فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظه وداعمان بگذاریم. وصیتنامههایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم.
از هر ذکر و دعایی که بیشتر دلتان را به خدا متوجه میکند استفاده کنید و متنهایی که میتواند احساس عالی و اشک جاری به شما بدهد را در نزد خود بخوانید، اگر چه اشک شرط مطلق استجابت نیست، اما بهترین شرایط استجابت را فراهم میکند.
نکند شب های قدر با هم بنشینیم و حرف بزنیم. بلکه باید لال بشویم لال. یک گوشه ای بشینیم توی مردم و لال بشویم. از خدا نفس بگیریم؛ بیداری بگیریم
شب های قدر لال شویم. این حرف زدن ها را کنار بگذاریم. توی مردم باشیم ولی با مردم کاری نداشته باشیم توی مردم باشیم و بدانیم که این مردم پیش خدا ارزش دارند.
لیلهالقدر حقیقی حضرت زهرا (س) است و افسوس که ما اسمی از او میشناسیم. علامه طباطبایی فرمود: شب های قدر به یاد حضرت زهرا باشید چون لیلة القدر حضرت زهراست اگر معرفت داشته باشیم. تمام ملک و ملکوت زهراست. تمام ملک و ملکوت پیش زهراست
عنی از خدا ناراضی نباشیم. حتی اگر از زندگی خودمان هم ناراضی هستیم، لااقل از خدا راضی باشیم. بگوییم: «خدایا! من از تو راضی هستم. حتماً در این مشکلات و گرفتاریهایی که به من دادهای، یک مصلحتهایی را برای من درنظر گرفتهای.
یکی دیگر از شرایط یا ویژگیهایی که برای کسب آمادگی روحی در شبهای قدر لازم است، این است که برای خودت هیچ خوبیای قائل نباشی. مثل کسانی در شب قدر حضور پیدا کن که در پروندۀ خودشان هیچ خوبیای نداشتهاند و فقط بدی و گناه داشتهاند. فکر کن که اگر همیشه گنهکار بودی و هیچ ثوابی نداشتی، در شب قدر چگونه درِ خانۀ خدا میرفتی؟ چقدر با انکسار و تضرع و با دست خالی درِ خانۀ خدا میرفتی؟ الان هم همانطوری درِ خانۀ خدا برو.
علامت صفای باطن این است که در گذشتۀ خودت هیچ خوبیای نبینی. البته خیلی سخت است که انسان برای خودش هیچ خوبیای نبیند. ولی اگر یکمقدار تأمل کنیم، انشاءالله به این موضوع میرسیم که در گذشتۀ خودمان هیچ خوبیای نبینیم و به جایش، بدیها و گناهان خودمان را ببینیم.
نگویید: «ما که عرق نخوردهایم، چاقو نکشیدهایم، بینمازی نکردهایم، و خیلی از گناهان را انجام ندادهایم!»
منظور ما هم این نیست که این گناهانی که مرتکب نشدهاید را به خودتان نسبت دهید. ولی ما کارهایی انجام دادهایم که خدا از ما (در حدّ و اندازۀ خودمان) انتظار نداشته است. چه بسا خدا از آن آدم چاقوکش، انتظار داشته که چاقو بکشد(به خاطر شرایط و فضای تربیتیای که در آن قرار داشته است) و چه بسا اگر ما یک ترک مستحب یا انجام مکروه داشته باشیم، به اندازۀ چاقوکشی آن فرد، در نزد خداوند، غیرقابل قبول و بد باشد.