13) روزی کمیت خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسید و شعری خواند. سپس عرض کرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض کرد سؤالم درباره آن دو خبیث اولی و دومی (لعنت الله علیهما) است. حضرت فرمودند: ای کمیت تا روز قیامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ریخته نشود و مالی حرام کسب نشود و عمل شنیع زنا انجام نگیرد مگر این که همه به گردن این دو باشد وسپس حضرت فرمود ما بنی هاشم بزرگ وکوچکمان را امر به سب )دشنام دادن) وبیزاری جستن از آن دو می کنیم . (رجال کشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حدیث 17)
14) جـابـر گـویـد: از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام درباره قـول خـداوند در قران که میفرماید: "بعضى از مردم در برابر خداوند همتایانى برمىگزینند و آنان را مانند دوستى خداوند دوست مىدارند" (ایه 165 سوره بقره) پرسید. فرمود: ایشان به خـدا اولیـاء فـلان و فـلانـنـد (عمر و ابابکر) کـه آنـهـا را پـیـشواى خود گرفتند، نه آن امامى را که خدا پـیشواى مردم قرار داده . بدین جهت خدا فرموده است:
کاش آن کسانی که ستم مى کنند مى دانـسـتـنـد کـه وقتى عذاب را مشاهده کنند، توانائى یکسره براى خداست و عذاب خدا بسیار سـخـت است ، در آن هنگام پیشوایان از پیروانشان بیزارى جویند، و عذاب را مشاهده کنند، و همه دستآویزها و پیوندها از آنان بریده شود. و آنان که پیروى کردند، گویند: کاش براى ما بازگشتى [به دنیا] بود تا ما هم از آنان بیزارى مىجستیم، همان گونه که آنان از ما بیزارى جستند. خدا این گونه اعمالشان را که براى آنان مایه اندوه و دریغ است به آنان نشان مىدهد، و اینان هرگز از آتش بیرون آمدنى نیستند. (آیات 165-167 سوره بقره) امام باقر علیه السلام فرمود: اى جابر! ایشان به خدا پیشوایان و پیروان ایشانند. (اصول کافى جلد 2 صفحه 202 روایت 11)
منتظران گناه نمیکنند
14) جـابـر گـویـد: از امـام بـاقـر عـلیـه السـلام درباره قـول خـداوند در قران که میفرماید: "بعضى از
15) شیخ مفید از طریق اهل سنت به اسناد خویش از محمد بن سائب و او از کلبی نسابه نقل نموده که گفت: هنگامی که امام صادق علیه السلام به عراق آمده و در منزل حیره اقامت گزیدند. ابوحنیفه به محضر آن حضرت شرفیاب شده و در مورد مسائلی از حضرت سوال نمود که از جمله آنها این بود: فدایت شوم امر به معروف چیست؟ فرموند: ای ابا حنیفه ! معروف نزد اهل آسمان و زمین, امیرالمومنین علیه السلام است. عرض کرد: فدایت گردم منکر چیست؟ فرمود: منکر آن دو نفر هستند که در حق او ظلم کردند و خلافتش را غصب کردند و مردم را بر او مسلط نمودند. عرض کرد: پس این که می بینیم مردم معصیت می کنند و آنها را نهی از معاصی می نماییم چیست؟ فرمود: آن امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه (آنچه که گفتم) خیری است مقدم بر آنچه که تو می گویی. (غایة المرام علامه بحرانی ص257)
16) سعد بن عبدالله اشعری از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سوال کرد: آیا آن دو نفر از روی رغبت اسلام آوردند یا از روی اجبار و اکراه ؟
