💗انتظار عشق💗
قسمت10
بیهوش شده بودم وقتی چشمامو که باز کردم دیدم دور تا دورم یه عالم دستگاه به من وصله ICU بودم تمام تنم درد میکرد
یاد چادرم افتادمو شروع کردم به گریه کردن
یه پرستار اومد بالای سرم...
دختر با خودت چکار کردی چرا گریه میکنی، گریه برات خوب نیست !
بعد مجبور شد آرام بخش بریزه داخل سرمم که لااقل اینجوری آروم شم نمیدونستم چند ساعت گذشته بود چشممو باز کردم دیدم بابا کنارم روی صندلی نشسته بابا با دیدنم اومد سمتم
از داخل یه نایلکسی یه چادر آورد بیرون
بابا: ببخش هانیه جان ،نمیخواستم اینجوری بشه
( با دیدن چادر ،انگار تمام دردهای بدنم فراموشم شد ،چشمام پراز اشک شد )
بابا: الهی فدای اون چشمای قشنگت بشم ،دیگه هیچ وقت جلوتو نمیگیرم ،میتونی چادر بزاری (لبخندی زدم) مرسی بابا جون
دو روزی بیمارستان بستری بودم
این دو روزی کل فامیل اومدن ملاقات و من حوصله هیچ کدومشونو نداشتم و همیشه خودمو به خواب میزدم که زودتر برن
یه روز که مامان داشت برام میوه پوست میکند ،میخوردم در اتاق باز شد
اردلان بود ،روسریمو مرتب کردم
اردلان: سلام
مامان: سلام عزیزم خوبی ؟
- سلام
( مامان میوه رو ریز کرد گذاشت کنارم)
مامان : هانیه جان میوه ها رو بخور تا من برم بیرون یه کاری دارم بر میگردم
(میدونستم داره بهونه میاره )
- باشه مامان جان
مامان رفت و اردلان اومد کنارم گوشه تختم نشست خوبه بهش گفته بودم که دیگه نزدیکم نشه
اردلان : خوب شنیدم که یه شوک عصبی سخت بهت وارد شده ،علتش چی بود ؟
- یعنی تو نمیدونی؟
تو که از همه بهتر حال اون شبمو میفهمیدی اقای دکتر ؟
اردلان : حالا تیکه میندازی به ما ؟
باشه اشکالی نداره!
یه دفعه در اتاق باز شد واااااییی فاطمه بود ،یعنی از دیدن هیچ کس به اندازه فاطمه خوشحال نشدم
فاطمه : سلام ببخشید مزاحمتون شدم؟
- نه نه عزیزم بیا داخل ،پسر خالمم کم کم میخواست بره (اردلان یه نگاهی یه فاطمه کرد) بله میخواستم برم ،هانیه جان مواظب خودت باش...
- خیلی ممنونم که اومدین به خاله راضیه سلام برسونین
اردلان: چشم فعلا
💗انتظار عشق💗
قسمت11
با رفتن اردلان یه نفس راحتی کشیدم...
- واااییی فاطمه قربونت برم خوب موقعی اومده بودی ،داشتم سکته میکردم
فاطمه : چرا چی شده مگه
- عع اردلان بود دیگه ،پسر خالم
فاطمه : ععع شوخی نکن ،اصلا یادم رفته بود
دختر تو اینجا چیکار میکنی ! نکنه بازم میخواستی پر بکشی بری
(ماجرای شب مهمونی وبرگشتن به خونه و کاری که بابا انجام داد و واسه فاطمه تعریف کردم)
فاطمه: اصلا باورم نمیشه پدرت همچین کاری انجام داده باشه - مهم اینه که الان خودش رفته برام یه چادر خریده
فاطمه: خوبه دیگه یه چادر نو هم نصیبت شده
- آقا رضا رفت ؟
فاطمه: اره دیشب رفت
- انشاءالله که به سلامتی برگرده و برین سر خونه زندگیتون
فاطمه: انشاءالله...
- کی به تو خبر داد من اینجام
فاطمه : حالم خوب نبود ، زنگ زدم به گوشیت که با هم بریم گلزار ،که مادرت گوشی و برداشت گفت اینجایی
- الهی بمیرم ،واقعن سخته درکت میکنم
فاطمه: چه جوری درکم میکنی تو ،مگه شوهر داری نکنه زیر آبی میری تو
- دیونه
فاطمه: کی مرخص میشی؟
- احتمالن فردا ،پوسیدم اینجا
فاطمه : اره دیگه تویی که یه جا بند نمیشی باید بپوسی،من برم تو که گلزار بیا نیستی تنها برم شاید حالم بهتر بشه
- برو عزیزم ،مواظب خودت باش
فاطمه : تو هم مواظی خودت باش خدا نگهدار.
