#توطئه_غرب
🔰قسمت اول
⁉️از #جن_های_آبی چه میدانید؟
👺هدف تشکیلات #فراماسونری این است که تمام دولت های جهان را باید تحت سیطره خود در آورد و دولت هایی بر پایه #انکار_خدا و جمهوری هایی بر مبنای « #لا_مذهب_جهانی » تاسیس کند.
👈«#جن_آبی» به عنوان #هفتمین راز از فرامین شیطانی فراماسون ها، عنصری است که به اعتقاد آن ها باید در افکار عموم جهان نقش ببندد؛ اما به صورت القایی نرم و ظریف، تا جن به عنوان یکی از بهترین دوست های بشر معرفی گردند.
👽 دوستانی قابل اطمینان از جنس #آتش و شخصیت هایی که فیلمساز آگاهانه باقبح زدایی از آنها به ترویج قدرت و برتری شان در رسانه های جهان پرداخته است.
👈 بر همین اساس به #هیولاهای_آبی رنگ کارتون های غربی نگاهی داشته ایم تا با این استراتژی مخرب ولی جذاب بیشتر آشنا شویم؛
☠استراتژی که از سوی اربابان یهودی هالیوود، در ساختار فیلم ها به کار رفته، آرام آرام بدل به یک سنت هالیوودی می شود:
1⃣اسمورف ها از تولد تا کنون
در سال ۱۹۵۸کاراکترهای بامزه ای توسط یک طراح #بلژیکی در داستان های کمیک استریپ خلق شدند که نامشان را #اسمورف گذاشتند. پس از درگذشت خالق این کوتوله ها پسر او داستانک های مصور آنها را ادامه داد تا اکنون که با گذشت بیش از نیم قرن، این کوتوله های آبی رنگ به نام اسمورف ها در تمام جهان شناخته شده اند و خیل عظیمی از کودکان دیروز و امروز (به واسطه ی سری سه بعدی آنها) جزو طرفداران آنها هستند و تولیدات مختلفی اعم از انیمیشن دو بعدی و سه بعدی، فیلم سینمایی در دو نسخه که به زودی سری سوم آن هم ساخته می شود، تولید و پخش شده اند.
⭕️اما حقیقت امر این است که از همان ابتدا #استراتژی طراح #فراماسون_بلژیکی بر این اساس بوده است تا قبح زدایی از #جن هایی را آغاز گر باشد، که چه در فرهنگ یهودی پیشینۀ خوبی ندارند و چه در فرهنگ مسیحی اروپایی.
👈 شخصیت های اسمورف که مشخصا(به دلایلی که در #انجیل و فرهنگ عامیانه #غرب، از آن یاد شده) همان #جن هستند، از اولین شخصیت های آبی رنگ هالیوود هستند که خود آغازگر سیر تولد شخصیت های کارتونی از این دست بوده اند و از این جهت مهم و قابل بررسی هستند.
✍ اسمورف ها به صورت گروهی و در جنگل زندگی می کنند(دور از تمدن بشری).
💢آنها کوچک اندام اند و مدام در جنب و جوش هستند و همچنین از قدرت فوق العادهای بهره مندند که نمایندۀ انسان ها(جادوگر) به دنبال آن هاست. اما در این داستان و شخصیت پردازی، گروهی که شخصیت های خوب داستان را تشکیل می دهند اسمورف های کوچک هستند و شخصیت بد داستان که مدام اسمورف ها را در خطر می اندازد و آزار می دهد #جادوگری است که جزو معدود انسان های داستان به شمار می رود.
⭕️ هدف اصلی در این انیمیشن و کمیک استریپ، نشان دادن چهره ای دوست داشتنی و بامزه از جن ها است که بیشتر از بعضی انسان ها قابل اعتماد هستند.
💢 مهم تر آن که کودکان بیش از بقیه امکان تماس و رابطه با این موجودات کوچک را دارند. این اولین قدم است که غرب، در راه استراتژی کارتون سازی برداشته است.
ادامه دارد...
#السلام_علیک_یامولا_جانم
سلام مولای من ، مهدی جان
سلامی از ذره به خورشید ...
سلامی از فرش به عرش ...
سلامی از قفس به پرواز ...
سلامی از التهاب به آرامش ...
سلامی از طوفان به ساحل ...
سلامی از درد به طبیب ...
سلامی از رنج به نجات ...
... سلامی از من به شما ...
✨امام #جعفر_صادق عليه السلام :
👈 کسی که در #انتظار امام #دوازدهمین خود به سر میبرد همانند کسی است که در رکاب رسول خدا(صلیالله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده و از آن حضرت دفاع مینماید.
✍(کمالالدین، ص ٦٤٧)
#صادق_آل_محمد
╔═.🍃.════╗
@montzrn313
╚════.🍃.═╝
✨﷽✨
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد ..در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !