eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
76.7هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
1.3هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid =N مدیر: @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با صلوات برای شادی روح پدرم♥️ تبلیغات : @tabligsg @Ganjipour
مشاهده در ایتا
دانلود
#نقاشی_انگشتی
رنگاوارنگه دنیا          خیلی قشنگه دنیا چونکه دوبار آمد   خورشید خانم زیبا                  زودباش بلندشو ازخواب          بازی بکن روی تاب                  آغاز شده دو باره                 یک روز خوب خدا                 روز شما مبارک                  ای کودکان دانا             باعث افتخارید                امید فردای ما              الهی صد ساله بشید            در همه جای دنیا
تاثیر بکار گیری جملات منفی در فرمان دادن شاید تعجب کنید اگر بگویم مغز ما با همه پیچیدگیش قادر نیست جملات منفی را از مثبت تفکیک کند: به جمله "منفی "زیر توجه کنید: لطفا به فیل قرمز فکر نکنید! ذهن شما اکنون به چه چیزی فکر میکند؟ بدون شک ذهن شما اکنون در حال فکر کردن به فیل قرمز است. به نظر شما اگر به کودکی گفته شود دست مرا ول نکن به پریز برق دست نزن، امروز با بچه ها در مهد دعوا نکن، چه پیغامی در مغز او مخابره میشود؟ همه این جملات در ذهن او مثبت برداشت شده و گویی که به او دستور داده اید که این کار را انجام دهد، در واقع در فرمان دادن باید به کودک گفته شود چه کاری باید انجام دهد نه اینکه چه کاری نباید انجام دهد. بنابراین با کودک خود اینگونه سخن بگویید: به جای " مخالفت نکن " بگویید " کاری که گفتم را انجام بده" به جای" فحش نده" بگویید " حرف خوب بزن" به جای " دستم را ول نکن" بگویید " دستم را محکم بگیر" به جای " ندو" بگویید " آرام راه برو"
کاردستی آسان و زیبا روز جهانی کودک
تزیین برد برای اربعین حسینی پیش دبستانی ادبستان اهواز بالای برد روز شمار اربعین گذاشتیم شبیه عمود های تو راه کربلا وتوی ریسه ها هم عکس دانش اموزانی که میرن کربلا رو میزنیم☺️ سرکار خانم عچرش و خانم شیری🌹🌹🌹
کاردستی #روز_جهانی_کودک
درصورتی که فرزند شما در انجام صحیح مطالب آموزشی یا تمرین‌های درسی اش با مشکل رو به رو شد ، در کمال آرامش و همدلی ،او را یاری دهید. ⬜️از عصبانیت و رفتار پرخاشگرانه خودداری کنید. ⬜️زمانی که سرحال نیستید یا بی حوصله هستید ، نظارت آموزشی انجام ندهید. ⬜️عادت به تلاش برای حل مشکل را به فرزندتان آموزش دهید. ⬜️تشویق و بازخورد به موقع را فراموش نکنید . 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐭 یکی بود، یکی نبود. یه کوه بود، خيلی بزرگ. میان کوه يک خانه بود، بزرگ. توی خانه ی بزرگ، یک موشی بود. موشی، يک دوست داشت که ببعی بود. موشی توی کوه می گشت و برای خودش گردو پیدا می کرد. ببعی توی کوه می گشت و برای خودش علف پیدا می کرد. 🐑 شب که می شد، موشی و ببعی توی خانه کنار هم می خوابيدند. برای هم قصه می گفتند. گاهی وقت ها هم روی پشت بام می خوابیدند. یک شب که روی پشت بام خوابشان برده بود، باد یواش یواش آمد. بعد تند و تند آمد. باد، طوفان شد. خانه را برد تو هوا، موشی و ببعی را سُر داد بیرون. صبح که شد، طوفان خسته شد و رفت خوابید. 🐘 موشی بیدار شد. دید میان کوه، فقط خودش بود و ببعی. خانه نبود. موشی، ببعی را بیدار کرد و گفت: «ای وای! خانه ی ما کو؟!» دوتایی دور و بر را خوب نگاه کردند. يک فيل فسقلی دیدند. فیل فسقلی داشت پایین کوه قدم می زد. موشی گفت: «حتما این فسقلی خانه را برداشته. به جز او که کسی اینجا نیست.» ببعی گفت: «بيا برويم خانه را پس بگیریم!» 🐭 موشی و ببعی از کوه رفتند پایین. اما هرچی پایین تر رفتند، فیل بزرگ تر شد. موشی ترسيد و گفت: «وای این که فسقلی نیست! خیلی هم گنده است.» ببعی گفت: «پس حتما خیلی هم خطرناک است. بدو فرار کنيم!» موشی و ببعی فرار کردند. پشت یک سنگ قایم شدند. اما فیل آنها را دید و گفت: «ديدم کجا قایم شدید.» دم موشی و ببعی از ترس لرزید. دوتایی در گوش هم گفتند: «وای حالا ما را پیدا می کند! وای با دماغ درازش پرت مان می کند پشت کوه!» و آمدند فرار کنند، اما فیل زودتر از آنها رسید. 🐑 موشی گفت: «غلط کردم. من خانه نمی خوام. خانه مال خودتان.» ببعی گفت: «من که خیلی غلط کردم! اتاق من فقط مال شما!» فیل خندید و گفت: «سُک سُک. دیدید گفتم پیدایتان می کنم! حالا من قایم می شم، شما پیدام کنید.» موشی و ببعی اول تعجب کردند. دوم خوشحال شدند. سوم گفتند: «قایم موشک بازی؟! باشه، چَشم چَشم! فقط می شود به جای اینکه شما را پیدا کنیم، خانه مان را پیدا کنیم؟» فیل گفت: «باشد، برویم پیداش کنیم.» 🐘 فيل، موشی و ببعی را یواش با خرطومش برداشت. سوارشان کرد. بعد بومب و بومب راه افتاد. رفتند و رفتند. گشتند و گشتند. آن بالا را که نگاه کردند، خانه را پيدا کردند. خانه، نوک کوه، روی یک درخت افتاده بود. ببعی و موشی داد زدند: «اوناهاش! خانه اوناهاش!» فيل، خانه را که دید، گفت: «اين فسقلی به چه دردی می خورد؟» موشی و ببعی گفتند: «می رويم توی آن زندگی می کنيم. می خوای تو هم بیای توش زندگی کنی؟» 🐭 فيل گفت: «ولی اینکه قد من نیست!» موشی و ببعی خنديدند و گفتند: «از اینجا فسقلی است. بیا بالا تا ببینی!» فیل و ببعی و موشی رفتند بالا، بالا و بالاتر. خانه بزرگ شد، بزرگ و بزرگ تر. نوک کوه که رسیدند، فیل گفت: «وای این خانه که فسقلی نیست. خیلی هم گنده است!» و آن را با خرطومش آورد پایین. بعد هم رفت توی خانه و با موشی و ببعی زندگی کرد. 🐭🐭🐑🐑🐘🐘