حضرت امام مهدی عج فرمودند: آن دو نفر برای طمع (در قدرت و حکومت) مسلمان شدند. زیرا با یهودیان سر و کار داشتند و از آنها شنیده بودند که بنابر آنچه در تورات و کتب آسمانی و پیشگویی هایی که درباره حضرت محمد شده به آن دو گفته بودند: همانا پیامبر اکرم ص بر عرب چیره و غالب میگردد مانند غلبه بخت النصر بر بنی اسرائیل. پس هنگامی که رسول خدا ص امر به نبوت خویش را اظهار فرمود. این دو به طمع این که بعد سامان گرفتن امر و خاطر جمعی و استقرار حکومت اسلام از طرف پیامبر ص اداره بخشی از بلاد به آنها واگذار شود. شهادتین را بر زبان جاری کردند. ولی هنگامی که از آن خیال مایوس شدند با همفکران خود در شب عقبه نقشه کشیدند و چهره های خود را پوشاندند و مرکب پیامبر اکرم ص را بعد از آن که به بالای گردنه رسید رَم دادند که سقوط کند و پیامبر اکرم ص نابود شود. ولی خداوند آن حضرت را از کید و حیله آنها حفظ فرمود و آنها موفق به کاری نشدند... (احتجاج طبرسی ج2ص465)
17) فضیل بن رسان از امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: مثال ابوبکر و پیروانش مثال فرعون و فرعونیان است و مثال امام علی علیه السلام و شیعیانش مثال موسی علیه السلام و پیروانش است. (بحارالانوار ج30 ص383)
18) امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که ذره ای از محبت اولی و دومی را به دل داشته باشد استحقاق بهشت ندارد. (تفسیر عیاشی ج1ص156 – بحارالانوار ج30ص215)
19) عیاشی در تفسیر خود به اسناد ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:هنگامی که قیامت بر پا میشود. ابلیس را در هفتاد قید و هفتاد زنجیر می آورند(قید را در پا و زنجیر را به دست و گردن می زنند.) و زفر (عمر) با صد و بیست قید و صد و بیست زنجیر است.
ابلیس به زفر (عمر) می نگرد و می گوید: این کیست که خدا عذابش را چندین برابر کرده در حالی که من همه خلق را گمراه کرده بودم؟ گفته می شود: این فرد زفر (عمر) است. می پرسد: چرا سزاوار چنین عذابی شده است؟ در جواب او می گویند: به خاطر سرکشی و طغیان بر امیرالمومنین علیه السلام.
ابلیس به زفر (عمر) می گوید: وای بر تو. آیا ندانستی خدا مرا به سجده آدم امر کرد, من عصیان نمودم و سجده نکردم و از خدا خواستم مرا بر محمد و اهل بیتش علیهم السلام و شیعیان تسلط دهد. خدای مرا اجابت نکرده و گفت: قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مىکنند. (اعراف/42)
منتظران گناه نمیکنند
19) عیاشی در تفسیر خود به اسناد ابی بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است:هنگامی که قیامت بر
20) ابن بکیر می گوید: با امام صادق علیه السلام از مدینه به سوی مکه عازم بودیم در منزلی به نام عسفان پیاده شدیم و از کنار کوه سیاه ترسناکی که درسمت چپ جاده واقع شده بود می گذشتیم. به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا ص ! چقدر این کوه ترسناک است من در میان راه مانند این ندیدم. حضرت فرمودند: ای پسر بکیر. آیا میدانی این کوه چه کوهی است ؟ گفتم: نه. فرمود: کوهی است که به آن کَمَد گویند و بر کنار دره ای از دره های جهنم قرار دارد و در آن قاتلین پدرم امام حسین علیه السلام هستند.
