ز ی نخوردین این رو مامان داد و گفت براتون بیارم.
_ممنون ولی من گرسنه نیستم!
_لطفا برش دارین، توش کتلته! خیلی خوشمزه است نخور ین ضرر کردین!
نگران نبا شین آرام چیز ی نمیفهمه!
با لبخند ساندویچ رو برداشتم و گفتم : آرام چی ؟ چیز ی خورده؟
_مامان به زور چند لقمه ا ی به خوردش داد! الان هم طبقه ی بالاست!
این مدت رو همه اش خونه ی امیرحسین و توی همون اتا قی که سفره ی
عقدتون چیده بود سر کرده!
_باشه!.... از طرف من از مادر جون بابت شام تشکر کن.
_چشم! راستی من درست گفتم و داداش محمد قرار بوده تا فردا شهرستان بمونه
ولی مثل اینکه پسره همون دیشب بهش زنگ زده و گفته که آرام بهش جواب رد
داده و او هم همون د یشب بی خبر راه افتاده و اومده.
حالا مگه چی شد؟
_هیچی! برو تو! دیر وقته.... شب بخیر!
_شب شما هم بخیر!
با رفتن آرزو تازه یاد م اومد که چقدر گرسنه ام و درد معده ام شروع شده.
همون پشت در نشستم و با ولع ساندویچ کتلتی که واقعا خوشمزه شده بود رو
خوردم.
مامان از صبح چندین بار زنگ زده بود و فقط حالم رو پر سیده بود می دونستم
ته همه ی زنگ زدناش فقط یه سواله! اینکه امید ی به برگشت آرام هست هست
یا نه؟!
ولی مامان چیزی نمیپر سید و من هم چیز ی نمی گفتم و او خودش از لحن
و سکوتم می فهمید هنوز خبری بر ای گفتن ندارم.
آخرای شب بود و من اونطرف خیابو ن و زیر نم نم بارون و روبه رو ی پنجر ه ی
اتاق خونه ی امیرحسین وایستاده بودم و با تمام وجود، وجود آرام رو پشت پنجره
احساس می کردم.
این بارون بی موقع که یک دفعه شدت گرفت، خبر تموم شدن تابستون و ر سید ن
پاییز رو می داد و من سرمست از باریدنش دستام رو به دو طرف باز کردم و سرم رو
روبه آسمون گرفتم.
در عرض یک دقیقه تمام لباس تنم خیس شد و من کوچکترین اقدامی بر ای رفتن
به زیر شیروونی در حیاط نکردم و در تمام مدت به گوشه ی پرده ی کنار رفته که
وجود آرام رو نوید می داد چشم دوختم.
با اینکه بارون چند دقیق ه بیشتر طول نکشید و لی من تا صبح از سرما به خودم
لرزید م و صبح با تنی بی جون و حالی خراب که خبر یک سرماخورد گی
سخت رو می داد و بعد کلی سین جین شدن توسط مامور آگاهی بابت حرکات
مشکوکم که همسایه ها گزارش داده بودن به خونه رفتم.
سه روز بود که بی حال ر وی تخت افتاده بودم و مامان با دلسوزی ازم پرستار ی می کرد و داروها ی جورواجور گیاهی و بد مزه رو به خوردم می داد.
تو ی این دو سه روز ی دلم به پیامهایی خوش بود که بر ا ی آرام می فرستادم تا شاید کمی درکم کنه و بفهمه چقدر دلتنگشم. برا ش نوشته بودم اگه دید ه منتظر
جوابش نموندم به خاطر حال خرابم بوده و به محض اینکه دوباره سرپا بشم باز هم
بر ای گرفتن جوابم میرم.
از آرزو شنید ه بودم که حال آرام این روزا بهتره و دیگه مثل قبل گوشه گیر ی نمیکنه .
آرزو می گفت آرام یک لحظه گوشیش رو از خودش جدا نمی کنه و هر پیامی که
من براش می فرستم رو سریع میخونه!
پیام هایی که بیشتر ش درد ودل و تفسیر دلتنگیام و روزای سخت نبودنش بود.