فرداش دکتر اومد معاینه ام کرده و مرخصم کرد رفتیم خونه در اتاقمو باز کردم ،همه چی مرتب بود مامان همه چیزو تمیز کرده بود حتی بوی اتیش چادرم هم حس نمیکردم
دراز کشیدم روی تختم ،خدا رو شکر کردم به خاطر اینکه بابام خودش رفت برام چادر خرید
اینقدر خسته بودم که خوابم برد ،با صدای اذان صبح گوشیم بیدار شدم
رفتم وضو گرفتم و اومدم سجادمو پهن کردم
چقدر دلم براتون تنگ شده بود ،چه طور میتونم دل از شما بکنم ،چه طور میتونم دل از این ارامشی که الان دارن بکنم
نمازمو خوندم و قرآن و باز کردم و سوره یس و خوندم حالم خیلی بهتر شد
بلند شدم کیفمو برداشتم ،کتابامو گذاشتم داخل کیف رفتم پایین ،مامان هنوز بیدار نشده بود
رفتم تو آشپز خونه چایی آماده کردم ،میز صبحانه رو آماده کردم
مامان: هانیه! کی بیدار شدی - سلام مامان جون ،بعد نماز خوابم نبرد
مامان : قربونت برم ،تو خودت که حال نداری
- نه مامان چون اتفاقن حالم خیلی خوبه
بشینین براتون چایی بریزم
مامان: دستت درد نکنه دختر گلم
بعد ده دقیقه بابا هم اومد...
- سلام بابا جون صبح بخیر
بابا: سلام بابا
مامان: بیا احمد اقا ببین دخترت چه کرده ،الان دیگه وقت شوهر کردنشه
بابا: دستش درد نکنه....
💗انتظار عشق💗
قسمت12
بلند شدم و رفتم تو اتاقم لباسمو پوشیدمو کیفمو برداشتم ،چادرمم سرم کردم رفتم پایین
بابا: هانیه جان بهتر نیست یه کم بیشتر استراحت کنی؟
- نه بابا جون ،خیلی بهترم ،الانم خیلی از درسام عقب افتادم
بابا: باشه پس مواظب خودت باش
- چشم
مامان: بیا مادر این لقمه رو همرات داشته باش - دستتون درد نکنه
رفتم سر کوچه تاکسی گرفتم رفتم سمت دانشگاه وارد محوطه دانشگاه شدم ،یه دفعه یه دستی نشست روی شونم از ترس جیغ کشیدم
رومو برگردوندم فاطمه بود
- دختره دیونه نمیگی سکته کنم
فاطمه : سلااام...
وااا مگه عزرائیلم که اینجوری پس افتادی
- دیگه اینکارو نکنیااا دوست ندارم
فاطمه : اووو باشه ،اینجا چیکار میکنی مگه مریض نیستی؟
- خوبم خدا روشکر ،از درسا عقب افتادم میترسم حذف شم کلاسارو
فاطمه: نترس بابا، این زبونی که تو داری ،مخ استادا رو میزنی
- ععع داشتیییم مثل اینکه آقا رضا زنگ زده که جنابعالی شنگولین
فاطمه: اره
- پس بگو ، خوب بود حالش؟
داعشیا رو نیست و نابود کرد؟
فاطمه: زیاد حرف نزدیم ،فقط گفت حالش خوبه - خا همینم از سرت زیاده ..
فاطمه: داشتیییم
- این به اون در
فاطمه: بریم کلاسامون شروع میشه
بعد کلاست بمون میرسونمت - عششقییی تو ،باشه ،فعلن ( من دانشجوی رشته گرافیکم ،کلاسم با فاطمه یکی نیست ولی روزای کلاسمونو مثل هم برداشتین که با هم باشیم بیشتر،با اینکه چند ماه از چادری شدنم میگذره ولی بچه های کلاس یه جور دیگه ای نگام میکنن منم زیاد باهاشون حرف نمیزنم )
کلاس که تمام شد رفتم داخل کافه منتظر فاطمه شدم تا بیاد
فاطمه هم نیم ساعت بعد اومد داخل کافه - خسته نباشی بانو
فاطمه: درمونده نباشی گلم
بریم؟ - چیزی نمیخوری؟
فاطمه: نه گرسنه ام نیست
رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیم و از دانشگاه رفتین بیرون یه دفعه یه ماشین شاسی بلند اومد جلومون
فاطمه: آقا این چه کاریه ؟
یه دفعه دیدم از داخل ماشین اردلان پیاده شد
یه تک کت مشکی با بلوز سفید و شلوار مشکی
فاطمه: این اینجا چیکار میکنه؟
- نمیدونم
اردلان اومد سمتم،شیشه رو پایین آوردم
اردلان: سلام
- سلام ،اینجا چیکار میکنی ؟
اردلان: میخواستم باهات حرف بزنم
- چه حرفی؟ من حرفامو زدم قبلن
( اردلال در ماشینو باز کرد):
تو حرفاتو زدی من حرفام مونده هنوز
بیا بریم ،خودم میرسونمت خونه یه نگاهی به فاطمه کردم ،از چشمام ترسمو میدید
فاطمه: برو هانیه جان ،مواظب خودت باش
از ماشین پیاده شدم و سوار ماشین اردلان شدم توی راه چیزی نگفتیم ،رسیدیم به یه رستوران وارد رستوران شدیم ،خیلی شیک بود...