خداوند آنها را به ودیعت در این کوه قرار داده در حالی که از زیر آنها آبهای جهنم (که عبارت باشد از) غسلین (چرک و پلیدی دوزخیان) و صدید (خون چرکین) و حمیم (آب سوزان) جاری است (و نیز) آن چه که از چاه متعفن و بدبوی "جوی" از گناهکاران بیرون می آید و آنچه از خبال و جهنم و لظی و حطمه و سقر و حمیم و هاویه و سعیر که در قران با اسامی مختلف نام برده شده. بیرون می آید (از زیر آنها جاری است) هیچگاه در سفرهایم از کنار این کوه نگذشته ام و توقف نکرده ام. مگر این که آن دو (عمر و ابابکر) را دیده ام که به من استغاثه می کنند. من به قاتلین پدرم نگاه می کنم و به آن دو می گویم: اینها آن چه شما (دو نفر) بنا نهادید انجام دادند. شما وقتی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید. ما را به قتل رساندید و محروم ساختید و برای کشتن ما شتاب کردید و امر حکومت را به غیر ما اختصاص دادید. خدا رحم نکند به کسی که به شما رحمن کند. جزای عاقبت کارتان را که از پیش فرستادید بچشید و خداوند ستمکار به بندگان نیست. دومی تضرع و کوچکی اش (برای رهایی از عذاب) بیشتر است. چه بسا بر سر آنها می ایستم (و عذاب آنها را نظاره می کنم) تا مقداری از حزن و اندوهی که در قلبم هست تسلی یابد و گاهی از کوهی که آنها در آن قرار دارند که همان کوه کمد است می گذرم.
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم هنگامی که از کوه می گذری چه میشنوی؟ فرمود: صدای آن دو را که فریاد می زنند: به سوی ما بالا بیا تا با تو سخن بگوییم....و می شونم فریاد زننده ای از کوه فریاد می زند و به من می گوید: جواب آنها را بده و به آن دو بگو: دور شوید و با من سخن نگویید.
راوی می گوی به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! چه کسانی با آنها هستند؟ فرمودند: هر فرعونی که از خداوند سرکشی نموده و خداوند اعمال او را حکایت کرده و هر کسی که به بندگان خدا کفر را تعلیم نموده. عرضه داشتم: آنها چه کسانی هستند؟ فرمودند: مانند "بولس" که به یهود تعلیم داد که دست خدا بسته است و مانند "نسطور" که به نصارا آموخت که حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست و به آنها گفت: خدایان سه تا هستند. و مانند فرعون (زمان) حضرت موسی علیه السلام که گفت: من خدای برتر شما هستم و مانند نمرود که گفت: اهل زمین را مقهور ساختم و هر که در آسمان بود را به قتل رسانیدم. و مانند قاتل امیرالمومنین علیه السلام و قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها و محسن بن علی علیه السلام و کشنده حسنین علیهما السلام. اما معاویه و عمروعاص طمعی به خلاصی ندارند و همراه آنها تمام کسانی هستند که با ما دشمنی نمودند و دشمنان ما را بر علیه ما با زبان و دست و مال یاری دادند... راوی می گوید به حضرت عرض کردم: فدایت شوم ! نهایت این کوه کجاست؟
فرمودند: زمین هفتم و در آن جهنم بر روی دره ای از دره های آن است. بر آن نگهبانانی است که تعدادشان از ستارگان آسمان و قطرات باران و هر آنچه که در دریاها و زمین است بیشتر است هر یک از ملائکه به چیزی گمارده شده که بر آن (کار) پایدار است و از آن مفارقت نمی کند. (بحارالانوار ج25 ص372)
21) سلمان فارسی رحمه الله به فلانی (عمر) گفت: از رسول خدا صلی الله علیه واله در مورد آیه: در آن روز (قیامت) کسی مانند او عذاب نمی شود و کسی مانند او به بند کشیده نمی شود. (فجر 25-26) سوال کردم. حضرت فرمودند: به درستی که آن شخص تو هستی ای فلانی (عمر). او به سلمان گفت ساکت شو! (تفسیر نور الثقلین ج5ص576ح25)
22) امام صادق علیه السلام از پدرش امام محمد باقر علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام روایت می فرماید: که فرمودند: روزی به صحرا رفتم, قنبر هم با من بود. به او گفتم: آن چه را من می بینیم تو هم می بینی؟ گفت: خداوند برای شما روشن گردانید چیزی را که من از دیدن آن ناتوانم. سپس گفتم: ای یاران ما, آنچه را من می بینم, شما هم می بینید؟ گفتند: نه, یا امیرالمونین ! خداوند برای شما روشن گردانید چیزی را که ما از دیدن آن عاجز هستیم.
