eitaa logo
مرسلات مدیا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
994 ویدیو
448 فایل
﷽ 📎 #موشن_گرافیک 📎 #کلیپ 📎 #عکس_نوشت 📎 #متن 💠 کانالی پر از آموزش‌های جذاب و ساده✅ 🇮🇷 اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان eitaa.com/morsalatmedia 🌍 ارتباط با مدیر، نظرات و تبادل: https://eitaa.com/resaneh_tablighateslami
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔶نامه عاشقانه امام خمینی (رحمه الله علیه) به همسرشان آن گونه که از خاطرات خانم ثقفی و سایر اعضای خانواده امام برمی آید این ازدواج، زندگی عاشقانه ای را در پی داشت و امام خمینی در جایگاه یک روحانی بلندپایه و مبارز سیاسی در زندگی شخصی اش با عشق و احترام ویژه ای به پیمان زناشویی اش با خانم ثقفی وفادار ماند. امام خمینی در سال 1312 عازم سفر حج شد و در بین راه نامه عاشقانه ای برای همسرش نوشته است که تصویر دیگری از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را مقابل چشم مخاطب قرار می دهد. متن کامل این نامه را در ادامه می خوانید: زمان: فروردین 1312 / ذی القعده 1351. مکان: لبنان، بیروت. مخاطب: ثقفی، خدیجه. تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتی باشد می‌‏گذرد ولی بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌‏کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند ... من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم.... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح الله. @taghcheh1399
🔴🔶بازی در کلام معصومین علیهم السلام @taghcheh1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔶خمیر بازی هدف : پرورش خلاقیت در کودکان، تقویت ماهیچه های دست، بهبود بیش فعالی در کودکان، تخلیه خشم و هیجان، رشد و آرامش ذهنی، ورزیدگی و کنترل حرکت انگشتان دست. وسایل لازم: دو پیمانه آرد سغید، یک پیمانه نرم کننده لبای یا نرم کننده موی سر، یک قاشق غذاخوری روغن مایع و رنگ خوراکی. روش تهيه: آرد و نرم کننده و رنگ را در ظرفی بریزید و مخلوط کنید. سپس روغن را اضافه کنید و با دست خوب ورز دهید. در ابتدا حالت لزج مانند دارد ورز دادن را ادامه دهید تا به صورت خمیری نرم و لطیف دربیاید. اگر زیاد نرم بود میتوانید کمی ٱرد اضافه کنید و اگر بلعکس خیلی سفت بود میتوانید کمی نرم کننده اضافه کنید. ویژگی: مناسب برای سنین٣تا١٠سال. @taghcheh1399
🔴🔶شاه راهِ خلقت یه بار حالم ته خط بود، اِنگار کُن یه مُرده دستشو از خاک آورده بیرون تا هوا رو بکشه تو قبرشو و زندگیو به ریه‌هاش برگردونه. رفتم پیشِ خاله‌بزرگ بابا،بزرگ خاندان بود.آخه اون پونصد و ده‌تا پیرهن بیشتر از من پاره کرده بود، مرهم دردِ بی‌درمون رو بلد بود. رفتم در خونه‌اش نبود.صدای اذون تو محله‌شون پیچیده بود.یحتمل تو مسجد سر خیابون می‌شد پیداش کرد.دم در ورودی مسجد یه چادر رنگی از رو چوب لباسی برداشتم انداختم سرم و رفتم تو پاهام دیگه جون نداشتن مثل خمارا می‌کشیدمشون روی زمین بلکه زودتر راهِ نجات پیدا کنم.نشستم ته مسجد تکیه دادم به متکا و منتظر اتمامِ نماز شدم.