eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد فرهمند هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه 💫 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💫
4_5829913041935796495.mp3
3.29M
صوت دعای ندبه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها💔 ❤سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج صلوات❤ 🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻💔
داستان دختری که در نقش دختر شهید مدافع حرم متحول شد
روایت زندگی سارا جنتی؛ دختری که در نقش دختر شهید مدافع حرم متحول شد»
احساسات میان دخترها و پدرها، ارتباطی دو سویه و عمیق است؛ هم دخترها، بابایی هستند و هم باباها عاشق دخترشان. من هم مانند همه دخترها پدرم را خیلی دوست داشتم و پدرم نیز به من خیلی علاقه داشت. دوست داشتم همان دختری باشم که پدرم می‌خواست. پدرم دلش دختری می‌‌خواست که حجابش را حفظ کند تا هیچ مردی در کوچه و خیابان جرأت چپ نگاه کردن به او را نداشته باشد.
من شاید سست‌حجاب بودم، اما دختر بدی نبودم. من هم دلم می‌خواست دختر باحجابی باشم، اما چرا شهامت انتخاب آن را نداشتم! آن روزهایی که بی‌حجاب بودم، هر گاه دختر محجبه‌ای را می‌‌دیدم، به حالش غبطه می‌‌خوردم که کاش من هم مثل او بودم! زمانی که من بیش از هر وقت دیگری به پدرم نیاز داشتم، او را از دست دادم. فوت او ضربه روحی بزرگی به من وارد کرد، تا آنجا که من اندک حجابم را کنار گذاشتم. فکر می‌کردم اگر این‌گونه لباس بپوشم، خیلی راحت‌تر زندگی می‌کنم و می‌توانم خلأهایم را پر ‌کنم؛
در حالی که اصلاً اینطور نبود. افراد بسیاری از دوست و فامیل و حتی غریبه‌ها مادرم را مقصر نوع پوشش من می‌دانستند و به او می‌گفتند: «تو باید جلوی سارا را بگیری. اگر تو اجازه نمی‌دادی، این اتفاقات نمی‌‌افتاد»، ولی مادرم به خاطر من مقابل همه آنها می‌‌ایستاد و می‌‌گفت: «به کسی ربط ندارد. سارا دختر من است و من دوست دارم این‌گونه لباس بپوشد. دوست ندارم کمبود پدرش را احساس کند». این در حالی بود که من می‌دانستم حرف دل مادرم هم همانی است که دیگران می‌گویند. در حقیقت او چیزی به من نمی‌گفت تا من غم از دست دادن پدر را فراموش کنم.
بی‌حجاب نمازخوان من اگر چه سست‌حجاب بودم، اما به خدا و ائمه اعتقاد عمیقی داشتم. هر سال ماه محرم که از راه می‌رسید، من سعی می‌کردم حجابم را کامل رعایت کنم. کل سال نماز نمی‌‌خواندم، ولی ماه رمضان چادر سر ‌می‌‌کردم، نماز می‌‌خواندم و روزه می‌‌گرفتم
در ماه رمضان، خودم را به خدا خیلی نزدیک‌تر از همیشه احساس می‌‌کردم. مسجد می‌‌رفتم و معتقد بودم اگر من سست‍حجاب هستم، حداقل یک‌ماه فرصت دارم خودم را به خدا نزدیک‌تر کنم. مادرم به انجام این کارها خیلی تشویقم می‌‌کرد. من عاشق ماه محرم هستم. یک‌سال که همه در حال و هوای محرم بودند، یکی از دوستانم در مدرسه که خیلی محجبه بود، پیشنهاد داد مانند او حجاب داشته باشم. گفت: «حجاب چیز بدی نیست و اتفاقاً به تو هم خیلی می‌‌آید». گفتم: «حجاب را دوست دارم، اما توانایی این کار را در خودم نمی‌‌بینم که برای همیشه این‌گونه باشم». روزهای اول محرم بود که به دوستم پیام دادم و گفتم که من تصمیم گرفتم در این محرم مثل تو باشم. از حرفم خیلی استقبال کرد و خوشحال شد. آن شب می‌‌خواستم به هیأت بروم، اما چادرم را پیدا نمی‌‌کردم؛ گویی یک قطره آب شده و به زمین فرو رفته بود. انگار همه چیز دست به دست هم داده بودند تا من چادر نپوشم. کل خانه را به هم ریختم، اما آن را پیدا نکردم
من می‌توانم در ماه صفر اولیای مدرسه به من پیشنهاد دادند که در یک تئاتر، نقش دختر شهید مدافع حرم را بازی کنم. من که بازی در تئاتر را خیلی دوست داشتم، ذوق‌زده آن را پذیرفتم؛ زیرا دوست داشتم بازی کردن در نقش یک دختر شهید را تجربه کنم. هر کس که می‌فهمید، مرا مأیوس می‌کرد و می‌‌گفت: «تو نمی‌‌توانی!». آنها معتقد بودند که چون پدرم فوت شده است، مناسب این نقش نیستم، در حالی که یکی از معاون‌های مدرسه مرا به بازی در این نقش تشویق می‌کرد و می‌گفت: