eitaa logo
منتظران ظهور
1.1هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
24.8هزار ویدیو
159 فایل
ارتباط با مدیر کانال @montazerz_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷روزی از روز های مردادماه سال ۱۳۵۸که برابر با ماه مبارک رمضان بود، برای ساختن مدرسه ای در دهستان تشان مقداری سیمانی را به شکل فله به آن جا می بردم که آقا مجید هم با من همراه شد. وقتی به آن روستا رسیدیم، او هم بیل به دست شد ودستمالی را جلوی صورت ومجرای تنفسی خود بست ومشغول خالی کردن سیما شد. یکی از روستاییان که شاهد این صحنه بود وما را در آن گرماو با زبان روزه تماشا می کرد، جلو آمد تا بیل را گرفته وخود بدان کار بپردازد. ولی آقا مجید نپذیرفت وتا آخر کار همراه من بیل زد 🌷 همرزم شهیدعزیز رنجبر 3⃣7⃣
🌹آقا مجید در همه امور مقید به نظم و انضباط بود. در جمع آوری وسایل، هر چیزی را در جای خودش می گذاشت. اگر پتویی را درست جمع نمی کردم آن را دوباره باز به خوبی جمع می کرد. 🌹 همرزم شهید عبدالله جاویدان 3⃣8⃣
🌹ما همیشه سر سفره، به طرف غذاها حمله می کردیم؛ولی آقا مجید قانع بود و اهل این کارها نبود.اگر گهگاه به غذا خوری های اهواز یا جاهای دیگر برای خوردن مثلا چلوکباب می رفتیم، ناراحت می شد و می گفت:ما باید از همان غذاهایی که داریم وبسیجی ها می خورند استفاده کنیم. 🌹 همرزم شهید جعفر رنجبر 4⃣0⃣
🌹آقامجید عشق عجیبی به عالمان دین و روحانیان وارسته و تقوا پیشه داشت. مشتاق بود تا فضلای مخلص و استادانی که در سطح بالایی از خود سازی و صفای باطن هستند به صورت حضوری گفتاری یا نوشتاری مانوس گردد واز نظر معنوی بهره ببرد. 🌹 همرزم شهید احمد خنیفر 4⃣1⃣
🌹وقتی منافقین مزدور وخود فروخته در هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب رجایی ودکتر را در آتش شیطانی خویش به شهادت رساندند، بارگران غم و حسرت بر دلم نشست ودر این فراق جانکاه ماتم گرفتم. یکی دو روز به تنهایی در اتاقی نشسته بودم و اشک حسرت می ریختم که چرا این بزرگان خوش سابقه این گونه شهید شدند و...؟!یکی از بچه ها افسردگی وگریه و زاری مرا به اطلاع آقا مجید رساند او با وجود اینکه خودش بسیار متأثر وپریشان بود به سراغ من آمد وبا تقویت روحیه توصیه میکرد که صبوری بورزم ومی گفت این قدر گریه نکن! آنان نزد خداوند عزیز بودند که شهید شدند. گفتم مملکت به وجود آنها خیلی نیاز داشت و نباید حالا شهید می شدند گفت درست، ولی یک نکته ای را بگویم که دیگر ناراحت نباشی؛ببین هر چه ما از این شهدا به انقلاب تقدیم کنیم اساس وپایه اش محکمتر میشود...🌹 همرزم شهید:رحیم ادراکی 4⃣3⃣
🌹جذابیت شهید بقایی برای ما به حدی بود که مشتاقانی را از شهرها و روستاهای دور و نزدیک به جبهه شوش می کشاند.🌹 4⃣4⃣
🌹سردار شهید دکتر بقایی، انسانی فهیم، معتدل ومعنوی بود. هم اهل برخورد بود و هم دوستانه نوازش می کرد. او از فرماندهی سپاه شوش تا مسئولیت های رده بالا، از نظر خاکی بودن، فروتنی وخلاصه استفاده از امکانات و روش زندگی مادی تغییر نکرد. وی در کل مسئولیت هایی که به عهده گرفت، بسیار موفق می نمود و به دلیل سواد ومعنویتش، فرماندهی مقتدر، با صلابت، پر جاذبه و موفق بود. 🌹 همرزم شهید حشمت حسن زاده 4⃣2⃣
🌹آقامجید همواره گل لبخند بر لبانش می رویید وچون یکی از بچه های بسیجی را می دید، سلام و مصافحه می کرد و صورتش را طوری می گرفت که به زبان بی زبانی یعنی روبوسی کن. همرزم شهید عبدالحسین والی زاده 3⃣6⃣
🌹زمان آزادسازی سوسنگرد بود یک بار بچه ها هجوم برده و آن شهر مظلوم را از چنگ دشمن رها کرده بودند این بار دوم بود که چنین دلاورانه یورش می بردند دانشجوی مبارز منوچهر آصفی تازه به شهادت رسیده بود و رزمندگان اسلام غنایمی را به دست آورده بودند آقامجید را دیدم که یک جفت دمپایی ابری عراقی در دست دارد ولی از آن استفاده ای نمی کند به او گفتم شما که خالصانه زحمتی کشیده اید وچنين غنایمی هم به دست آمده و مورد نیاز هم هست پس چرا استفاده نمی کنی؟ آقا مجید گفت من از برادری روحانی درباره استفاده کردن یا نکردن از اشیاء غنیمتی پرسیدم او به نقل از امام فرمود که اگر قيمتش را مشخص کرده وخمسش را بدهید استفاده از آن اشکالی ندارد حال من هم منتظرم که این مراحل را طی کرده و از نظر شرعی مدیون نباشم ما با شنیدن این سخن جا خوردیم واین تذکر درسی شد برای بچه هاتا به چنین مسائلی اهتمام بیشتری بورزند 🌹 همرزم شهید:ابراهیم شهید زاده 4⃣5⃣
🌹برادر مجيدبقايي درعمليات طريق القدس به صورت يك رزمنده ساده شركت كرد ؛ با اينكه فرمانده سپاه  و محور عملياتي شوش بود . از او در اين عمليات به مدت سه روز خبري نبود . همه به دنبال خبري از او بودند. پس از سه روز او را تشنه و گرسنه در نخلستانهاي شمال شهر بستان يافتند ؛ در حالي كه مرتب ذكر خدا را بر لب داشت .🌹 5⃣4⃣
🌷مجید فرمانده قوای اول کربلا بود. قوای کربلا یعنی چه؟ یعنی هفت لشکر از سپاه، یعنی چهل وپنج هزار نفر، فرمانده شان مجید بود واین افتخاری است برای مردم بهبهان که چنین سرداری را تقدیم اسلام کرده اند. 🌷 سردار محسن رضایی 4⃣9⃣
🌹حدود دو ماه پیش از پرواز سرخش کسالت داشت از قرارگاه خاتم الانبيا به منزل ما زنگ زد و ضمن احوال پرسی گفت بچه های شما این جا هستند گفتم نه گفت کجایند گفتم رفتند منزل پدرشان وحالا هم نمی آیند گفت خب من سرما خوردم و می خواهم برای استراحت به آن جا بیایم آمد و دوش گرفت ومن هم برایش سوپ درست کردم وهمچنين غذایی هم از بیرون خریدم و آوردم پرسید این غذابرای کیه؟ گفتم برای شماست گفت لازم نیست آن را داخل یخچال بگذار تا شب بخوریم وی به همان سوپ وتکه نان قناعت کرد تشکی را آوردم تا استراحت کند گفت تشک برای کیه؟ گفتم برای خودت. شما سرما خورده ای می خواهم گرم باشد تا خوب بخوابی او که از شدت بیماری رنگ چهره اش پریده بود گفت نه! روی همین زمین هم خوبه گرمای زمین که از گرمای تشک بهتر است بگذار تا استخوان های ما به زمين عادت کنند تا فردا سختی ها و تماس بدن با خاک برایمان آن چنان زجر آور نباشد! سعی کن که به خوابیدن روی زمین عادت کنی! بعد از استراحت به سبب حساسیتم روی شخصیت ومسئولیتش که فرماندهی قوای اول کربلا بود گفتم اجازه می دهید که شما را با ماشین برسانیم گفت نه من خودم می روم خداحافظ پافشاری من حتی در آن۶ شرایط بیماری اش به جایی نرسید وبا تن تبدار وخسته آن هم پس از چند ماه دوری از پدر و مادر منزل ما را ترک کرد و بدون وسیله رفت 🌹 همرزم شهید:احمد خنیفر 4⃣7⃣