خاله‌بزرگ اومد سمتم فهمیده بود لهم وگرنه من فراری از فامیل کجا و این محله پرفامیل کجا؟نوک انگشتاش که سر دستمو گرفت دستشو پس کشید و گفت: انگار از یخ‌بند درت آوردن دخترجون! به سختی از جام پا شدم : شاه راه نشونم بده خالجون شاه راه.. ابروهاش گره خورد تو هم : شاهِ چه راهی؟گمراهی یا خوش‌راهی؟ _: راهی که خلاصم کنه از این حال و روز +:هذیون می‌گی تو خونه خدا پاشو بریم، خونه بهت می‌گم. دستمو گرفتم به دیوار و بلند شدم. مغزم داشت هشدار می‌داد شارژتو بزن به برق آخرای نیروی باتریته بچه‌جون اما روحم دست‌بردار نبود خالجون چادرشو انداخت رو بندِ لباس تو حیاط و نشست رو تختِ توی حیاط دستمو گرفت و گفت : چی میگی بندهِ خدا؟ _: بی‌هویتم....خودمو گم کردم میونِ یه سری مفهوم عقل و منطق،انگاری روحم از این بدن پر کشیده،آخ کاش جسمم پر کشیده بود. +: کفر نگو دخترجون...کفر نگو حالتو خدا خریده بچه‌جون این آغازِ راه معبوده. _: راهِ معبود؟ +: پیامبر اڪرم(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:" مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ " هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت. و این یعنی تو داری تو راهِ درست قدم برمیداری _: اما من خبر ندارم چطور باید این روح سرکشو بشناسم. شما بودی چطور این بچه‌ ناآرومو آروم می‌کردی؟ +: دخترم خدا به اندازه تمام آدم‌ها راه برای رسیدن به خودش فرستاده اما راه مشترک همه ما خودشناسیه ما خودمونو بشناسیم خدامونو راحت‌تر می‌شناسیم.تازه اوس کریم نشونه می‌فرسته برای ما.برای هر فرد یه نشون تا دلش آروم بگیره.ماها باید ساده از هر چیزی نگذریم!ساده از اتفاقات دنیا گذشتن باعث میشه دیرتر خودت و خداتو بشناسی حرف‌های خالجون به فکر بردم سال اول دانشگاه یه استادی داشتیم همیشه می‌گفت : خدا هزارتا راه جلوی پای ما گذاشته این که ما دلامون کوره دلیلش بد بودن خودمونه نه خدامون.... اگه من تا الان کور بودم دلیلش خودمم نه خدا! /خانم امینے @taghcheh1399
🔴🔶کاردستی در این روزها اجازه دهید کودکان با وسایل دور ریختنی کاردستی درست کنند. البته با رعایت اصول بهداشتی. استفاده از دور ریختنی ها به هوش اقتصادی کودک کمک می کند. و به کودک یاد می دهد که مراقب محیط زیست باشد. @taghcheh1399
🔴🔶جهانگشای 2019 (2) دستانش را با اب وصابون شست، موهایش را آرایش ویروسی کرد بعد به سمت پیر زن نحیف چشم بادومی،رفت ؛پیرزن بعد از عمری سگ دوزدن در آزمایشگاههای مختلف اکنون بازنشست شده بود و روی نیمکت حیاط بیمارستان به آرامش مطبوعی رسیده بود،جیر جیرکها از لابه لای درختان پهن برگ ،آواز میخواندند ،رطوبت دلپذیرمحیط حس خوبی به او میداد حس میکرد آمادگی لازم را دارد که با حرکتی موزیانه بدون هیچ درگیری نفوذی دلپذیر و دوست داشتنی بر دیدگان دشمن داشته باشد ،پیرزن سرش را به عصای خود تکیه داد و گفت میدونم که اینجایی ،کوید نگاهی به اطراف انداخت هیچکس نبود ،به خود لرزید نکند من را میبیند ،در برابر اینهامن سلاحی به جز نامرئی بودن خود ندارم ،پیرزن باز لبهای خشکش را باز کرد :اگر راست میگویی به سراغ مورچه های گازی برو که در نفوذ برعمق