کنون دل همهی بچه شیعهها خون است
به جای آب زلال شریعهها، خون است
به نام نامی حق بود ریخت از تن، ترس
نداشت هیچ کسی از به جنگ رفتن، ترس
چنان که نیست از آن در دل تهمتن، ترس
همیشه بانگ رجزهای ماست، دشمن ترس:
حدود گفتنش از هر کلام بیرون است
که ذوالفقار علی از نیام بیرون است
به شور آمده «لشگر»، علی علی گویان
هزار مالک اشتر، علی علی گویان
به نام نامی حیدر، علی علی گویان
گشوده شد در خیبر، علی علی گویان
غمت مباد که چون شد، برادر یمنی!
دلت هر آینه خون شد، برادر یمنی!
نوید داده به ما سید یمانی ما
میآید از شب هجران به میهمانی ما
خوشا که میشکند بغض جمکرانی ما
ظهور میکند آن یار بی نشانی ما
غمت مباد که کاشانهها در آتش سوخت
پر پریدن پروانهها در آتش سوخت
بیتالحرام مانده به دست حرامیان
دیگر نمانده حرمت احرام در میان
تصویر دین ز سیرۀ این تیره، تار شد
بیداری از مهارت شیطان مهار شد
قومی که رمیشان به هبا و هدر گذشت
قومی که سعیشان به صفا و سفر گذشت
بیتوتهکردگان حریم بت زمان
اینک ملقّباند به بیتالحرامیان
یک چند چون شرارهای از دودمان دود
اینان عروسکاند به شببازی یهود
اینان زبانه بر سر طغیان آتشاند
شور شرارت است اگر شعله میکشند
اینان سگ شکارچی کدخدا شدند
با گرگها رفیق و ز چوپان جدا شدند
آن کدخدا که لاف ز تحریم میزند
هردم به ساز سازش و تسلیم میزند
با کدخدا بگو که ببندد شریعه را
از کربلا هنوز بلاییست شیعه را
ما را شریعتیست که با خون عجین شدهست
تا این شریعت است، ببندد شریعه را