منتظران گناه نمیکنند
🏴چند خط روضه از زبان امام سجاد علیه السلام
🔥ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند.،
سرهای شهدا را در میان هودج های زن های ما قرار دادند، سر پدرم
و سر عمویم عباس را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم نگه داشتند،
و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و رقیه می آوردند
▪️ و با سرها بازی می کردند،
▪️و گاهی سرها به زمین می افتاد
▪️و زیر سم ستوران قرار می گرفت....
#سلام_مولای_من♥
آقـاجـان! دلم سخت به تنـگ آمده،
نگاهـم محـتاج وجودت و قلبم
شـوق عطـرِ حضـورت را دارد
آقای مهربانِ من،
به انتظارت نشستن اَمـانمان را بریـده
مهـربان آقـای مـن!
میخوانمـت تـو را به جـان مـادرت
حضرت فاطمه(س) برگرد...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله♥️
با هَـر سَـلام صُبــــح دلــم طوافِ ڪربــلاسٺ
اینگـونہ مــادَرَم بہ مَن آموخٺ درسِ عِشــقْ
❣اَلسلام علی الحسین
❣وعلی علی بن الحسین
❣وعلی اولاد الـحسین
❣وعلی اصحاب الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story | #استوری
-ای وای قلب سجاد بیقرار
-میخونه با اضطرار
[ عَلَیکُنَ بِالفِرار😭💔 ]
#شهادت_امام_سجاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ظریف: در فرایند انتخاب کابینه اگر کسی مسلمان شیعه باشد امتیازی نمیگیرد اما اگر از مذاهب دیگر باشد امتیاز خواهد گرفت😔
♦️نقض برخی اصول قانون اساسی♦️
ظریف (متهم قضیه برجام) رئیس شورای سیاستگذاری دولت ۱۴ و نماینده تام الاختیار پزشکیان، در گفتگوی زنده شبکه خبر میگوید: "ما در امتیاز دهی برای معرفی نامزدهای وزارت به شیعه بودن امتیاز نمیدیم و به سایر مذاهب و ادیان رسمی امتیاز میدیم"😳 این روند سیاسی در ضدیت با تشیع عیناً ولی با روش دیگر در رفتار داعش دیده شده است.
👈حذف شیعه فقط با سربریدن او نیست، تلاش برای حذف سیستمی شیعیان از ساختار حکومت و در انزوا قرار دادن آنها، بمنزله ضربه به تشیع و نقض اصل ۱۲۱ ق.ا است که قابل پیگرد قضایی است.
👈طبق اصول ۱۱۳ و ۱۲۱، اجرای قانون اساسی و سوگندهای اصل ۱۲۱ از وظایف رئیس جمهور است.
◾️در اصل ۱۲۱، رئیس جمهوری در مراسم تحلیف، به اولین موضوعی که سوگند میخورد: "پاسداری از مذهب رسمی کشور" است و در سوگند سوم: "پاسداری از قانون اساسی" است.
👈چگونه میشود سیاست حذف سیستمی شیعه از مهمترین رکن اجرایی یعنی وزارت را دنبال کرد و مدعی پاسداری از مذهب رسمی و قانون اساسی بود؟ حذف امتیاز شیعه بودن در ملاک انتخاب نامزدهای وزارت بمنزله کاهش ضریب انتخاب شیعیان و به مفهوم نقض عملی اصل ۱۲۱ است.
◾️از دیگر موارد نقض اصول قانون اساسی توسط پزشکیان و تیم وابسته به او، نقض اصل۱۳۳ است که مطابق آن "تعیین وزرا برعهده رئیس جمهور است" این اصل با واگذاری انتخاب نامزدهای وزارت به شخص حقیقی (ظریف) که خود در مظان اتهام خیانت علیه کشور در موضوع برجام است، یعنی عملا انتخاب وزرا در اختیار رئیس جمهور نیست و خارج از اراده او در ساختاری دیگر انتخاب و به او پیشنهاد میشود. یعنی رئیس جمهور در روند انتخاب وزرا نقش خاصی بجز تایبد انتخاب دیگران ندارد(گفت من کارشناس نیستم و دیگران برام تصمیم میگیرند باورمان نشد) و این بمنزله نقض اصل ۱۳۳ است.
