6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
👤 استاد #رائفی_پور
▫️ ما امشب جز ظهورت چیزی نمیخوایم
#امام_زمان #مهدویت #نیمه_شعبان
🆔 @montzran_zohor 🌸
🎥 مراسم نور افشانی در شب میلاد حضرت ولیعصر (عجلاللهفرجه) در مسجد مقدس جمکران
🆔 @montzran_zohor 🌸
🌸روشن شد از این عید، جهان تاریک
🌸یا رب بنما ظهور مهدی نزدیک
🌸در گلشن زهرا، گل نرگس بشکفت
🌸شد نیمه ی شعبان، به محمد تبریک
میلاد آخرین شکوفه ی باغ احمدی، حضرت ولی عصر(عج) مبارک باد.
در ماههای گذشته مسائلی در کشور ما رخ داد که اگر عنایات خاص حضرت حجت(عج) بر ما نبود، معلوم نبود به کجا خواهیم رفت!
خدایا، درک دوران سبز ظهور دولت عشق را نصیب ما بگردان
آمین...
🆔 @montzran_zohor 🌸
🌼منتظران ظهور
#نماز_شب
نماز شب دق الباب خانه خداست هر کس در این در زدن "جدی تر" و "پیگیرتر" باشد #امیدش
به گشوده شدن این در و دیدن روی صاحب خانه و اکرام از سوی او بیشتر است .
📚الامالی طوسی ص529
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
#منتظران_ظهور
🆔 @montzran_zohor 🌸
سلام
صبحتون معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌷
به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله❤️
السلام علیک یابقیة الله فی ارضه(عج)❤️
السلام علیک یااباعبدالله الحسین❤️
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا❤️
السلام علیکم جمیعاو رحمت الله و برکاته💐
و لعن الله علی اعدائهم اجمعین...🔥
#منتظران_ظهور
🆔 @montzran_zohor 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم✋🌹
عشـق،هرروز به تکرار تو برمی خیـزد
اشک هرصبح به دیدارتوبرمی خیـزد
ای مسافر!به گلاب نگهم خواهم شسٺ
گرد و خاکی که ز رخسارتوبرمی خیزد
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
#منتظران_ظهور
🆔 @montzran_zohor 🌸
4_5836838492017003577.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
سرعت مناسب برای قرائت روزانه
✳️ منتظران ظهور
💠داستان"نمک خوردن ونمکدان شکستن"💠
👌👌💖 بسیار زیبا، حتما بخوانیدو نشر دهید و چنانچه اشکتون جاری شد التماس دعای فرج دارم...
📜حسن بن محمّد بن قاسم گويد:
🌹در يکى از محلات اطراف کوفه که (حماليه) نام داشت با شخصى به نام عمّار درباره امام زمان (عليه السلام) گفت وگو مى کردم.
🌸او گفت: روز قافله ى از قبيله طيّ به کوفه آمد، آنها از ما خريد نمودند.
من به يکى از کارگرانم گفتم: برو ترازو را از خانه آن علوى بياور!
🌼رييس قافله که مردى تنومند بود گفت: آيا اين جا علوى نيز هست؟
🌹گفتم: چه مى گويى؟ بيشتر اهل کوفه سادات علوى هستند!
🌸او گفت: علوى واقعى همانى بود که ما در بيابان مجاور آن شهر ديديم.
🌼گفتم: ماجرا چيست؟
🌹گفت: ما در حدود 300 نفر يا کمتر اسب سوار 🏇 بوديم که از جايى گريختيم. سه روز در بيابان تشنه وگرسنه بدون هيچ آذوقه ى سرگردان بوديم تا اين که عدّه ى گفتند: بهتر است قرعه کشى کرده ويکى از اسب ها را بکُشيم.
🌸همه اين پيشنهاد را پذيرفتيم. وقتى قرعه کشيده شد به نام اسب من افتاد. من قبول نکردم وگفتم: که شما تقلّب نموده ايد.
🌼دوباره قرعه کشى نمودند وباز به نام اسب من افتاد، باز من آن ها را متّهم به تقلّب نمودم. اما در مرتبه سوم که در عين ناباورى مجدداً قرعه به نام اسب من افتاد مجبور شدم که قبول کنم.
🌹بسيار ناراحت بودم، زيرا اسبم حداقل هزار دينار ارزش داشت، وآن را از پسرم بيشتر دوست داشتم.
🌸گفتم: اجازه بدهيد کمى در اطراف با اسبم سوارى کنم، زيرا تاکنون دشتى چنين هموار نديده ام.
🌼گفتند: اشکالى ندارد، سوار اسبم شدم، حدود يک فرسخ تاختم به تلّى رسيدم که کنيزى در دامنه آن مشغول جمع آورى هيزم بود. از او پرسيدم که کيستى؟ واز کدام خانه ى؟
🌹او گفت: من کنيز سيّدى هستم که در اين واداى سکونت دارد.
🌸بعد بلا فاصله از آنجا دور شد. من عباى خود را به علامت بشارت وشادمانى بر سر نيزه کردم. آنگاه به طرف يارانم تاختم وبه آن ها گفتم: مژده بدهيد! گروهى از مردم در نزديکى ما زندگى مى کنند.
🌼همگى به طرف آن تلّ حرکت کرديم، وقتى به آن جا رسيديم خيمه ى را ديديم که در وسط آن واداى برپا شده بود، مردى که از همه زيباتر به نظر مى رسيد با چهره ى باز در حالى که گيسوانش آويخته بود ولبخندى بر لب داشت در کنار خيمه ايستاده بود.
🌹وقتى به او نزديک شديم، به ما خوش آمد گفت.
🌸من گفتم: اى آبروى عرب! ما تشنه ايم.
او کنيز خود را فرا خواند وگفت: هرچه آب دارى بياور!
🌼آن کنيز دو ظرف پر از آب آورد. آن مرد يکى از آن ها را گرفت کمى نوشيد ودست خود را به آب زد وآن را به ما داد. همه 300 نفر ما يک به يک از همان يک ظرف نوشيديم وسيراب شديم. وقتى ظرف را باز گرداندند، ديديم که هنوز کاملا پر است.
🌹وقتى سيراب شديم گفتيم: اى آبروى عرب! ما گرسنه ايم.
🌸او خود وارد خيمه شد وسبدى را که مملو از غذا بود بيرون آورد، وآن را در مقابل ما نهاد ودست خود را به آن زد وفرمود: ده نفر ده نفر جلو بياييد.
🌼ده نفر ده نفر مشغول خوردن غذا شديم وهمه کاملا سير شديم، سوگند به خدا! هنوز سبد کاملا پر مانده بود.
🌹آنگاه رو به او نموديم وگفتيم: اگر اجازه مى فرماييد مى خواهيم به راهى که قصد آن را داريم برويم.
🌸او با دست خود به شاهراهى اشاره کرد وفرمود: منظورتان اين راه است؟
🌼ما تعجب کرديم، زيرا اصلا هدف مشخصى نداشتيم وراه را نمى شناختيم وفقط براى اين که او نفهمد که ما فرارى هستيم چنين گفتيم. اما او راه نجات را به ما نشان داد.
🌹از او خداحافظى نموديم، وقتى کمى دور شديم.
يکى از افراد گفت: شما از خانه وخانواده دور شده ايد که چيزى به دست بياوريد حالا که به همه چيز رسيده بوديد چرا آن را تصرف نکرديد؟
🌸منظور او آن بود که بازگرديم وآن مرد را غارت کنيم، گروهى موافق وگروهى مخالف بوديم، در نهايت تصميم گرفتيم که او را غارت کنيم.
🌼بازگشتيم، وقتى ما را ديد که بازگشته ايم شمشير⚔ خود را حمايل نموده، نيزه اش را به دست گرفت، بر اسب خاکسترى سوار شد ودر گوشه ى ايستاد
🌹وفرمود: چه خيال بدى در سر داريد؟ بدانيد که زشتى آن به خود شما بازخواهد گشت.
🌸گفتيم: درست حدس زده ى، وهرچه دلمان مى خواست به او گفتيم.
🌼آنگاه چنان خشمگين شد که از خشم او همه به وحشت افتاديم، سپس خطى بين ما وخود کشيد وفرمود: به جدّم رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) قسم! هر که از اين خط بگذرد گردن او را خواهم زد.
🌹از صداى او چنان ترسيديم که همه پا به فرار گذاشتيم. به خدا قسم! که علوى واقعى او بود، نه اينان که اينجا هستند.
📚بحار الانوار، ج 52، ص 75 ـ 77
❣مهدی(عج) جان...
آقاجان، دعایم کن که نمک خورده ام از خیمه ی اهل بیت(ع) نمکدان نشکنم...😭
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
#منتظران_ظهور
🆔 @montzran_zohor 🌸
تولدش پنهان بود مثل #موسی ،
در گهواره اش سخن گفت مثل #عيسی ،
خليفه خداست در زمين مثل #آدم ،
عمر طولانی دارد مثل #نوح ،
بشارت آمدنش را داده اند مثل #اسماعيل ،
فرشتگان به ياری اش می آيند مثل #لوط ،
کفار به دستش هلاک می شوند مثل #هود ،
در عزای حسين(؏) گريان است مثل #يعقوب ،
زيباترين خلق است مثل #يوسف ،
حکومتش جهانی است مثل #سليمان ،
صبر دارد مثل #ايوب ،
نام و کنيه اش، نام و کنيه #محمّد(ص) است
و شبيه ترين خَلق در خُلق و خو به او؛
مهدی(عج) ..
#منتظران_ظهور
🆔 @montzran_zohor 🌸