eitaa logo
منتظران مهدی (عج)
77 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.6هزار ویدیو
21 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که ره بستی میانِ کوچه ها بر فاطمه(س) گردنت را میشِکست آنجا؛ اگر عباس(ع)بود..!
متن و ترجمه خطبه.pdf
423.2K
متن و ترجمه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌺🥀🌺) 👇 ╔🌸🍃═════╗ @montzrn313 ╚═════🍃🌸╝ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
آرام در کوچه راه میرفت و فرشتگان، خود خاک زیر پایش شده بودند... به سمت مسجد میرفت، مسجدی که پس از پیامبر، محل تجمع کفر آمیز مردم شده بود... میرفت تا برای مردم سخن بگوید، تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند... اما خود میدانست که این مردم، خود این خواب را انتخاب کرده اند. قدم در مسجد گذاشت... نفس در سینه همگان حبس شد... ستون های مسجد، خود به جای مردمان بی غیرت و پوست بر استخوان از شرم زانو زدند و سلامش دادند... دقایقی به سکوت گذشت و یکباره بانو آه کشیدند صدای ناله و ضجه از هر چه در مسجد بود برخاست.... لب به سخن گشود و خدا خود، در کلامش تجلی کرد.
(شکر خدا را بر آنچه نعمت داد و حمد و ثنای او به خاطر همه نعمت ها و الطاف هایی که پیوسته بشر را احاطه کرده و پیوسته بر انسان نازل شده نعمت هایی که شماره اش از حوصله عدد بیرون است و آنقدر بزرگ و عظیم است که فراتر از جبران و از حیطه درک بشر خارج است بزرگ است خدایی که ندا داد شکر کنید تا نعمت های شما فزونی یابد... شهادت میدهم به "لا اله الا الله" گلمه ای که تاویل آن اخلاص است و دلها به آن گره خورده خدایی که چشم ها را توان دیدنش نیست و زبان قدرت وصف او را نه) سکوت است و سکوت... فقط صدای شماست که در مسجد میپیچد و این ملائکند که زیر لب دائم لاحول و لا قوه الا بالله میخوانند (شهادت میدهم به "محمد رسول الله" رسولی که خدا او را انتخاب کرد و برگزید پیش از آنکه مبعوث شود پس او با امت هایی فرقه فرقه مواجه شد و کمر به هدایتشان بست و خدا با محمد تاریکی ها را روشن کرد و مردم را به وسیله او به صراط مستقیم سوق داد تا روزی که خدا او را با رٵفت به سوی خود برد و او را از شر این دنیا رهایی داد) این شیاطین و جنیانند که انگشت بر دهن تو را تماشا میکنند و از تحکم سخن های تو بی اختیار سر بر خاک گذاشته اند و تسبیح خدا میگویند و این مردمانند که شده اند مصداق آیه صٌمٌ بُکْمٌ عُمْیا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای وارث ذولفقار مولا برگرد ای نور دو چشم آل طاها، برگرد ماشعله به شعله سوختیم از غم یاس ای منتقم حضرت زهرا، برگرد... مادر جان! یاریمان نما که ما نیز مدافع حریم امام زمانمان باشیم @montzrn313
🏴بسم الله الرحمن الرحیم🏴 السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ🖤 💠اطلاعیه به حول و قوه الهی هفتمین جلسه حضوری سه شنبه های مهدوی مصادف با شهادت صدیقه مطهره دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با حضور عموم مردم و بسیجیان و اعضای تببین برگزار خواهد شد. همراه با سخنرانی کارگاهی سرکار خانم دهقان با موضوع موانع مسیر رشد و راههای مقابله با آن و مداحی و سرگرمی برای کودکان و سفره اطعام.. مکان برگزاری مراسم: حسینیه حضرت رقیه سلام الله علیها ساعت ۲ بعد از ظهر منتظر قدوم سبز همه عزیزان هستیم.🍃 التماس دعا از همگی عزیزان💐