نیازهای مادی بشری چون تو هستند ،عصای پیرزن خود را از زیر سنگینی سر ودستان پیرزن رها کرد وپیرزن نقش زمین شد ،دختر وپسر سفید پوش قهوه به دست که دقایق پیش چند نیمکت آنطرفتر نشسته بودند با دیدن ساعت خویش با عجله به سمت پیرزن دیویدند ،کوید سلاح چسبنده خودش را آماده کرد ،نگاهی به برگه کدها انداخت و آماده شد که تن چرب وچسبناکش را جذب دستان دختر -پسر جوان کند اما با تعجب دید که دخترو پسر سفید پوش از پیرزن عبور کردند و به طرف انتهای جاده سبز حیاط رفتند. /خانم حسن‌پور @taghcheh1399
🔴🔶بازی شماره 41 نام بازی:قصه گویی وسایل لازم:کارتهای قصه گویی شرح بازی:قبل ازآموزش هرسوره ی جدیدمربی بایدازطریق قصه وشعربرخی ازمفاهیم سوره راکه برای کودکان قابل فهم است توضیح دهدکه آنان بامعنای کلی سوره آشناشوند.این امرباعث می شودکه فهم آنان ازسوره ی موردنظر عمیق ترشودومعنای آن سوره برایشان بیشترروشن شودودرنتیجه علاقه ی آنان به سوره ی موردنظربیشترخواهدشد.مثلامی توان داستان سوره ی فیل،مسد،شأن نزول سوره ی کوثر،نصرویامحورهای سوره ی همزه راازطریق قصه وشعربرای کودکان عنوان کرد.مربی می تواندتصاویرمختلف مربوط به داستان وشأن نزول هرکدام ازسوره هاراانتخاب کرده آنهارادرمقابل کودکان قرارداده وبه آنهابگویدازمیان کارتهاتصاویرمربوط به سوره ی فیل راجداکنند(یامثلاتصاویرمربوط به فتح مکه را)آنوقت ازآنهابخواهدکه باداشتن آن کارتهاداستان مربوط به آن سوره راتعریف کنند.بدیهی است که کودکان قصه گویی رابسیاردوست دارندبه ویژه آنکه خودشان قصه ای راتعریف کنند. توجه:دراین فعالیت کودکان علاوه برمرورسوره بامفاهیم،معنای داستان وشأن نزول آن سوره نیزآشنامی شوندویک باردیگرمعانی ومفاهیم توسط خودشان تکرارمی شود.باتوجه به اهمیت پرورش تخیل کودکان این بازی برای آنان جالب خواهدبودودررشدزبانی وگسترش دایره ی واژگان به آنان کمک خواهدکرد. @taghcheh1399
🔴🔶تو می توانی... از 1تا 3 سالگی با توجه کودک به خود و آرام آرام به توانایی خود، "اعتماد به نفس" شکل می گیرد. اریکسون معتقد است که مرحله ی دوم خودباوری در مقابل شک است؛ من کی هستم؟ این شکل و شمایل منه شبیه اونا هستم ولی هنوز ضعیفم، آخه اونا از من گنده ترن منم مثل اونا دست و پا دارم حالا می تونم کارهای اونارو بکنم؟ می تونم مثل اونا باشم یا نه؟ مرحله ی کنترل توانایی. بیشترین پیام تأیید را کودک باید در این سن بگیرد و متأسفانه در فرهنگ آموزش و پرورش ما بیشترین پیام عدم تأیید را در این مرحله به کودک می دهیم. چه قدر به بچه ها می گیم که نکن عزیزم، دست نزن، ببین تو نمی تونی! آب می خوای خودم بهت می دم.و این عدم تأیید را خیلی وقت ها در کمال مهربانی و بدون خشونت انجام می دهیم. می ریزی، کثیف می کنی، جیز میشی، چه قدر به بچه ها میگیم که نکن، نمی تونی، می ریزی و اصلاً امکان نداره که به بچه ها این فرصت را بدهیم که تجربه کند و بگوییم که تو می تونی. @taghcheh1399
🔴🔶️بازی با کاموا... یه طناب یا یه کاموا رو به دو طرف اتاق می چسبانیم بعد اشکالی که با نمد یا مقوا آماده کردیم مثل (حیوانات که نامشان توی قرآن آمده، یا رنگ ها، یا نام سوره ها۰۰۰) و از بچه ها بخواهیم اشکال رو با گیره لباس به طناب آویزان کنند. هدف: برای سنین پایین: افزایش مهارت دست ورزی و آموزشی برای سنین بالا: جنبه ی آموزشی و هیجانی دارد. @tahcheh1399
🔴🔶️وقت بیداری...! میگفت دیگه وقتشه. باید از این سلول رها شوم. من آزادی میخواهم. و زمانیکه خدا به او گفته بود، رهائی به چه قیمتی!؟ گفت: به هر قیمتی... و خدا گفته بود: من بنده هایم را دوست دارم... پس قهقهه ای سر داده و گفت: کدام بنده...!؟ نکند بنده های خواب زده ات را میگوئی...!؟ یا آنانی که پراز رنگ و ریا و غرورند... و خداوند سخت به فکر فرو رفت و گفت: باشد... مگر نه این است که در هستی حتی یک برگ هم بدون اراده ی من از درخت نمی افتد...!؟ پس بگذار تا رهایت کنم تا خود بفهمی بنده های من چگونه هستند... پس خالق هستی، اجازه رهائی کرونا را در زمین داد اما خوب میدانست اگرچه این ویروس خبیث قربانیان زیادی خواهد گرفت اما مطمئن بود که کرونا تلنگری خواهد بود برای بیداری بنده گانش تا دوباره به سویش بازگردند و او با آغوش باز پذیرایشان باشد. پس آرام و مطمئن گفت: برو و هیاهوئی به پا کن ... اما بدان و آگاه باش، من بنده های بیدارم را رها نخواهم کرد... /خانم ترکزاد @taghcheh1399
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می‌دهیم @taghcheh1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سورپرایزی_برای_مدافعان_سلامت تقدیم به شما مدافعان سلامت، شما که تمام بیمارستان های ایران را حرم کردید @taghcheh1399
🔴🔶 جمهوری_اسلامی در قرآن کریم ۱. شاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ (آل عمران ۱۵۹) ای پیامبر! با مردم مشورت کن ۲. هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ(اعراف۶۲) او خدایی است که با نصرت خود و با مومنین تو را تایید کرد ۳. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (اعراف ۶۴) ای پیامبر! برای تو کافی است، خدا و مؤمنینی که از تو پیروی کرده اند ۴. ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (تکویر ۲۹) چیزی نمی‌خواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان، خداوند بخواهد. ۵. إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ (فتح ۱۰) کسانى که با تو بیعت مى کنند (در حقیقت) با خدا بیعت مى نمایند، و دست خدا بالاى دست آنهاست 🔹و بالاخره جمهوری اسلامی یعنی ۶. لَقَدْ رَضِیَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً * وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها وَ کانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً براستی که خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد; خدا آنچه را در درون دل هایشان نهفته بود مى دانست; از این رو آرامش را بر دل هایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود .و (همچنین) غنائم بسیارى که آن را به دست مى آورند; و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است. 🔹 روز جمهوری اسلامی گرامی باد @taghcheh1399
🔴🔶رویکرد و عملکرد صحیح در برابر کرونا ۱. مؤمن در برابر ویروس کرونا چه می کند؟ ✍ پاسخ: مثل همه عُقلا، یکم، اصول بهداشتی را رعایت می کند؛ دوم، اگر مبتلا شد پیگیر درمان علمی می شود؛ سوم، اگر در توانش باشد، برای ساخت واکسن و نیز دارو و درمان قطعی آن اقدام می کند و...؛ ۲. پس در مواجهه با پدیده هایی چون کرونا، چه فرقی بین مؤمن و غیر مؤمن وجود دارد؟ ✍پاسخ: مثل همه پدیده های طبیعی و انسانی، خوشایند و ناخوشایند، مؤمن بر خلاف دیگرانی که مؤمن نیستند، یکم، اثرگذار واقعی در هستی را خدا می داند و همه علل و عوامل طبیعی را مقهور اراده الهی می داند. طبعاً این ایمان به او آرامش می دهد؛ دوم، دنیا را با همه خوبی ها و بدی هایش، گذرگاه و اقامتگاه موقتی می داند، بنابراین، اگر به هر دلیلی نتوانست بر کرونا یا هر بلای دیگری فائق آید، می داند که اگر ایمان خود را حفظ کند، در زندگی برین، به پاداش ابدی و آرامش جاودان خواهد رسید؛ سوم، مراقبت می کند که در این شرایط سخت، هیچ کار غیراخلاقی ای انجام ندهد و بلکه اگر می تواند با نیکوکاری، از رنج مردم بکاهد، چون کارهای شایست و ناشایست او در هر شرایطی ، به ویژه در تنگناهایی که پیش می آید، بدون مکافات نخواهد ماند. این نگاه طبعاً به روابط انسانی بهتر و نیز به توفیق بیشتر در غلبه بر مشکلات کمک خواهد کرد؛ چهارم، در مواجهه با این مشکلات، علاوه بر کندوکاو علمی و تلاش برای زیست مادی بهتر و فعلیت بخشیدن به برخی ظرفیت های ناشناخته یا مغفول مانده انسانی یا طبیعی، همچنین، این پدیده های شگرف را به سوژه ای تبدیل می کند برای تأمل بیشتر در هستی و در قدرت، حکمت و رحمت خدا و این طبعاً مایه عمق بخشیدن به ایمانش و نیز تقویت زیست دینی و اخلاقی اش و سیر آفاقی و تنفسی اش می گردد؛ پنجم، چون علاوه بر عوامل مادی، به اثرگذاری عوامل غیر مادی بر همین زندگی مادی معتقد است، در کنار انجام همه توصیه های مجرب علمی، به راهکارهای معنوی و دینی هم توجه ویژه ای نشان می دهد، راهکارهای آیینی ای چون دعا، نماز، توسل و نیز راهکارهای غیرآیینی ای چون انجام هر کار خیری، به ویژه کارهایی چون صدقه دادن، صله رحم کردن، خدمت به پدر و مادر و دستگیری از مستمندان. کار خیر علاوه بر تأثیر روانی و معنوی ای که بر خود فرد دارد، حتما در فروکش کردن بحران ها و کاستن از آثار و پیامدهای منفی آنها و در نتیجه، کاستن از آلام انسانی اثرخواهد گذاشت. اما آنچه از سنخ نیایش و پرستش است، علاوه بر ثواب اخروی و تأثیرات معنوی، حتما قدرت و انگیزه انسان را برای مقابله با مصیبت ها و حتی برای پژوهش های علمی با هدف هایی چون کشف واکسن یا دارو و از این قبیل افزایش خواهد داد؛ ششم، چون بنابه تعالیم دینی، می داند که هر پدیده ناخوشایندی(خودش یا آسیبی که به من می زند) می تواند ناشی از غضب الهی باشد، همانطوری که نعمت های خداوند هم می تواند مایه غفلت انسان و در نتیجه، برایش نقمت(عذاب) باشد، پس در برابر امور ناخوشایند، علاوه بر بردباری، به فکر توبه می افتد و همین نقش سازنده ای در زندگی او ایفا خواهد کرد. او می داند که اگر به جای نابردباری، شکیبایی و حتی شکرگزاری را پیشه کند، همان مصیبتی که می توانست مایه عذاب باشد، موجب قرب و ولای او می شود. این نگرانیِ آمیخته با امید از سازنده ترین عوامل مؤثر در زیست متعادل و مدیریت شده است: در برابر امور خوشایند، غَرّه نشویم و به غفلت در نغلتیم و در برابر امور ناخوشایند، بی تاب نشویم و زبان به شکوه نگشاییم. همچنین حتماً توبه کردن از گناهان، از جمله گناهانی که مصداق ظلم هستند و به دیگران آسیب می زنند و نیز برخورد فروتنانه و بردبارانه با مصیبت ها به ساخت جامعه ای سالم تر و امن تر کمک می کند و هم راه را برای مقابله مؤثرتر و سریع تر با بحران ها هموارتر می کند؛ هفتم: البته مؤمنی که به شریعت پایبند است، گاهی با برخی محدودیت ها روبه رو می شود که میان او و دیگران فرق می گذارد و چه بسا میان توصیه های علمی و توصیه های دینی ناسازگاری به وجود می آید که طبعاً مؤمن طرف دین را می گیرد، مگر آنکه پای جان، مال یا آبرو در میان باشد و او ناگزیر، از باب تزاحم و تقدیم اهمّ بر مهم، به توصیه علمی تن می دهد و البته در اغلب موارد، تعارض یا تزاحمی پیش نمی آید و او مانند دیگران، به علم، تن می دهد. از طرف دیگر، توصیه ها و تعلیمات دینی ای وجود دارند که به کمک علم و تدابیر علمی و انسانی می آیند، مثل امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به انفاق، صدقه، زکات و مواسات،آگاهی ایثار و ترجیح دیگری بر خود و... این تعالیم که یا خارج از قلمرو ادیان وجود ندارند یا اگر هم باشند، فاقد آن جنبه انگیزشی ای هستند که در دین و ایمان وجود دارد، مایه پیشبرد بسیاری از تدابیر بشری شده، مایه مزیت مؤمن بر غیرمؤمن می گردد. یادداشتی از دکتر حمیدرضا شریعتمداری @taghcheh1399
🔴🔶داستانک... فضا پر شده بود از صدای موسیقی و شادی میهمانان. رقص نورهای رنگی در کنار آن همه هیاهو، هیجان جشن و سرور را دوچندان کرده بود و عطرهای خوشبو، شامه ها را نوازش میداد... با ورود عروس و داماد، سالن بار دیگر از هیاهوی سرخوشانه ی جمع پر شد و چشمها مدام می چرخیدند تا صحنه های زیبای این لحظات پیوند را در خاطره ها ثبت کنند. مادرباچشمانی سرشار از ذوقی بی وصف، به قدوبالای پسر جوانش که در لباس دامادی برازنده تر شده بود نگاه می کرد و مدام قربان صدقه اش می رفت. پسر رعنایش دست در دست عروسی زیبا گرداگرد او می چرخید و زمان در میان لبخند و نگاه پرمهرشان ثانیه ها را می پیمود. چقدر در رسیدن به این آرزو لحظه شماری می کرد و اکنون با آن قلب پر تپش از هیجان، در امواج تحقق رویایش غرق شده بود و ثانیه ها همچنان در رسیدن او به باور خوشبختی در تکاپو بودند. پسر دستان پرزحمت مادر را غرق بوسه کرد و هر دو در آغوشی پر عطش از مهر و عشق، شکرگزار این لحظه ی زیبا شدند. درست در لحظه ای که اشک از گوشه ی چشم مادر فرصت تبلور پیدا می کرد، ثانیه ها متوقف شد، پرده ها کنار رفت و از هیاهوی سالن لحظه به لحظه کمتر شد و انگار صدایی مدام او را خطاب می کرد. مادر با نگرانی چشمها را باز کرد و به اطراف نگاه کرد. پرستاری سرتا پا پوشیده از لباس سفیدرنگ و محافظ روبه رویش ایستاده بود. لبخند دلسوزانه را می شد از چشمهای پشت ویترین عینکش، به خوبی احساس کرد. به آرامی گفت:خانم دکتر. بیمارای کرونایی که قراره مرخص بشن منتظرن شما تشریف بیارین و ازتون تشکر و خداحافظی کنن. دکتر سری تکان داد و نگاهی به عکس پسر کوچک و سه ساله اش که میان انگشتانش عرق کرده بود انداخت، او را بوسید، عکس را در جیبش گذاشت و از اتاق استراحت خارج شد. /خانم شفیعی @taghcheh1399
🔴🔶️یک لبخند کافیست... ولوله ای ب پا شده بود .. آدم آدم را نمی شناخت .. - این ماله منه زودتر از تو برداشتم - بکش کنار تا .. هنوز دومی حرفش تمام نشده بود ک فرد سومی کیسه را برداشت و فرار کرد. آواره ی کوچه خیابان شده بود یک طرف مردم روی هم افتاده بودند برای گرفتن نان یک طرف آب های معدنی مردم را جمع کرده بود .. هرکس که گذرش به جلو می افتاد دست کم ده عدد برای خود و مریض های در خانه و همسایه ی ذلیل و فامیل درمانده اش آب و غذا میگرفت و شادمان آن ها را درون کیسه ای جا میداد تا ب طرف دیگر برود خیابان هارا خسته و بی رمق طی میکرد ب هرکس می رسید کمک میخواست ن برای خودش برای نیمه جان هایی ک روی زمین رها شده بودند و جرعه ای آب طلب میکردند ساعت از نیمه شب گذشته بود تکه نان هایی ک از دعوای مردها روی زمین ریخته بود مرهمی بود برای شکم گرسنه اش .. همانجا ب خیال لحظه ای استراحت روی زمین نشست ولی ب خواب عمیقی فرو رفت ........ تمام صحنه های امروز را به زیباترین شکل دوباره دید .. مردم در صف هایی ک سن های بالاتر و کودکان در بدوشان ایستاده بودند آب هایی ک وفورشان را از فرسنگ ها دور تر میتوانست تشخیص دهد و مهربانانی ک برای نوشیدن هر جرعه ای به هم تارف میزدند .. -عه خانم شما رو ندیدم بفرمایید این بسته مال شما - نه خواهش میکنم شما زودتر اومدین بردارید برای منم پیدا میشه حتما .. کم کم لبخند روی لبانش نمایان شد .. فراتر رفت و در خواب صدای قهقهه اش شهر را برداشت .. صبح شده بود و ماشین های دولتی دوباره نان و آب آورده بودند اما مردم محو خنده های انسان خواب آلوده دورش حلقه زدند .. طولی نکشید آوازه ی خنده هایش در کل شهر پیچید همه به آنجا آمدند همه به خنده افتادند ..‌ به یکدیگر نگاه می کردند و می خندیدند .... ماموران به آرامی نان ها را بین خنده رویانِ شهر توزیع کردند ... /خانم جعفریان @taghcheh1399
🔴🔶مدیریت اقتصادی خانوار۱ اگر جزو آن دسته افرادی هستید که در این روزها کسب و کارشان لطمه دیده و یا بیکار شده اند و نگران مدیریت هزینه های خود هستید, لازم است این نکات را رعایت کنید تا این روزها به روال عادی بازگردد: ۱- منابع پس انداز خود را صرفا در گروه خوراکیهای ضروری هزینه کنید. بر اساس اطلاعات رسمی, با این کار حدود ۷۰ درصد هزینه های شما فعلا کاهش می یابد. (اگر سهل انگاری کرده اید و پس اندازی ندارید, از آشنایان یا صندوق های قرض الحسنه فامیلی یا رسمی, قرض بگیرید. رودربایستی را کنار بگذارید چون سنت قرض در اسلام برای همین مواقع است و همه این موضوع را درک میکنند.) با توکل به خدا مطمین باشید شرایط فعلی پایدار نخواهد بود. ادامه دارد... @taghcheh1399