مدت زیاد ی بود که بدون ا ینکه خواب به چشمم بیا د ر و ی تخت دراز کشید ه
بودم و سعی داشتم تمام احساسم رو توی کلماتی بریزم که قرار بود بعد
نوشتنش برای آرام بفرستمشون.
با تمام وجود براش نوشتم:
من بی حساب و کتاب دوستت دار م
بی هیچ قانو ن
و تبصر ه ای
بی آنکه چرتکه بینداز من
🍃 #پارت_دویست_و_سی_و_نه_چهل
روزهای بودنت را،
من تو را همچون روزها ی
پر خاطره ی دیروز دوست میدارم
تو ا ی عشق همیشگی من
خانه ی بی نگاهت برایم
زندانی بیش نیست
کم میآورد این دل، پا ی احساسش
من بی حساب و کتاب دوستت دار م
همچون قدیم ها ی دو ر
همانقدر سخت و با اطمینا ن..... برای دومین بار مشغول خوندن پیام شدم که تقه ا ی به در خورد و آوا بعد اینکه در رو نیمه باز کرد و دید من بیدار م گفت : اجازه
هست بیام تو!
سر جام نشستم و گفتم : چرا که نه؟! بفرما تو !
آوا کامل وارد اتاق شد و بعد بستن تخت پایین پام و ر وی تخت نشست و منتظر
موند تا من کارم با گو شیم تموم بشه!
پیام رو برا ی آرام ارسال کردم و رو به آوا گفتم : کا ری داشتی؟!
به روم لبخند زد و گفت : اومدم ببینم بهتر شد ی یا نه!؟
_الان خیلی بهترم! ممنون که به فکرمی!
لبخند ش پررنگ تر شد و گفت : خواهش! وظیفه مونه! ما که یه دونه داداش
بیشتر ندا ریم!
به روش لبخند زدم که از جاش برخاست و به سمت در اتاق رفت.
با احساس اینکه برا ی گفتن حرفی مردده قبل خارج شدنش از اتاق صداش زدم و
گفتم :آوا تو میخوا ی چیز ی رو به من بگی؟!
به سمتم برگشت و گفت : نه! چیزی نیست!
سوالی و جدی به منظور اینکه یه چیزی هست نگاهش کردم که گفت: آخه نمیدونم گفتنش کار درستیه یا نه!
چیزی نگفتم و او خودش
May 11
شما در زندگی تا چه اندازه به قول هایی که می دهید پایبند هستید؟ اصلاً قول می دهید؟ تا به حال چندبار زیر قولتان زدید؟
این ها سوالاتی است که پاسخ به آنها می تواند پازل شخصیتی شما را نشان دهد.
همه مردم، فرقی نمی کند در ایران باشند و یا در کشورهای دیگر، افراد خوش قول را دوست دارند و دلشان می خواهد که به هر نحوی شده با آنها معاشرت کنند و از ارتباط با افراد بدقول نفرت دارند، چرا که تصور آنها این است که آدم های این چنینی هرگز قابل اعتماد نیستند و نمی توان در برنامه های مهم زندگی با آنها شریک شد.
