شعرهای جالب کودکانه برای عید نوروز
شعر درباره عید نوروز
هفت سين
سنجد و سيب و سركه چند تخمِ مرغ رنگي
با سمنو و سركه چه سفره ي قشنگی
با يك قرآنِ زيبا كنارِِ تنگِ ماهي
همراهش سير و سبزه چيده شده چه عالي
منتظرِ ِ مهمونيم به فكرِِ هم مي مونيم
با خوشحالي ، هميشه شعر هايِ شاد مي خونيم
با صحت و سلامت هفت سين ما كامله
اگر كه خوش نباشيبم تعطيلاتِ ما مشكله

بهار و عید نوروز
کلاغه روی دیوار صدا میکرد قار و قار
می گفت خبر خبردار اومده فصل بهار
هوا شده پاک پاک سبزه در اومد ازخاک
برفها دیگه آب شدن چشمه ها پر آب شدن
بهار و عید نوروز آمده اند از امروز
با سبدای پرگل با لاله و با سنبل
در این بهار زیبا دنیا شده با صفا

هوای بهاری
بازار گل وسبزه ببین چقدر شلوغه
وقتی میگن عید اومده یک حرف بی دروغه
رفتن به دشت وصحرا چه کیفی داره هر سال
پرواز پروانه ها قشنگ با دو تا بال
با صحت و سلامت خدا را شکر گذاریم
با هوای بهاری چیزی ما کم نداریم
💕💕
"من هرچى بهش ميگم گوش نميده" "تمام مدت مجبورم باهاش بحث كنم" "هرچى تكرار ميكنم انگار نه انگار مجبورم داد بزنم يا تهديدش كنم" "هرچقدر بيشتر بهش ميگم لجباز تر ميشه"
اشتباه بسيارى از والدين اين است كه۰ پرورش و تعليم و تربيت را با نصيحت كردن دستور دادن بحث كردن اشتباه ميگيرند.
هيچ بچه ايى با بكن و نكن والدينش تربيت نميشود بلكه يا لجباز ميشود يا از كار مى افتد.
براي آموزش كودكانتان از بازى و تكرار استفاده كنيد و خودتان هم الگوى خوبى باشيد.
💕💕
با فرزندانتان طوری حرف بزنید که گویی ویژه ترین انسانهای روی زمین هستند.
چون چیزی که بعدها خواهند شد،
بستگی به این دارد که "ارزش دادن به خود" را چگونه در آنها شکل میدهید.
╆━━━━┅═❂═┅┅──┄┄┄┄
#نوروز
#هدفها:
- آشنا ساختن كودكان با سال نو، نوروز، آداب و سنن ايراني.
سپاسگزاري از خداوند متعال براي دادن نعمات و سالمتي به ما كه بتوانيم
سال ديگري در كنار خانواده باشيم. به ديگران خدمت كنيم و براي
پيشرفت كشور و اسلام فعاليت كنيم.
- كودكان بايد ياد بگيرند كه در شروع بهار، تغييرات زيادي از جمله گرمتر
شدن هوا، سبز شدن درختان، شكوفه دادن گلها و .... صورت مي گيرد.
- كودكان بايد" حاجي فيروز" و اعمال او را نشانه اي از خبر دادن از نوروز و
خوشحالي كردن براي آمدن بهار بدانند.
- كودكان بايد با مراسم سفره هفت سين آشنا شوند و مواد و خوراكيهاي
عيد را بشناسند.
- كودكان بايد احترام به سنتها و آداب و رسوم ايرانيان را ياد بگيرند و بدانند
كه بايد به ديدن فاميل و بزرگترها بروند.
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
عمو نوروز چه ماهی
این روزا توی راهی
همسفرت بلبله
توی دستات سنبله
هرجا قدم میذاری
گل و گیاه میکاری
شور و نشاط میاری
نقل و نبات میاری
عمو نوروز چه ماهی
این روزا توی راهی
با نفس گرم تو
زندگی زیبا میشه
تو خونه های مردم
هلهله برپا میشه
پرستو برمیگرده
از راه دور به لونه
کنار گل میشینه
آواز شاد میخونه
شعر عمو نوروز چه ماهی
#قصه_متنی
تمیزی چه خوبه
یك روز كلاغ كوچولو روی شاخهی درختی نشسته بود كه یكدفعه دید كلاغ خالخالی ناراحت روی شاخهی یك درخت دیگر نشسته است. كلاغ كوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خالخالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» خالخالی با ناراحتی سرش را تكان داد و گفت:« آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی كلاغها و پرهامو مرتب و كوتاه كنه. مامانم چندبار گفت: خالخالی، بیا پنجههاتو تمیز كنم، اما منكه داشتم پروانهها را تماشا میكردم، گفتم بعداً و بعد هم یادم رفت!»
🔹🔸🔹🔸🔹
كلاغ كوچولو گفت:« لابد برای همینه كه دُمتم تمیز نكردی؟» خالخالی با تعجب پرسید؟«دُممو تو از كجا دیدی؟!» كلاغ كوچولو خندید و جواب داد: « آخه از اون روز كه افتادی تو گِلا، هنوز دُمت گِلیه!» خالخالی كه خیلی ناراحت بود شروع كرد با نوكش تنش را خاراندن و گفت: «یادم رفت!» كلاغ كوچولو گفت: «لابد حمومم نكردی!» خالخالی گفت: «اونم یادم رفت!»
« تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!»
🔹🔸🔹🔸🔹
درهمین موقع خانم كلاغه كه مربی مهدكودك كلاغها بود پر زد و آمد كنار آنها نشست. نگاهی به خالخالی كرد و پرسید:« خب جوجههای من چرا اینجا نشستین، مگه نمیخواین بشینین روی درخت مهدكودك تا درسمون رو شروع كنیم؟» كلاغ كوچولو گفت: « آخه...آخه...» بعد سرش را پایین انداخت. خانم كلاغه كه متوجه موضوع شده بود، گفت: «میخواستم در مورد بهداشت براتون صحبت كنم... تو خالخالی میدونی ما كلاغها چهجوری باید تمیز باشیم؟»
🔹🔸🔹🔸🔹
خالخالی جواب داد:«بله خانم كلاغه، باید حموم كنیم، ناخن پنجههامونو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز كنیم، عین آدما كه مسواك میزنن، پرهامونو مرتب و كوتاه كنیم.»
كلاغ كوچولو دنبالهی حرف خال خالی رو گرفت و گفت:«مثله آدما كه موهاشونو كوتاه میكنن و شونه میزنن.»
🔹🔸🔹🔸🔹
خانم كلاغه گفت:«آفرین آفرین... خوشحالم كه همه چی رو بلدی... پس من میرم به كلاغای دیگه یاد بدم.»
همینكه خانم كلاغه خواست پرواز كند و برود، كلاغ كوچولو گفت:«صبر كنین خانم كلاغه. منم میام،»...خالخالی هم گفت:«منم میام... اما ...» خانم كلاغه پرسید:« اما چی؟» خالخالی خندید و جواب داد: «بعد از اینكه همهی اون چیزایی كه گفتم، خودم انجام دادم!...»
خانم كلاغه خندید و با بالش سرخال خالی رو نوازش كرد و گفت:«پس زود باش كه همهی جوجه كلاغها منتظرن!»
🔹🔸🔹🔸🔹
خالخالی به سرعت پری زد و رفت تا خودشو تمیز بكنه، صدای قارقارش به گوش میرسید كه میگفت: « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!» ا
🌺💖🌺💖🌺💖🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹دین خدا زهمت او جان گرفته است
🍃🌹زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است
🍃🌹زیباترین نمایش تابان روزگار
🍃🌹زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار . .
.
🍃🌹پیشاپیش ولادت با سعادت
🍃🌹حضرت فاطمه (س) و روز مادر
🍃🌹بر شما مبارک
💕💕
در خانوادههايي که تنبيه اَعم از فيزيکي و رواني وجود دارد،
زمينهای براي خشم و عصبانيت فراهم ميشود،
زيرا بچهها هر اندازه که خود را مقصر بدانند و هر اندازه که پدر و مادر را خوب و مهربان بدانند هميشه تنبيهِ آنها را عصبانيت تلقي ميکنند و تنبيه پدر و مادر هميشه نشانه ای از خشم و عصباني شدن دارد .
در نتيجه چون کودک، پدر و مادر را تا مرز ستايش و نيايش دوست دارد و به آنها توجه ميکند و از آنها ميآموزد به خصوص آن زمانيکه موضوع جدي و مهم است و کودک را براي رسيدن به هدفهايش کمک ميکند، مانند آنها خواهد شد.
بنابراين بسياري از ما خشم را از خانه و خانواده آموختهايم.....
همسایه
ماه در آسمان به ستاره ها چشمک می زند. فرشته ها بین ستاره ها بدو بدو می کنند.
آن ها خیلی خوش حالند. چون کلی دعا از روی زمین جمع کردند.
یکی از فرشته ها به ماه می گوید: بیش تر دعاها برای یه مادر مهربونه. اون چهارتا بچه داره.
ماه پرسید: تو از کجا فهمیدی؟
فرشته گفت: من از این بالا خونشون رو دیدم. حسن پسر بزرگ و شجاع اون مادر، از خواب بیدار شد و صدای مادرش را شنید که دست هایش بالاست و برای فاطمه، سکینه، خدیجه، سلمان، مقداد، ابوذر و کلی اسم های دیگه دعا می کنه. نمازش که تمام شد، حسن پیش مادرش رفت.
مادر مهربونش مثل همه ی مادرهای دنیا، حسن را خیلی محکم بغل کرد و بوسید.
حسن پرسید: چرا برای همسایه ها دعا کردی و هیچی برای خودت نخواستی؟
مادر مهربونش، طوری لبخند زد که من از میان ستاره ها صدای قلبش رو شنیدم که می گفت: من دلم نمیاد برای خودم چیزی از خدا بخوام. آن قدر همسایه پیش خدا مهمه که پدرم گفتند: الجار ثم الدار.
ماه که دلش آب شده بود، پرسید: اسم اون مادر مهربون چیه؟
فرشته از بس که مادر را دوست داشت، لپ هایش گل انداخت و گفت: حضرت زهرا (س) دختر پیامبر مهربان (ص).
ماه از خوش حالی برقی زد و تصمیم گرفت این داستان را وقتی از کنار خورشید می گذرد، تعریف کند.
🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_ریاضی
#بازی_دست_ورزی
#بازی_حرکتی
#کلیپ_آموزشی
توپها را روی مبل ووسایل باچسب نواری بچسبانید سپس ازکودک بخواهیدمثلا فقط توپهای قرمز راجمع کندیارنگ .. میتوانیدباتشویق بازی را هیجانی کنید
🌺💖🌺💖🌺💖🌺💖