"مونلایت-
voila voila voila...
بیا دلقک باشیم.
با چهره هایی که به غمگین ترین طرز ممکن رو صورتشون نقاشی شده ولی اونا زیرش قهقهه میزنن
با بینی های قرمز بوقی و کفشایی به بزرگی وجودشون، با گیتار و ویلون تو صبحی که خورشید هنوز رخصت نداده، اونا فرانسوی و اسکاتلندی مینوازن و مینوازن و مینوازن و میخندن
با کلاهایی که بجای روی زمین بودن روی سراشونه
چون بیخیال خنده که قیمت نداره، چون بیخیال نواختن که قیمت نداره، چون بیخیال دلقک بودن که قیمت نداره
اونایی که voila voila voila رو با زل زدن به همدیگه فریاد میزنن
بیا دلقک باشیم.
بیا هانس نباشیم، بیا ماری هامون رو به دستامون زنجیر کنیم
بیا شبای تاریک تو شانزلیزه با باد و بارون برقصیم و برقصیم تا بارون گریم دلقکوارانهمون رو بشوره و باهاش سنگفرشای خیابونو رنگ کنه
اما بیخیال ما بجای ماری، دلقک بودنو به دستامون زنجیر کردیم
ما گریم نکرده و بدون بینی قرمز بوقی، مستانه دلقکیم
دلقکهای عمیقا خوشحال
بیا دلقک باشیم.
چنلایی که این پیامو فور کنن، بعد خوندن پیامای چنلتون با توجه به شخصیت و حسی که ازتون میگیرم بهتون یه عکس و یه کلمه میدم
که بهتون" میگه کی هستید"، درواقع این چالش درونتون رو توصیف میکنه یا به قول خودمون خبر میدهد از سِر ِ درون.
پ.ن: هی تو، دَرونت چیه؟
-مونلایت
20.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخ، آخ که من حتی اگه به باوقار ترین طرز ممکن بشینم روی یه صندلی چوبی و دستای استخونی کشیده رو بزارم رو پام، نهایتا یه لبخند ریزم بزنم و بگم: «خب، کجا بودیم؟؟»
درونم میخنده و با نگاهی که از توش میشه "سرسنگین بودن بهت نمیاد" رو خوند بی اراده رو نوک ِ سرپنجه بلندم میکنه و کشون کشون، همون سرپنجه هارو به زمینی که برف نقاشیش کرده، میخ میکنه
میگه پاشو بین این مردم رو همون سرپنجه ها برقص، گوله های برفو بشون رو شونه دوچرخه سوار نامهرسونی که عجله داره، اونم وارد این بازی ناخواسته کن و قهقهه بزن، تو برف اونم وسط تیرماه غلت بزن و بچرخ و بچرخ و بچرخ، بعدش که خنده از سرت پرید دامنتو صاف کن و اون لبخند ژکوندم با دستمال کاغذی پاک کن و برو جلو و بگو: «آخ جناب، کلاهتون جا موند.»
و بیخیال، البته که منم تک تک حرفای درونمو رو کاغذ ِ هستی ِ پریشون، پیاده میکنم.
طوری که اگه
یه ابرو رو ببری بالا و بگی: « ببخشید، کی برفو رو شونه هام نشونده و منو وارد این بازی ناخواسته کرده؟؟»
لبخند بزنم و بگم " البته که من، آخ راستی کلاهتونم جا موند. "
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و اینگونه بند بند سیم های درد را، بر روی گریف میخ خواهم کرد...
انقدر محکم که
عمق هستی ِ مشوششان بر روی سطحی به صافی آسمان آرام گیرد، و امان از ثانیه هایی که آرشه بر رویشان به سختی ِ تناقض باله، مستانه برقصد.
آنگاه ساز ِ ناکوک دردمندانه زجه خواهد زد و آرشه خندان خواهد رقصید، اما من فقط لبخندی که هر دو را به دوش میکشد بر روی لبانم خواهم نشاند تا نَوای تناقض دردمستی و سرمستی، وجودم را در ابر های آبی غوطه ور کند.
ای مزدا اهوره:)))) میدونی که بجز تو دستای هیچکس زیر این خواست ِ سنگین تاب نمیارن؟؟ میدونی که اگه پرتو امیدمو به تو نسپارم، اگه گرمای چشمامو به تو با نخ دو لایه ندوزم، اون لحظه ته ِ ته ِ راهه... دیگه فقط یه چیز نیس که خالیه، همه چیز خالیه
دیگه این مونلایت شوریده سر باید دست و پا پس بکشه و باوقار بشینه
و صد البته که ازش بعیده... نه؟؟
پس ای مزدا اهوره، از همین الان کمال تشکرو دارم:)))))))))
اوستا-یسنه، هات 45.
hg109_Setareh-Mard.mp3
زمان:
حجم:
2.7M
چرخوندن گردن، کش و قوس، وایسا وایسا...
حالا
حالا برقا خاموش.
حالا بیا بزنیم به بیخیالی ِ مطلق، حالا بیا برقصیم
حالا بیا برگردیم به رنسانس، حالا بیا عهد خونینو برسونیم به اوجش، حالا دستارو میزاریم رو شیشه و میخندیم، حالا درد، حالا خنده بازم خنده، بازم، حتی بازم
حالا نزار ترس دستاشو حلقه کنه دور کمرت، اون با ماس، البته که با ماس
حالا آخرینه
دیگه نخند،فقط لبخند بزن.
همیشه، همیشه همینه
شونه هارو بنداز بالا و بگو: "میدونم، البته که میدونم"
بگو مست نیستم
بگو سپیدهدم منو برمیگردونه عقب، بگو
بازم بگو
خوابم ولی گوشام دیوانه وار میشنون.