حقیقت این است که اگر تا به حال سعی نکرده اید که به قول ها و وعده هایی که می دهید پایبند باشید و دوستان و اطرافیان، شما را به عنوان یک آدم بدقول می شناسند، این ویژگی منفی می تواند بسیار خطرناک باشد و به رابطه شما با خداوند نیز سرایت کند و چه چیزی بدتر از آن که آدمی در برابر خداوند متعال نیز بدقولی کند و مدام قول بدهد و زیر قولش بزند؟
اگرچه خداوند متعال آن قدر رحیم و بخشنده و مهربان است که در برابر بدقولی های بندگانش صبر دارد و هیچگاه از بنده خود چشم پوشی نمی کند،اما نتیجه بد قولی های زیاد به خداوند آن است که آدمی در برابر شیطان خوش قول می شود، و روزی ندای شیطان را خواهد شنید که:
و قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِیَ عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم: و چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مىگوید: «در حقیقت، خدا به شما وعده داد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینكه شما را دعوت كردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نكنید«إبراهیم :22»
در این مقاله به معرفی مهمترین بدقولی های آدمی در برابر خداوند متعال می پردازیم، بدقولی هایی که نشان از بی معرفتی آدمی دارد که حتی در برابر آفریدگار خود نیز حاضر به رعایت عهد و پیمان خود نبوده و بارها زیر قولش می زند:
اگر فرزندی صالح به ما دهی به یقین از شاکران خواهیم بود
یکی از مهمترین عهد شکنی های انسان در برابر خداوند را می توان این آیه شریفه معرفی کرد که بیشتر افراد آن را در زندگی خود تجربه می کنند و از خداوند متعال فرزندی درخواست می کنند و هرچه به پایان دوران بارداری نزدیک می شوند دست به دعا و مناجات برداشته و از خداوند می خواهند تا فرزندی صالح و سالم به آنان عنایت کند:
«هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ: اوست کسى که (همه) شما را از یک فرد آفرید; و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهاى خود ادامه مى داد; و چون سنگین شد، هر دو از خدایى که پروردگارشان است خواستند: «اگر فرزند صالحى به ما دهى، به یقین از شاکران خواهیم بود.»«الأعراف:189»
اما هنگامی که فرزند سالم و تندرست متولد شد، زیر قولشان می زنند و عهد و پیمان خود را به کلی فراموش می کنند و می گویند:
اگر فرزند ما سالم است به پدر و مادرش رفته است.
اگر فرزند ما زیباست به برادرش رفته است.
اگر فرزند ما تندرست است به دلیل تغذیه خوب و مناسب مادر بوده است و انگار نه انگار که خداوند این فرزند سالم و تندرست را به آنان عنایت کرده است.
«فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِكُون: امّا هنگامى که خداوند فرزند صالحى به آنها [= پدران و مادران از نسل آدم ] داد، (موجودات دیگر را در این موهبت مۆثر دانستند; و) براى خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانى قائل شدند; خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند»«الأعراف: 190»
اگر پولدار شویم به فقیران کمک می کنیم
یکی دیگر از بدقولی های انسان که خداوند متعال آن را در آیات الهی بیان می کند، این است که آدمی در دوران فقر مدام از خداوند می خواهد که به او ثروتی عنایت کند به این شرط که اگر او ثروتمند شد به فقیران و مستمندان کمک خواهد کرد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ: و از آنان كسانىاند كه با خدا عهد كردهاند كه اگر از كَرَم خویش به ما عطا كند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد.»«توبه:75»
اما جالب این جاست که همین فرد، وقتی از فضل و رحمت خداوند بهره مند می شود و ثروتی در اختیار او گذاشته می شود، قول و قرار های خودش را با خداوند به کلی فراموش می کند:
فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بُخل ورزیدند و به حال اعراض روى برتافتند.( التوبة :76)
اگر مشکلاتم حل شود آدم خوبی می شوم
قبل از کنکور: خداوندا اگر امسال در کنکور قبول شوم آدم خوبی می شوم.
بعد از کنکور: واقعا کلاس هایی که رفتم جواب داد.
قبل از تصادف: خدایا اگر از این تصادف جان سالم به در ببرم تا آخر عمر بندگیت را می کنم.
بعد از تصادف: اگر کسی دست فرمان من را نداشت حتما مرده بود.
و هزاران مثال مانند این دو مثال که افراد در مواقع سختی و گرفتاری و مشکلات به خدای خود صد ها قول می دهند و بعد از رفع مشکلات زیر قولشان می زنند:
«هُوَ الَّذی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرین: او كسى است كه شما را در خشكى و دریا مىگرداند، تا وقتى كه در كشتیها باشید و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ایشان بدان شاد شوند [بناگاه] بادى سخت بر آنها وَزَد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین كنند كه در محاصره افتادهاند، در آن حال خدا را پاكدلانه مىخوانند كه: «اگر ما را از این [ورطه] برهانى، قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد.» «یونس:22»
اما همین که نجات پیدا می کنند به گناه و فساد و تباهی خود در زمین ادامه می دهند:
«فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ : پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین بناحقّ سركشى مىكنند. اى مردم، سركشى شما فقط به زیان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنیا را [مى طلبید]. سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود. پس شما را از آنچه انجام مىدادید باخبر خواهیم كرد.» «یونس:23»