیدی برام نمیمونه!
هیچی!!
نفس عمیقی کشیدم و چشمام رو بستم.
چقدر دلم برای کسی که منو با این حرفها آشنا کرده بود،تنگ شده بود...!
May 11
مادر یعنی ریشه و اساس انسان که اگر او نبود، وجود انسان معنا نداشت. حضرت زهرا(س) هم مادر هستی است، یعنی این بانوی گرانقدر، ریشه و اساس آفرینش بوده و دنیا به گل روی او آفریده شده است. همانطور که خداوند فرمود: «اى پیامبر! اگر تو نبودى، جهان را نمىآفريدم و اگر على(ع) نبود، تو را نمی آفریدم؛ و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را نمىآفريدم».1
به تعبیر ساده تر، خداوند اساس هستی و آفرینش را بر پایة وجود مبارک دختری بهشتی، بانوی مهتاب و مادر عصمت و پاکدامنی بنا نهاده است، تا همگان با ارزش و جایگاه یک زن حقیقی، باایمان، عفیف و پاکدامن آشنا گردند و بدانند که آن حضرت نه تنها در پوشش و حجاب، بلکه آینه ای تمامنما از یک زن آرمانی در تمام ابعاد زندگی سعادتمندانه و الگویی جامع و کامل برای تمام نسل ها، فرهنگ ها و زمان هاست؛ تا جایی که فرزندش مهدی موعود امام زمان(عج)، برگزیدة خدا برای نجات بشر و بهترين فرد روي زمين هم، مادرش فاطمه زهرا(س) را اسوة شايستة زندگی خود معرفي نموده و ميفرمايد: «دختر رسول خدا، براي من الگويی شايسته است».2
1. «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لو فاطمه لما خلقتکما». مستدرک سفینة البحار، ج3، ص169.
2. «فِي إبنَةِ رَسُول اللهِ لِي اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». الغیبه، شیخ طوسی، ص286؛ بحارالانوار، ج53، ص180.
آخِرُ الزّمان
دورة پایانی دنیا و زمان شکلگیری ظهور و حکومت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
«آخرالزمان» ترکیبی اضافی و به معنای بخش پایانی زندگی دنیا است. توجه به «آخِرالزمان» در فرهنگ بیشتر دینها و آیینهای بزرگ ـ بهویژه در ادیان ابراهیمی ـ به چشم میخورد. این توجه در فرهنگ اسلامی از اهمیّت ویژهای برخوردار است.
واژة آخرالزمان در قرآن به کار نرفته است؛ اما مطالب گوناگونی در بارة آن، از آیات قابل استفاده است. قرآن کریم به طور کلّی، جهانیان را به دو بخش پیشینیان و پسینیان تقسیم کــرده(1) و بـــرای هـــر یک ویژگیهایی بیان نموده است. به نظر میرسد بتوان پسینیان را بخشی از انسانهای آخرالزمان دانست.
در بـــارة آغـــاز شکــلگیری و چگونگی انجام جهان، سخن روشنی در آیات و روایات به چشم نمیخورد؛ امـا آنگـــاه کــه سخــن از دوران آخرالزمان به میان میآید، همواره به دو پدیدة بسیار مهم و بزرگ اشاره میشود:
1. ولادت و برانگیخته شدن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در جایگاه واپسین فرستادة الهی؛(2)
2. ظهور و قیام موعود نجاتبخش، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) .
از این رو شکی نیست اینک ما در دوران «آخِرالزمان» به سر میبریم. این دوران، دارای دو ویژگی مهمّ و اساسی است:
نخست: آخرین مرحلة زندگی در دنیاست.
با سپری شدن این دوران، زندگی در دنیا به پایان رسیده، مرحلهای دیگر در نظام آفرینش آغاز میشود.
دوم: این دوران، خود به دو بخش با ویژگیهای خاص تقسیم میشود.
یک. دورانی سراسر انحطاط اخلاقی، ستم و بیداد؛
دو. دورانی سرشار از معنویت در پرتو حکومت شایستگان.
بنیانهای کلی باور به این دوران را همة مذاهب و گــــروههــای بـزرگ اسلامی پذیرفتهاند، ولــی در راستای وابستگی این دگرگونیها به ظهور و قیام حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نیز ویژگیهای شخص آن مصلح جهانی، دیدگاههای ناهمگونی پدید آمده است.
شیعة دوازده امامی، با بهرهگیری از آموزههای پیشوایان معصوم (علیهم السلام) حضرت مهدی (علیه السلام) را موعود امتها و حکومت ایشان را نیکوترین فرجام زندگانی انسانها بر زمین میداند. در این نگاه، با ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، افزون بر بهرهمندی مردمان آن دوران، برخی از نیکترین و صالحترین و نیز بدترین و تبهکارترین انسانها که پیشتر از دنیا رفتهاند، به دنیا باز میگردند، تا شایستگان، از برپایی حکومت عدل و قسط شادمان، و تبهکاران، از آن عدل جهانی آزرده خاطر گردند.(3) و دنیا، همچنــــان بــر مدار دادگری خواهد گشت، تا زندگی دنیایی پایان یابد.
پیشوایان معصوم (علیهم السلام) ، با الهام از وحی الهی و سرچشمههای آن، پیوند مهدویّت و آخِرالزمان را به روشنی بیان کردهاند:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «دنیا به انجام نمیرسد؛ مگر اینکه امت مرا مردی رهبری کند که از اهلبیت من است و به او مهدی گفته میشود.»(4)
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز بر منبر مسجد کوفه فرمود: «اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نماند، خداوند متعال آن روز را چنان طولانی خواهد کرد، تا این که مردی از خاندانم برانگیخته شود.»(5)
نشانههای آخِرُالزّمان(6)
در آیات قرآن و سخنان (علیهم السلام) معصومان (علیهم السلام) نشانههایی برای آخرالزمان گفته شده است کــــه در اصطــلاح «علایـــــم آخِرالزمان» خوانده میشود. ختم نبوت و نزول واپسین شریعت که با ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پدیدار شد، نخستین نشانة آخرالزمان به شمار می رود؛ لذا مفسران، مقصود ازنشانههای قیامت را در ذیل آیة فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها؛(7) «آیا [کافران] جز این انتظار میبرند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرارسد؟ و علامات آن اینک پدید آمده است.» بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانستهاند که در مقایسه با عمر جهان، فاصلة بسیار کمی تا قیامت دارد.
در آخرالزمان، پدیدههای فراوان دیگری نیز پیشبینی شده است، که بیشتر به دوره پایانی آن (آستانة ظهور مهدی (علیه السلام) ) مربوط می شود که برخی از آنها بدین قرارند:
1. بحران معنویّت
پیش از ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود:
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛(8)
برای مردم، [وقت] حسابشان نزدیک شـده است، و آنان در بی خبــــری رویگردانند.
در این آیه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند متّصف شدهاند. در روایات نیز منظور از «اشراط الساعة» که در آیه 18 سورة محمد (صلی الله علیه و آله) ، به آن اشاره شده است، رواج بیش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدی از آن بر شمرده شده است.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) دربارة ویژگیهای انسانهای این دوران فرمود:
زمانی بر مردم خواهد آمد… که دِرهمهای آنان دینشان خواهد بود و همّت ایشان شکمشان و قبلة آنها زنانشان. برای طلا و نقره، رکوع و سجود به جای می آورند. آنان همواره در سرگردانی و مستی خواهند بود. نه بــــر مذهب مسلمانی اند و نه بـر مسلک نصرانی.(9)
2. وقوع اختلافها و درگیری های بسیار
یکی دیگر از نشانههای آخرالزمان، اختلافها و درگیــریهای فـــراوان میان گروههای گوناگون است:
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ؛(10)
اما دستهها[ی گوناگون] از میان آنها به اختلاف پرداختند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از مشاهده روزی دهشتناک.
