eitaa logo
ایده های جدید مربیان کودک
78.8هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
10.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
✨ مربیان خلاق، معلمان و مامان های با انگیزه و شاد اینستا: https://instagram.com/morabiyan_kodak?igshid =N مدیر: @Ganjipour کپی مطالب کانال در کانال های خصوصی با صلوات برای شادی روح پدرم♥️ تبلیغات : @tabligsg @Ganjipour
مشاهده در ایتا
دانلود
کودک با ابراز مهارت های جدیدش وجلب توجه دیگران شخصیت خود را تثبیت میکند. بهش توجه کنید و سرکوبش نکنید! وگرنه شاهد خودنمایی او بعد از هفت سالگی خواهید بود. @morabikodak5159🌺🌼🌺🌼🌺
  عید قربان آمده ای دوستان شادی کنید یادی از پیغمبر توحید و آزادی کنید او که در راه خدا از مال و فرزندش گذشت با تبر بت های جهل و خودپرستی را شکست بنده ی پاک خدا و پیرو الله شد نامش ابراهیم بود اما خلیل الله شد http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼💐🌼🌺🌼
قدم 😊🎓2⃣ یادتون باشه 👈اسم فسقل بادوم هارو خیلی خوب وخیلییییی زود بر خاطر وذهن بسپارید 💞 ویکی از روش های که میتوانید یخ موجود در فضای کلاس چه بین شما وبچه ها وچه بین شاگردان رو از بین ببرید این است که بخواهید بچه ها هر کدام اسمشان را بلند بگویند وازشون بخواین در کنار اسمشون رنگ ...گل ...میوه ویاهر چیز دیگری رو که دوست دارن بیان کنند 🤗 این اشتراک گذاری علایق وسلایق هم به شما کمک میکند وهم حس سردی رو از بچه ها میگیره 😍 شما یک قدم بردارید 🚶فسقلی ها هزار قدم برمیدارند 🏃🏃😊 البته یادتون باشه مرز رو نگه دارید تا یه وقت تند تند ندوند 😊😅. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
🐣🐣 اگر میخواهید کودک شما قوی ، سرحال ، پر ، باهوش و سالم باشد تخم مرغ پخته را در رژیم غذایی او بگنجانید http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
دکوراتیو زیبا آموزش مرحله به مرحله. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
داستان 🌺🌺🌺🐪🐫🐪🐫. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
روزی بوته ی تیغ که حوصله اش سر رفته بود به صحرا گفت: تو چه صحرایی هستی که شتر نداری؟ صحرا گفت: شتر؟ نمی دانم آخرین بار که شتر دیدم کی بود. بوته که از گرمای خورشید گرمش شده بود، گفت: صحرا بدون شتر مفت نمی ارزد. چرا خودت راه نمی افتی دو سه تا شتر پیدا کنی و با خودت بیاوری؟ صحرا فکر کرد بوته ی تیغ زیاد هم بد نمی گوید. بهتر است دست کم دو تا شتر داشته باشد که روی شن هایش بالا و پایین بروند. این بود که دامنش را جمع کرد و راه افتاد تا دو شتر پیدا کند. بوته ی تیغ هم زرنگی کرد و گوشه ی دامن او قایم شد. صحرا مدتی راه رفت تا به یک شتر رسید. شتر از دیدن صحرا تعجب کرد. صحرا به او گفت: می آیی پیش من زندگی کنی؟! شتر جواب داد: توی این دوره و زمانه دیگر کی توی صحرا زندگی می کند؟! بعد، به نشخوار کردان ادامه داد. صحرا رفت و به شتر دیگری رسید. به او گفت: می آیی پیش من زندگی کنی؟ شتر که کلی منگوله ی رنگی از سر و کولش آویزان بود، گفت: این جا را ول کنم، بیایم توی صحرا دنبال یک قطره آب بگردم؟! همان موقع بود که صحرا احساس کرد چیزی از دامنش کنده شد و روی زمین افتاد. اما آن قدر از دست شترها ناراحت بود که توجهی نکرد و دوباره راه افتاد. 🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫🐪🐫 صحرا به شترهای دیگری هم رسید که هیچ کدام حاضر نبودند با او زندگی کنند. به همین خاطر، با ناامیدی سر جایش برگشت. منتظر یود بوته ی تیغ را ببیند و به او بگوید که شترهای این دوره و زمانه دوست ندارند توی صحرا زندگی کنند. اما نه آن روز بوته ی تیغ را دید و نه روزهای بعد. بوته ی تیغ کجا بود؟ او پیش شتر منگوله دار نشسته بود و داشت از زرنگی و زبلی خودش تعریف می کرد. می گفته چه طور به صحرا حقه زده و او را وادار کرده است که دنبالش شتر راه بیفتد تا او هم به دامنش بچسند و از آن گرما و بی آبی فرار کند. شتر منگوله دار خندید و گفت: واقعاً که زبلی. بعد با یک حرکت او را لای دندان های بلند و زردش گذاشت و گفت: سال های سال بود که بوته ی تیغ صحرایی نخورده بودم. ای .... بدک نبود. هر چند که مزه ی خاصی هم نداشت. و در حالی که منگوله هایش تکان میخورد، دنبال کار و زندگی اش رفت. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d🐪🐪🐪🐪🐪🐫🐫🐫.
اثر شش « میم » در تربیت کودک اول: تو محبوبی🌹 دوم: تو محترمی🌹 سوم: تو میتوانی🌹 چهارم: تو مهمی🌹 پنجم: تو مفیدی🌹 ششم: تو میفهمی🌹 اگر ما در رفتار و گفتارمان این ۶ «میم» را به فرزندان مان انتقال دهیم «میم هفتم» که "موفقیت" است، خود به خود خواهد آمد. یعنی باتری روانی انرژی دهنده فرد شارژ خواهد شد. در آن صورت این کودک در تحصیل و زندگی و کار و… موفق خواهد شد. http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d
بچه ها سلام كي ها ما را خيلي زياد دوست دارند و ما هم زياد دوستشون داريم ؟ خيلي براي ما زحمت مي كشند ؟ بچه ها ، همه پدر مادرها بچه هاشون رو خيلي دوست دارند براي همينه كه هيچ وقت دلشون نمي خواهد براي ما اتفاقي بيافته هميشه مواظبمون هستند . اگر كار بد كنيم ، ناراحت مي شوند ، غصه مي خورند ، اگر كار خوب بكنيم ، پدر و مادرها خيلي خوشحال مي شوند . امروز مي خواهم يك قصه از يك پدر و پسر براتون تعريف كنم يكي از پيامبرهاي خدا به نام حضرت ابراهيم بود كه يك پسر داشت به نام اسماعيل ، حضرت ابراهيم مثل همه پدرها بچه اش را خيلي دوست داشت ،‌هر وقت فرصت پيدا مي كرد باهاش بازي مي كرد ، ‌اسماعيل هم پدرش را خيلي دوست داشت اون هم به پدرش گوش مي كرد به پدرش احترام مي گذاشت به پدرش كمك مي كرد . خداجون مي خواست يك بار معلوم بشه كه حضرت ابراهيم چقدر به حرف هاي خدا گوش مي كنه ، براي همين يك كار خيلي سختي از حضرت ابراهيم خواست ، خدا گفت نبايد ديگه پسرت را ببيني ، بايد از پسرت جدا شوي . چند روز گذشت و حضرت ابراهيم خيلي ناراحت بود . پسرش اسماعيل به او گفت : پدر چرا اينقدر ناراحتي ؟ پدرش برايش گفت كه خدا از او چي خواسته . اما اسماعيل كه پدرش را خيلي دوست داشت و ‌دلش مي خواست پدرش به حرف هاي خدا گوش كنه ، گفت : پدر جان ناراحت نباش ، من حاضرم كاري را كه خدا گفته انجام بدهي . حضرت ابراهيم و اسماعيل يك روز به بالاي كوهي رفتند تا فرمان خدا را انجام دهند . وقتي كه حضرت ابراهيم مي خواست ، از پسرش جدا بشه ،‌خدا چند فرشته را فرستاد ، فرشته ها گفتند : صبر كن ، وايسا ، حالا معلوم شد كه خدا را خيلي دوست داري و به همه حرف هاش گوش مي كني ، تو بنده خوب خدا هستي . خدا هم تو را و هم پسرت را خيلي دوست دارد ، سپس يك گوسفند به حضرت ابراهيم دادند و گفتند اين گوسفند جايزه توست ، بچه ها ، همه جايزه هاشون دوست دارند ، فرشته ها گفتند حالا اين جايزه اي كه گرفتي را به خاطر خدا به آدم هاي فقير بده . حضرت ابراهيم و اسماعيل خيلي خوشحال شدند ، كه به حرف خدا گوش كرده بودند . از آن زمان به بعد اسم اين روز را گذاشتند روز عيد قربان . . http://eitaa.com/joinchat/1567096844C746db3d35d