گفتم: قسم به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید. خواهید دید او را همچنان که من می بینم و خواهید شنید کلام او را چنان که من می شنوم. هنوز اندکی درنگ نکرده بودیم که پیری با جثه ای بزرگ با قامتی کشیده که چشمانش در جهت طول بود. ظاهر شد و گفت: سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد یا امیرالمومنین!. حضرت فرمودند: از کجا آمدی ای لعین؟
گفت: از نزد مردم, گفتم: به کجا می روی؟ گفت: نزد مردم (برای اغواء و وسوسه انسانها) گفتم: چه پیر بدی هستی. گفت: یا امیرالمومنین چرا چنین می گویی. به خدا قسم حدیث (و ماجرایی) از خود را که از خداوند عزوجل پرسیدم برای شما بیان خواهم کرد که بین ما شخص سومی نبود.
گفتم: ای لعین حدیث خود که از خدای عزوجل پرسیدی و بین شما شخص سومی نبود؟ گفت: آری, هنگامی که در اثر گناه خود به آسمان چهارم فرود آمدم ندا در دادم که ای خدا و سید و اقای من! گمان نمی کردم که خلقی از من شقی تر (بدبخت تر) آفریده باشی؟
خداوند وحی فرمود: آری از تو شقی تر هم آفریده ام. برو نزد مالک جهنم تا او را به تو نشان دهد. (شیطان می گوید) آنگاه نزد مالک رفتم و گفتم: خداوند متعال به تو سلام رسانده می فرماید: شقی تر از من را به من نشان دهی. مالک همراه من به سوی آتش آمده و بالاترین طبقه آن را کنار زد. آتشی سیاه رنگ از آن خارج شد. گمان کردم که قطعا مرا و نیز مالک را خواهد بلعید.
مالک به آتش گفت: آرام بگیر. آرام گرفت. سپس به طبقه ثانی (دوم) رفتیم. آتشی سیاه تر و سوزان تر از آتش اولی خارج شد. به آن نیز گفت: خاموش باش. خاموش شد تا این به طبقه هفتم رفتیم. آتش از هر طبقه که خارج شد. شدیدتر از طبقه بالایی و قبلی بود. به طوری که می پنداشتم قطعا من و مالک جهنم و همه مخلوقات خدا را خواهد بلعید. دست خود را روی چشمم گذاشتم. و گفتم: ای مالک آتش را خاموش کن و الا من خاموش خواهم شد. مالک در جواب گفت: تو تا وقت معلوم خاموش نخواهی شد و سپس بر حسب دستور او آتش خاموش شد.
دو نفر را دیدم که در گردنشان زنجیرهایی از آتش بود که از بالا بدان آویزان بودند. بر بالای سر آن دو گروهی با گرزهای آتش بر سرشان می زدند. گفتم: ای مالک این دو کیستند؟ گفت: مگر بر ساق عرش نخوانده ای! در حالی که دو هزار سال قبل از خلقت دنیا آن را خوانده ای که بر آن نوشته است: خدایی جز خدای یگانه نیست. حضرت محمد ص فرستاده او است که به وجود علی علیه السلام او را یاری و مدد می دهم. سپس مالک گفت: این دو از دشمنان این دو بزرگوار (حضرت محمد ص و امیرالمومنین ع) و خاندان گرامی ایشان هستند. (اختصاص ص108 - بحارالانوار ج9ص388)
منتظران گناه نمیکنند
22) امام صادق علیه السلام از پدرش امام محمد باقر علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام روایت می فر
23) حسین بن ثویر و ابوسلمه سراج نقل کرده اند که: از امام صادق علیه السلام شنیدیم که آن حضرت بعد از هر نماز واجب لعن می کرد چهار مرد ملعون و چهار زن ملعون را. اما مردان عبارتند از: ابابکر, عمر, عثمان, معاویه و زنان عبارت بودند از: عائشه,حفصه, هند و ام الحکم خواهر معاویه. (الکافی ج3 ص342)
24) امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: شگفتا! چگونه این امت دلباخته و فریفته خلفا (عمر و ابابکر) شده اند ؟! چه محبتی از آنها و معتقدین آنها به دل دارند ؟! محبت به کسانی که آنها را از راه خدا باز داشته, از دین برگرداندند! به خدا سوگند اگر سرپا بر خاک ایستاده و خاکستر بر سر بریزند و باتضرع و زاری بر کسانی که سبب گمراهی آنها شده و آنها را از راه خدا باز داشته و به سوی آتش فرا خوانده و در معرض سخط پروردگار قرار داده و آنها را جهنمی کردند نفرین نمایند و تاقیامت این کار را ادامه دهند, باز نتوانستند آن چنان که باید آنها را لعن کنند. (و استحقاق آنها نسبت به لعن بیش از این است.) (کتاب سلیم بن قیس ص207, بحارالانوار 30/326)
25) دیلمی آورده است: (هنگامی که اولی در حال جان دادن بود) آه و واویلا می کرد: دومی به او گفت: ای خلیفه رسول خدا چرا چنین می کنی؟ گفت: این رسول خدا صلی الله علیه و اله به همراه علی بن ابیطالب علیه السلام است که مرا بشارت به جهنم می دهند و با ایشان آن صحیفه ای است که در خانه کعبه بر آن هم پیمان شدیم (که مربوط به توطئه قتل پیامبر در شب عقبه بود) و پیامبر صلی الله علیه و اله میفرماید: همانا به عهد خود وفا کردی و بر ولی خدا خروج نمودی پس بشارت بر تو و رفیقت در پایین ترین درکات جهنم. عمر گفت:...بگو لااله الا الله. ابوبکر گفت: نمیگویم و هیچگاه نیز نمیتوانم بگویم تا این که در جهنم وارد و داخل تابوت شوم. وقتی اسم تابوت را برد گمان کردم هذیان می گوید: از این رو گفتم: کدام تابوت؟ گفت:تابوتی از آتش که با قفل آتشین بسته شده که در آن دوازده نفرند من و این رفیقم و...سپس صورتش را به زمین چسباند و پیوسته آه و واویلا می کرد تا جان داد. (ارشادالقلوب ص392)
26) پس از ضربه به عمر که منجر به قتل وی شد, نقش زمین شد. همه او را دوره نموده و به خانه اش منتقل کردند. سپس طبیب حاضر کرده و طبیب از وی پرسید که چه نوشیدنی دوست داری؟ گفت: نبیذ (شراب!) نبیذ آوردند و چون نبیذ را خورد چون به رنگ خون بود ندانستند خون است یا نبیذ! طبیب گفت: شیر بیاورید. و این بار نیز چون خورد از روده های وی بیرون آمد. طبیب چون چنین دید گفت: هر وصیتی داری بکن که گمان نمی برم امروز را غروب کنی! و چون طبیب از نزد وی خارج شد, رنگ وی دگرگون شد و ابن عباس که حاضر بود به او گفت: آیا از مرگ ترسانی ؟
27) شیخ القمیین محمد بن صفار از محمد بن عبدالجبار از عبدالله حجال از ابی عبدالله مکی حذاء از سواده بن علی از بعضی رجالش نقل کرده است که گفته: امیرالمومنین علیه السلام به حادث اعور که نزد حضرت بود فرمودند: آیا میی بینی آنچه را من می بینم؟ عرض داشت: چطور ببینم آنچه را شما می بینید و حال آنکه خدای متعال برای شما نوری قرار داده و چیزی عطا فرموده که به هیچ احدی عطا نفرموده است؟