⭕️ عکس العمل علی علیه السلام به نبش قبر حضرت زهرا توسط خلفا! ☠ ابوبكر و عمر وقتی از جریان دفن شبانه حضرت زهرا سلام الله علیها باخبر شدند به زنان سوگوار گفتند: ❓ آیا كسی در میان شما هست كه این قبرها را نبش كرده تا بدن فاطمه را بیابد و ما بر او نماز گزاریم و سپس او را دفن و محل دفنش را مشخص كنیم؟ ❌ این خبر به اطلاع امیرمؤمنان (علیه السلام) رسید آن حضرت در حالی كه عزادار بود خشمگین شد، به طوری كه دو چشمش را سرخی فراگرفته و رگ های گردنش برآمده بود و قبای زردی را كه معمولا در ایام درگیری و ناراحتی به تن می پوشید، در بر كرد و شمشیر ذوالفقار خود را به دست گرفت و به سوی بقیع رهسپار گردید... 💥 همین كه به مردم حاضر در بقیع رسید فرمود: به خدا سوگند، اگر كسی یك سنگ از این قبرها را بردارد، با این شمشیر بر سرش و كسی كه به وی دستور داده است می كوبم! 💀 در همین هنگام عمر بن خطاب و همراهان او با امیرمؤمنان (علیه السلام) رو به رو شدند. عمر به وی گفت: چه شد تو را ای ابوالحسن! به خدا سوگند ما قبر فاطمه را نبش كرده و بدنش را بیرون می آوریم و بر وی نماز می گزاریم. 🌹 امیرمؤمنان (علیه السلام) با دستان خویش پیراهن عمر را گرفت و وی را چرخاند و بر زمین كوبید و به وی فرمود: ای سیه چرده زاده! از حق خودم (یعنی خلافت اسلامی) به خاطر این كه با اختلاف ما مردم از دین مرتد نشوند، درگذشتم. 💥 اما هیچگاه نسبت به قبر فاطمه (سلام الله علیها) در نخواهم گذشت. 🍀 سوگند به كسی كه جانم در دست او است، اگر تو و ملازمانت چیزی از این قبرها را جا به جا كنید، زمین را از خونتان سیراب خواهم كرد! اگر می خواهی آزمایش كن، ای عمر! 🌑 در این هنگام ابوبكر (خلیفه غاصب وقت) از راه رسید واز شدت ترس عاجزانه به امیرمؤمنان (علیه السلام) گفت : 🌺 ای ابوالحسن! تو را به حق رسول خدا و به حق آن كسی كه در بالای عرش است سوگند می دهم كه او را رها كنی... مطمئن باش هیچ یك از ما، كاری كه تو را برنجاند انجام نخواهیم داد. 🌹 آن گاه امیرمؤمنان (علیه السلام) دست از عمر برداشت و او را رها كرد و مردم نیز پراكنده شدند و از آن زمان به بعد، هیچ كس جرئت نكرد قبرهایی را كه علی (علیه السلام) درست كرده بود، نبش كند و به جستجوی پیکر شریف فاطمه (سلام الله علیها) بپردازد. 🌸 امیرمؤمنان (علیه السلام) بدین سان قبر شریف همسر مظلومش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را از نبش قبر رهانید و به وصیت خود فاطمه زهرا كه فرموده بود كسی در غسل، كفن و نماز و دفنش حاضر نشود، عمل نمود. 🏴 تا اعتراضی باشد برای همیشه بر آنانی كه حقشان را غصب و حرمت شان را شكسته و آنان را مظلومانه به شهادت رسانیدند. 🏴السلام علیكِ یا سیدة نساء العالمین.. 🔥لعنت الله علی قوم الظالمین🔥 ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀یاد غریب🥀 🔶‌او راننده کامیون بود، در مشهد زندگی می‌کرد، قرار شد باری را به یکی از نقاط کوهستانی که جاده ای فرعی داشت، ببرد، در آن جاده رفت و آمد زیادی نمی شد. وقتی او از شهر خارج شد، برف شروع به باریدن کرد. هوا بسیار سرد شد و طوفان آغاز شد. 🔶بعد از مدّتی، برف جاده را بست، او دیگر نه راه پیش و نه راه برگشت داشت. ساعتی گذشت، موتور کامیون هم خاموش شد. تلاش کرد تا شاید بتواند مشکل را برطرف کند، امّا کامیون روشن نشد، در مسیر جاده هیچ ماشین دیگری به چشم نمی آمد. هوا تاریک شد، او از شدّت سرما مرگ را در جلوی چشم خود دید. با خود فکر کرد که راه چاره چیست؟ الان چه باید بکنم؟ در یک لحظه، به یاد آن روزی افتاد که به مجلسی رفته بود، سخنران در بالای منبر چنین گفت: «هر وقت در تنگنا قرارگرفتید و از همه جا ناامید شدید امام زمان را صدا بزنید و از او یاری بخواهید». اینجا بود که به تو توسّل پیدا می‌کند، اشکش جاری می‌شود و از تو یاری می‌طلبد و می‌گوید: «یا صاحب الزمان ادرکنی! » سوز سرما و طوفان بی داد می‌کرد، ناگهان شیطان این فکر را به ذهن او می‌اندازد: «از کسی کمک می‌خواهی که وجود خارجی ندارد! ». 🔶ولی او فهمید که شیطان در این لحظه آخر عمر برای فریب او آمده است. او ناراحتی اش بیشتر شد، زیرا ترسید که بی ایمان از دنیا برود، برای همین از ماشین پیاده شد، دست هایش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا! اگر نجات پیدا کنم و دوباره زن و بچه‌ام را ببینم، قول می‌دهم که از گناهان دوری کنم، به نماز اهمیّت بدهم و همواره آن را اوّل وقت بخوانم». 🔶او با خدا این پیمان را بست، دست هایش را به صورتش کشید، نگاهش به مسیر جلو افتاد، برف هنوز به شدّت می‌بارید، ناگهان دید که تو از دور به سوی او می‌روی، او تو را نمی شناسد، در دستان تو چند آچار است. 🔶او خیال می‌کند که تو راننده ای هستی که برای کمک آمده ای. تو جلو می‌روی و سلام می‌کنی، او جواب می‌دهد، به او می‌گویی: -- چرا اینجا ایستاده ای؟ -- چند ساعت است ماشین خاموش شده است و روشن نمی شود. -- من ماشین را راه می‌اندازم، تو برو پشت فرمان! استارت بزن! تو به سمت جلو ماشین می‌روی، کاپوت ماشین را بالا می‌زنی، نگاهی به موتور می‌کنی و می‌گویی: «استارت بزن! ». 🔶اینجاست که ماشین روشن می شود، تو نزدیک در ماشین می‌آیی، او هنوز پشت فرمان است، به او می‌گویی: -- حرکت کن و برو! -- هنوز برف می‌آید، راه بسته است، می‌ترسم دوباره در جاده بمانم! -- نه. تو به سلامت به مقصد می‌رسی. نگران نباش! -- آیا ماشین شما خراب شده است؟ می‌خواهید به شما کمکی بکنم؟ -- نه. -- اجازه بدهید مقداری به شما پول بدهم. -- به آن نیازی ندارم. -- آخر این که نمی شود. شما به من کمک کردید، من از اینجا حرکت نمی کنم تا به شما خدمتی بنمایم. من یک راننده جوانمردم. -- راننده جوانمرد چگونه است؟ 🔶 -- اگر کسی به راننده جوانمرد کمک کند، او آن کمک را حتماً جبران بکند. من باید لطف شما را جبران کنم، وگرنه از اینجا نمی روم. -- خوب. حالا اگر می‌خواهی خدمتی به من کنی، به آن پیمانی که با خدا بستی عمل کن! -- کدام پیمان؟ -- این که از گناه دوری کنی و نمازهایت را اوّل وقت بخوانی! وقتی او این سخن را می‌شنود، تعجّب می‌کند، چگونه است که تو از پیمانی که او با خدا بسته بود، باخبر بودی! او لحظه ای به فکر فرو می‌رود، در این 🔶هوای سرد، در وسط این کوهستان، تو کیستی و از کجا آمدی، از کجا به راز دل او آگاهی داری؟ در ماشین را باز می‌کند و پیاده می‌شود، امّا دیگر تو را نمی بیند. اینجاست که اشک او جاری می‌شود و افسوس می‌خورد که چرا تو را نشناخته است، او به تو توسّل پیدا کرده بود، از همه جا دل بریده بود و تو را صدا زده بود و تو هم به یاری او آمده بودی. 🔶او به سوی مقصد حرکت می‌کند و سپس به مشهد بازمی گردد، زندگی خود را تغییر می‌دهد، از گناه فاصله می‌گیرد و همواره نمازهایش را اوّل وقت می‌خواند. او بر پیمان خود وفادار می‌ماند. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی