ما بیتو،
قرآن به سر که نه، خاک بر سریم!
بیا تا این شبها را کنار تو قدر بدانیم...
@moqis_graphy
3/10
این گروه ده نفری وقتی خدمت امیرالمومنین رسیدن ابن ملجم به عنوان سخنگوی این گروه مقابل امیرالمومنین ایستاد و بسیار مدح ایشون رو کرد ود ربارهٔ فضایل و شجاعت و ازدواج ایشون با حضرت زهرا"سلام الله علیها"و منزلتهایی که در قرآن ذکر شده اشعاری خواند
امیرالمومنین "علیه السلام" سوال کرد: نام تو چیست؟ گفت: عبد الرحمانبنملجم مرادی. حضرت فرمودند :آیا مرادی تو هستی؟گفت:آری یا امیرالمومنین"علیه السلام".
حضرت فرمود: (انا الله و انا الیه راجعون. لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم)!
1/10
سلام و عرض ادب
ضمن عرض تسلیت شهادت پدرمون امیرالمؤمنین علیه السلام…
خواستیم امشب قبل از مراسم احیا یک گپ کوتاهی به مناسبت این چند شب با هم داشته باشیم
و از ماجرای قتل امیرالمومنین علیه السلام دنبال پیدا کردن یک نکتهای باشیم که برای این شب و روزها انشاءلله به کارمون میاد…
2/10
ابن ملجم تا قبل از حکومت ظاهری امیرالمومنین علیه السلام یمن زندگی میکرد. امیرالمومنین در ابتدای زمان حکومتشون نامه ای به حاکم یمن نوشتن و از اون خواستن تا ده نفر از عاقلان و فصیحان و عالمان یمن رو خدمت ایشون بفرسته
اون هم صد نفر رو انتخاب کرد و بعدش از بین اونها هفتاد نفر ،و از آنان سی نفر و بالاخره ده نفر را برگزید که یکی از اونها (عبد الرحمان ابن ملجم مرادی )بود. سپس آن ده نفر را در پاسخ به نامهٔ حضرت به کوفه فرستاد.
4/10
آنگاه حضرت این شعر رو خوندن:
انا انصحك منی بالوداد
مكاشفة و انت من الاعادی
ارید حیاته و یرید قتلی
عذیرك من خلیلك من مراد
(من آشکارا به تو محبت می کنم، در حالی که تو از دشمنان من هستی.من زندگی او را خواستارم و او مرگ مرا می خواهد!آری،بر دوست مرادی خویش اتمام حجت کرده ام)
5/10
ابن ملجم گفت : (یا امیرالمومنین، به خدا قسم شما از آنچه که آفتاب بر آن تابیده نزد من محبوب تری. اما اگر اینگونه است که شما می گویی مرا به مکانی بفرست که دور باشم).
گروه ده نفری که این ملجم هم عضوی از آن بود به دستور امیرالمومنین"علیه السلام"سه روز در محلهٔ ( بنیتمیم) سکونت کردن و بعدش به یمن بازگشتن
اما ابنملجم به علت بیماری در کوفه موند و همراه اونها برنگشت بعد از مدتی بیماری ابن ملجم بهبود پیدا کرد ،اما در کوفه موند و روز و شب در کنار امیرالمومنین "علیه السلام" بود.
6/10
امیرالمومنین علیه السلام هم اون رو به خونه خودشون دعوت می کردن و نزدیک خودشون نگه میداشتن و در حالی که از هیچ خوبیای در حقش دریغ نمیکردن مکرر بهش میفرمودن تو قاتل من هستی…
ابنملجم که این سخن را زیاد شنیده بود، عرض کرد: یا امیرالمومنین"علیه السلام"،اکنون که این مطلب را دربارهٔ من می دانی مرا به قتل برسان.
اما حضرت فرمودن :(جائز نیست پیش از آنکه سوءقصدی نسبت به من داشته باشی تو رو قصاص کنم).