به شوق تو به تمام حدود می نگرم
به جستجوی تو در کوه و رود می نگرم
غم تو فلسفه ی تار و پود هستی ماست
اگر جهان را چون تار و پود می نگرم
اگرچه باور من وحدت وجودی نیست
به شوق دیدن تو در وجود می نگرم
اگر تورا نسرایم چه شاعری چه عذاب
اگر به سوی تو نه پس چه سود می نگرم?
تو نردبان عروج زمانه باش که من
تمام هستی را در رکود می نگرم
تو راه توحیدی پس گناه نیست اگر
به مهر مهر تو وقت سجود می نگرم
**
نماز شام غريبان این زمانه تویی
علی است خانه ی حق و کلید خانه تویی
درخت ها که پیام آور بهار تو اند
هزاره هاست که چون باد بی قرار تو اند
هزاره هاست که بر شاخه های سرگردان
انارها همه حلاج سربه دار تو اند
به کوه های جهان فکر می کنم هر روز
که ایستاده و تمثیلی از وقار تو اند
بتاب ای همه منظومه ی تو خورشیدی
که کهکشان ها یک ذره از مدار تو اند
کجاست دوزخ. ? هر جای بی محبت تو
فرشتگان همه مرغان مرغزار تو اند
"دچار یعنی عاشق" چه دیر فهمیدم
که بیت بیت غزل های من دچار تو اند
دچار یعنی معیار عصمت ازلی
به بغض زل زده بر ریسمان و دست علی ...
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من و ململ و قصه...
ترانهسرا: معصومه مرادی
بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی قصه و قصهگویی