داستان کودکی حضرت موسی (ع)
فرعون پادشاه مصر خوابی میبینه .به اون میگفتند که بچه ای از بنی اسراییل به دنیا میاد که وقتی بزرگ بشه تورو از بین میبره.مادر موسی (ع)همون روز پسری به دنیا میاره.از ترس اینکه به پسرش موسی آسیبی برسونند .بچه رو توی یک صندوقچه ی چوبی میزاره و تو رود نیل رها میکنه ...صندوق با حرکت آب میره و میره تا به کاخ فرعون می رسه.آسیه همسر فرعون زن بسیار خوبی بود.بیرون کاخ صندوق رو میبینه..وقتی چشمش به نوزاد داخل صندوق می یوفته به اون بچه علاقه مند میشه .از شوهرش خواهش میکنه که اونو به فرزندی قبول کنند به خواست خدای مهربون که بهترین نگه دارنده هست موسی سلامت میمونه ودر قصر فرعون بزرگ میشه ..
دوستان عزیز کارای یلدا اینقد زیاد و قشنگ بود که تصمیم گرفتیم یه گروه بزنیم کارای قشنگتون رو بزارین اونجا 🍉🍉🍉🍉
زودتر عضو شین که جاتون خالیه 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4161470496C62be914405
هر حیوونی تو دنیا
غذا داره مانند ما
بعضی فقط دون میخورند
بدون دندون میخورند
مثل خروس پر طلا
جوجه ها و کبوترها
بعضی دیگه میرند شکار
دندون دارند قطار قطار
دندون های تیزی دارند
گوشت میخورند چون گوشتخوارند
مثل پلنگ و شیرو گرگ
بعضی کوچک بعضی بزرگ
بعضی دیگه دندون دارند
اما فقط علف می خورند
مثل گاو و اسب و الاغ
توی جنگل و دشت و باغ
#واحد_کار_حیوانات