#شهیدانه『°•.≼🌹≽.•°』
ڪاش تقدیر شهادت💔
بہ سرانجام شود وڪسے هست
ڪہ میلش شده گمنام شود
عشق یعنی حرم بےبے
ومن مےدانم
بایداین سر برود
تادلم آرام شود.
#شهید_محسن_حججی
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
---------------------------------------------------
•••|🌹 @sirehshahidan🕊🌿」
#تلنگر💡🔔
+بهقولحاجحسینیکتا:🌱
دنیادنیایتیپزدنهـ ✨!
فقطمهماینهکه #کی
#برای_کی تیپمیزنه‼️
شهدایهجوریتیپزدنکهخدانگاهشونکرد♥]
امافقطیهچیزۍ☝️🏼
+اقاپسرالگوتبودحضرتعلۍ(ع)🦋
#حواست هست ؟
همونامیرالمومنینکهبهدخترایجوانسلام
نمیکرد🍃
مگهقرارنبودصحبتبانامحرمدرحد
ضرورتباشه⁉️
پساینچت📲 کردناو... چۍمیگه
+دخترخانوموارثارثیهحضرتزهرا(س)💕
شماچیۍ❓
#حواست هست❓
خودحضرتفاطمہجلوییہمردکورحجابشو
رعایتمۍکرد؛
چشماتقشنگه،صورتتزیباعه،میدونم
همهیاینارو...🙂
ولیقرارنبودزیباییاتوبزاریبرایهرکسۍ
پساینپروفایلوایناچۍمیگہ❓
جاییکهباچندتالمسصفحهیگوشیکلیمرد میتوننببیننش
_قراربود #یار باشیم . . .
_قراربود #منتظر باشیم . . .
_قراربودراه #شهدارو ادامه بدیم. .
_قراربودبرای #رفیقشهیدمون مرامبزاریم🍃 . . .
ولۍقرارنبودبهمجازی #باخت بدیم . . .
اومدیمتوصحنهۍجنگدشمن💣تا
#مقاومت کنیم،گفتیمجنگنرمم
ولینرمنرمخودمونداریموامیدیم🍂
🍭🍎^^→ @sirehshahidan
دختریکماعتمادبهنفسداشتهباش😕
بخدابدونآࢪایشزیباتری😍
اصلامیدونیچیه🌱
دختریکهروزیسهباࢪوضومیگیره⛲️
نیازیبهآࢪایشنداࢪه🖐🏼
تونیازیبهنگاههایزهرآلودنامحرمها
نداࢪیهمینکهخدانگاهتکنهکافیه✨
همینکهباحجابتࢪویصوࢪت
امامزمانتلبخندبیاࢪیکافیه✨
ایندنیابازییبیشترنیست🌍
فکرکنببینباحجابداشتنچیبرات
میمونهشفاعتحضرتزهرا(س)
بخاطرچادࢪیبودنتبهتره♥️
یاجهنمیشدنتبخاطربهگناهانداختن
هزاࢪانجوانبخاطربدحجابیکهداشتی🔥
حالاتوحقانتخابداࢪی❗️
لبخندخداامامزمانت🌱
یانگاهزهرآلودوبدنامحرم🔪
کهسیلیبهیوسفزهرامیزنه😭
🍭🍎^^→
منټظران حضږٺヅ🇵🇸
🌸✨••
بعضـیهآبزرگتــریندلخوشـیجهـآنـ🌎انـد:)✨..
وقتـیکہمیـروندزمـینوآسمـآنـ💭
بہهـممیـریزد..!
#سَـــردآرِدِلـهآ•|♥️|•
🌸🌼🌸┅┈┈
✨ما در قبال تمام کسانی که کج میروند مسئولیم
💥حق نداریم با آنها تند برخورد کنیم
🔥از کجا معلوم که ما در انحراف اینها نقشی نداشته باشیم ؟
👤 #شهید_همت
😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
{🌸❁ @fbnjssryiopqhol ❁🌸}
📚#داستان_کوتاه
دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند.
اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند.
ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد.
زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید.
در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما مینالیم ، از سرما فرار میکنیم
در جمع ، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت از تنهایی بغض می کنیم...
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ :
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎه.. ﮐﺎﺭ.. ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭه ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ! ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ...
#دکتر_حسابی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
🌼خانه را مرتب کن تا آقا بیاید...
✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی دربارهی انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم. اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همه جا را. میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد. هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم...
⚠ شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه رامرتب کن تا آقا بیاید.
✅@Masaf_box
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این رسمشه بنده من؟!
✅@Masaf_box
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفیپور
📝 «اصلا گره خوردست عاشورا و ظهور»
🔸سالی ظهور اتفاق میفته که شیعه آماده شده و عاشورا تکرار نمیشه
🔹از تو این روضه ها باید تربیت بشیم برای ظهور
✅ @Masaf_box
منټظران حضږٺヅ🇵🇸
🎬 کلیپ استاد رائفیپور 📝 «اصلا گره خوردست عاشورا و ظهور» 🔸سالی ظهور اتفاق میفته که شیعه آماده شده
🎬 کلیپ استاد رائفیپور
📝 «اصلا گره خوردست عاشورا و ظهور»
🔸سالی ظهور اتفاق میفته که شیعه آماده شده و عاشورا تکرار نمیشه
🔹از تو این روضه ها باید تربیت بشیم برای ظهور
✅ @Masaf_box