👈متاسفانه پزشکیان با سادگی و تیم کارشناسی او تعمدا و آگاهانه در عمل مقابل قانون اساسی ایستاده اند و نهادهای ناظر و امنیتی تا دیر نشده باید جلوی این اتفاق نامیمون را بگیرند وگرنه دیر خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 پنج راهکار نزدیکی به امام زمان ارواحنا فداه از طریق امام حسین علیه السلام
#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
منتظران گناه نمیکنند
🎥ظریف: در فرایند انتخاب کابینه اگر کسی مسلمان شیعه باشد امتیازی نمیگیرد اما اگر از مذاهب دیگر باشد
⭕️ دیروز ظریف در صداسیما بود برای شرح تشکیل کابینه! پزشکیان هم در بقالی بود جهت خرید چیپس و پفک برای نوه ها!
برداشت شما از این رویداد همزمان چیست؟
منتظران گناه نمیکنند
🎥ظریف: در فرایند انتخاب کابینه اگر کسی مسلمان شیعه باشد امتیازی نمیگیرد اما اگر از مذاهب دیگر باشد
آقای ظریف دیروز به جای آقای پزشکیان اومدند شبکه خبر صحبت کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم برای اون اشکهات آقا حان
✅امام زین العابدین عليهالسلام در ۱۵ جمادی الاول سال ۳۶ و یا ۵ شعبان سال ۳۸ قمری در مدینه متولد شد و در ۱۲ یا ۱۸ یا ۲۵ محرم سال ۹۴ یا ۹۵ به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون گشت و هشام بن عبدالملک ، برادر خود ولید بن عبدالملک که خلیفه آن زمان بود را وادار کرد که آن حضرت را به زهر مسموم سازد و او هم چنین کرد.
❶ به درستی که دوست داشتن ما اهل بیت، گناهان بندگان را مےریزاند همانطور که باد، برگِ درخت را مےریزاند.
⇦ ینابیع المودة ج۲ ص۳۷۵
❷ مایهٔ تعجب است از کسی که دیروز نطفه ای بود و فردا مرداری مُتعفن است، چگونه تکبر می کند و به دیگران فخر میفروشد.
⇦وسائل الشیعه ج۱۶ ص۴۲
❸ بر شما باد بر ادای امانت! اگر قاتل حسین بن علی علیه السلام شمشیری که بوسیله آن ، پدرم حسین بن علی علیه السلام را کشت، نزد من به امانت مےگذاشت، من آن را به او رد می کردم(بر می گرداندم).
⇦امالی صدوق ص۲۴۶
📚 احادیث الطلاب ص۶۳۰ تا ص۶۵۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_کوتاه_مذهبی
❇️ اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه صورت نگیرد ، خداوند میفرماید ستمگر را بر شما میگمارم و دعای مؤمنین شما هم مستجاب نمیشود .
💥مهمترین امر به معروف ، امر به #ولایت_و_یاری امام زمان عجل الله است و ما این را فراموش کردیم .
🎙#سيدعلیرضاحسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️تا قدر داشته ها رو ندونی، خدا بهت نداشته ها رو نمیده
🔹️وقتی نمی تونی از حجاب پاسداری کنی
بیخود میکنی آقابیا آقابیا میکنی تا نتونی از جان امام زمان پاسداری کنی!!!
🔹️وقتی در مجلس عزای امام حسین(ع) میبینی دارن حرمت شکنی میکنن و لالی!!!، غلط میکنی میگی؛ ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم تا مانع از حرمت شکنی اهل بیت(ع) میشدم!!!
👈نتیجه
؛کمتر خالی ببند و (نه ادعای یاری امام زمان رو داشته باش) و (نه ادعای یاری امام حسین در کربلا) #حجاب #امام_زمان #امربهمعروف
برای خرید پزشکیان از یک سوپر مارکت ذوق مرگ شدند
همانهایی که به خاطر تعارف کردن به شکلات مرد سنندجی به رییس جمهور او را مجبور به عذرخواهی کردن
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه مردم عزیز قم ، مراجع و جامعه مدرسین و طلاب و روحانیون
واقعا کسی نیست جلوی این مسخره بازیها را بگیرد
مردم وظیفه ای ندارند
دسته زعفرجنی؟؟؟؟؟؟
هیئت است یا جشن هالووین
دین بازیچه این بچه های کج فهم شده؟؟
#آدم_یاد_انصار_اعوان_شیطان_میفته