#خاطره
.
بعد از #شهادت زینب، مرتب خوابش را میدیدم! این خوابها، #دلتنگی ام را کمتر میکرد. یک #شب خواب دیدم که وارد یک راهرو شدم؛ راهرویی که #اتاقهای_شیشهای داشت. آقایی با پیراهن مشکی آنجا ایستاده بود. وقتی خوب دقت کردم دیدم #شهید_اندرزگو است. او به من گفت: "#مادر، دنبال دخترت میگردی؟ بیا، دخترت در این اتاق است." #زینب در یکی از اتاقهای شیشهای، کنار یک #گهواره نشسته بود. در گهواره یک #بچه سفید و خوشگل خوابیده بود. به زینب نگاه کردم و گفتم: "مامان، در #بهشت شوهر کردی و بچهدار شدی؟ " زینب جواب داد: " نه مامان! این بچه، #علی_اصغر امام حسین(ع) است. بچه اهل بیت است. آنها به جلسه رفتهاند و من از بچهشان #پرستاری میکنم." چقدر خوشحال شدم که زینب در بهشت، در خدمت #اهل_البیت است.
(راوی: مادر شهیده)
لازم به ذکر است، دو کتاب #راز_درخت_کاج و #من_میترا_نیستم به شرح زندگی شهیده #زینب_کمایی و خاطراتی چند از خانواده و دوستان شهیده پرداخته که خواندن آن به همهی دوستداران شهدا، پیشنهاد میشود.