13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام به روایت رهبرانقلاب
#روز_هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام
🆔 @montzran_zohor 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکطرف اکبر به میدان
میرود دامن کشان
یکطرف بابا پریشان
عمهها مویه کنان
شب هشتم محرم
🆔 @montzran_zohor 🏴
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺#شهادت_بهتر_از_شرمساری
🎬 امام خامنهای: بزرگترین آرزوی من این است که در این راه پر افتخار جان خودم را تقدیم کنم..
🆔 @montzran_zohor 🏴
منتظران ظهور
✳️منتظران ظهور #روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪 ⚫️وقایع روز ششم محرم سال 61هجری ♨️در این روز عبیداللّه بن
✳️منتظران ظهور
#روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
⚫️وقایع روز هفتم ماه محرم سال 61
♨️ در روز هفتم محرم عبید اللّه بن زیاد ضمن نامه ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین علیه السلام و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
🔰عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند.
🌀در این روز مردی به نام "عبداللّه بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
🌹امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
🔶حمید بن مسلم (خبرنگار کربلا) ميگوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود.
♦️ قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه بن حصین آنقدر آب ميآشامید تا شكمش بالا ميآمد و آن را بالا ميآورد و باز فریاد ميزد: العطش! باز آب ميخورد، ولی سیراب نميشد. چنین بود تا به هلاكت 🔥رسید.
✍ادامه دارد...
📘الانساب الاشراف،ج3،ص180
📙ارشاد شیخ مفید،ج2،ص86
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
🆔 @montzran_zohor 🏴
منتظران ظهور
✳️منتظران ظهور 🛑سرگذشت ارواح در برزخ(قسمت ۲۳) 🔵آن شخص گفت به ما اجازه عبور نمیدهند.میگویند تا این
✳️منتظران ظهور
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت 24)
🌹نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین،
یکی برای شهدا و صلحا،
دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد
و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد.
🌼وادی السلام آیین ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است...
🌱آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم.
چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم.
🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟
🌼 نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته
💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم.
♨️ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟
🔆نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم.
✅با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟
نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است.
✨از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت:
تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد.
💥سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند.
❄️به احترام آنها ایستادم.
🍀همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد.
🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند .
🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم...
🔵مراسم استقبال
🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم...
♻️نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد.
💟 از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم.
🔅نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند.
🌟از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم.
❄️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است.
⚡️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم :
او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود.
شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد.
گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است.
☄فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است...
🍃پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران🔥 پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم...
مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند...
🌸در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد.
🍀 چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد.
🌸سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام...
✍ادامه دارد...
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
🆔 @montzran_zohor 🏴
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «شناسنامه امام زمان»
🚩 وقتی امام زمان ظهور کنند خودشان را با #امام_حسین معرفی میکنند...
▪️ برشی از برنامه تلویزیونی مهلا
🆔 @montzran_zohor 🏴
مداحی آنلاین - ای پسر من پدر پیر تو هستم - علی فانی.mp3
7.37M
🔳 #استودیویی #شب_هشتم #محرم
🌴ای پسر من پدر پیر توام
🌴پدر پیر و زمین گیر توام
🎙 #علی_فانی
🆔 @montzran_zohor 🏴
مداحی آنلاین - برا خداحافظی اومدی علی - سید رضا نریمانی.mp3
8.57M
🔳 #زمینه #شب_هشتم #محرم
🌴برا خداحافظی اومدی علی
🌴از بنی هاشم تو شهید اولی
🎙 #سید_رضا_نریمانی
🆔 @montzran_zohor 🏴
مداحی_آنلاین_روضه_حضرت_علی_اکبر.mp3
7.9M
🔳 #روضه #شب_هشتم #محرم
🌴روضه حضرت علی اکبر(ع)
🌴یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید
🎙حاج #منصور_ارضی
🆔 @montzran_zohor 🏴
4_5904585923164639435.mp3
29.9M
🔊 #سخنرانی استاد #رائفی_پور
📑 تشیع و کار تشکیلاتی (سازمان سری شیعه) - جلسه ۱۶
🗓 ۱ مرداد ماه ۱۴۰۲ - تهران
🎧 کیفیت 64kbps
🆔 @montzran_zohor 🏴