روایات، این آیه را به ظهور فرقههای گوناگون در جهان اسلام مربوط دانستهاند که در آخـرالـــزمان پدید آمده، موجب اختلافهـــــای بسیار خواهند شد.
آیة یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ؛(11) «… شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضی از شما را به بعضی [دیگر] بچشاند» نیز به وقوع اختلافها و کشتار در آخرالزمان تفسیر شده است.
در این دوران، انسانهای فراوانی به کــژی میگــرایند، اما ایـن گونه نیست که تمام انسانها در مسیر باطل گام بردارند؛ بلکه برخی به سبب ویژگیها و صفاتی که در خود پدید میآورند، از نجات یافتگان این مرحله خواهند بود. دراین باره وقتی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) از چهرههای پیروز این دوران یاد میکند، با شگفتی تمــام به حضـــرت علـی (علیه السلام) چنین میفرماید:
ای علی! بدان شگفتآورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین، مردمی هستند که در آخِرالزمان ـ با آن که پیامبر خود را ندیده و از امام خود در پردهاند ـ به نوشته که خطی سیاه بر صفحهای سپید است، ایمان میآورند.(12)
3. ظهور دجّال
در هر سه دین آسمانی یهود، مسیحیت و اسلام، ظهور فاسدترین و مخرّبترین جریان منحط در طول تــــاریخ، پیش بینی و از خطــر آن پرهیز داده شده است. دجّال که تجسّم کفر، فریب و گمــراهی است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خویش میخواند.
این پدیـــده سرانجـــام به دست عیسی (علیه السلام) محو و نابود خواهد شد.
4. وقوع مصیبتهای بزرگ
برخی از آیات، عذاب بر کافران و گنهکاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار میکنند، تطبیق داده شده است:
إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَــهاراً مــاذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ؛(13)
اگـــر عذاب او شب یا روز به شما دررسد، بزهکاران چه چیزی از آن به شتاب می خواهند؟
5. خروج سفیانی
بیشتر مفسّران، از ظهور لشکری طغیانگر که آخرالزمان در کشورهای اسلامی به ستم و تعدّی پـــرداخته، سرانجام در صحرایی بیرون از مکّه، گرفتار عذاب الهی میشود، خبر داده و آیه: وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ؛(14) «وای کاش می دیدی هنگــــامی را که [کافران] وحشتزدهاند [آنجا که راهِ] گریزی نمانده است و از جایی نزدیک گرفتار آمدهاند» را دربارة آن لشکر دانستهاند. در روایات شیعه و سنّی، نام رهبر این لشکریان، سفیانی ذکر شده است.
6. ندای آسمانی
بنابر روایات شیعه، جبرئیل نخستین کسی است که با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت و با صدایی بلند به گونهای که به گوش همة جهانیان برسد، این آیه را تلاوت میکند:
أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ؛(15)
فرمان خدا رسید؛ پس دیگر شتاب مکنید.
7. ظهور منجی بزرگ بشر
مهمترین رخداد آخرالزمان، ظهور دوازدهمین امام شیعیان (علیه السلام) برای رهایی انسانها است:
جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً؛(16)
حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است.
این آیه که از پیروزی چشمگیر حق بــر بـــاطل سخن میگوید، در روایات، به ظهور مهدی (علیه السلام) تأویل شده است.
8. نزول حضرت عیسی (علیه السلام)
یکی از رخدادهای آخرالزمان، فرود آمدن عیسی (علیه السلام) است. مفسّران با استفاده از آیاتوَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها؛(17) «و همانا آن، نشانهای برای [فهم] رستاخیز است؛ پس زنهار در آن تردید مکن! و وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ؛(18) «و از اهلِ کتاب، کسی نیست، مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان می آورد.» ظهور دوبارة عیسی (علیه السلام) در آخرالزمان را پیشبینی کردهاند. در روایات نیز تصریح شده است که وی در بیتالمقدّس به نماز امامزمان (علیه السلام) اقتدا و در جنگهای ایشان نیز شرکت خواهد کرد.