🔴🔶مهارت قدردانی و سپاسگزاری یکی از ویژگی های همسران موفق و شاد وجود قدردانی و سپاسگزاری در روابط آنهاست. قدردانی از همسر باعث می شود فرد احساس کند به او توجه شده است او احساس می کند که همسرش ارزش و قدر او را دانسته است. قدردانی انگیزه فرد را برای انجام دادن انتظارات و علایق همسرش افزایش می دهد. قدردانی عزت نفس را در فرد تقویت می کند. قدردانی باعث می شود صمیمیت در روابط زناشویی افزایش پیدا نماید به گونه ای که هریک از زوجین احساس می کنند احساسات همدیگر را بهتر درک می کنند و میتوانند احساساتشان را به همدیگر ابراز دارند. بنابراین یاد بگیریم که قدردان همدیگر باشیم. زحمات و تلاش های همسرمان را نه به عنوان وظیفه بلکه به عنوان محبت نگاه کنیم و از او بخاطر زحمات و تلاشهایش قدردانی کنیم. از این رو بهتر است زمانی را در روابط زناشویی به قدردانی و سپاس از زحمات و تلاش های همسرمان اختصاص دهیم و روابط خود را شادمان سازیم. منبع: کتاب الگوهای ارتباطی زوجین و صمیمیت زناشویی نوشته محمد ثناگویی زاده. @taghcheh1399
🔴🔶شب صورتی... مولف : مظفر سالاری ناشر کتاب : دفتر نشر معارف سال نشر : 1398 اثری دیگر از مظفر_سالاری نویسنده چیره دست کتابهای دعبل_و_زلفا و رویای_نیمه_شب با عنوان شب صورتی در مجموعه کتابهای فیروزه ای نشر معارف به زیور طبع آراسته شد. مدیریت عشق مسئله کتاب شب_صورتی است. داستان کتاب به مدیریت عشق یک نوجوان میپردازد. نوجوانی که در شهر یزد عاشق میشود و پیرمردی به کمک او می آید. فضای کتاب در جغرافیای شهر یزد میگذرد و نویسنده در این رمان نیز مانند کتاب رویای نیمه شب نگاه مهدوی خود را حفظ کرده و در اختتامیه کتاب به نیمه شعبان و شخص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) توجه دارد. https://bookroom.ir @taghcheh1399
🔴🔶مدیریت اقتصادی خانوار۲ اگر جزو آن دسته افرادی هستید که در این روزها کسب و کارشان لطمه دیده و یا بیکار شده اند و نگران مدیریت هزینه های خود هستید, لازم است این نکات را رعایت کنید تا این روزها به روال عادی بازگردد (ادامه از مطالب قبل): ۲- در گروه خوراکیها, اقلام غیر ضروری و غیر مفید از قبیل نوشابه ها, خانواده چیپس و پفک, سس ها, شیرینی و شکلاتهای مضر و ... را حذف کنید. با اینکار هم به سلامت خانواده کمک میکنید و هم از هزینه های غیر ضروری دور می شوید. این نوع خوراکیها در شرایط کم تحرکی فعلی زیانهای بیشتری دارند. با توکل به خدا مطمین باشید شرایط فعلی پایدار نخواهد بود. ادامه دارد... @taghcheh1399
🔴🔶مدیریت اقتصادی خانوار۳ اگر جزو آن دسته افرادی هستید که در این روزها کسب و کارشان لطمه دیده و یا بیکار شده اند و نگران مدیریت هزینه های خود هستید, لازم است این نکات را رعایت کنید تا این روزها به روال عادی بازگردد (ادامه از مطالب قبل): ۳- قبل از خرید از فروشگاهها, حتما لیست تهیه کنید و خود را ملزم کنید که هیچ چیزی خارج از لیست خرید نکنید. این کار باعث می شود شما مقابل سیاست فروشگاههای بزرگ که نیازسازی غیر ضروری با عرضه و تبلیغات و تخفیفهای مختلف است مقاوم شوید و فقط آنچه واقعا نیاز دارید را خرید کنید. با توکل به خدا مطمین باشید شرایط فعلی پایدار نخواهد بود. ادامه دارد... @taghcheh1399
🔴🔶انتهای راهرو خالی به همین راحتی نمیشد ازش گذشت، زیبایی محصور کننده اش مرا هم مجذوب خود کرده بود... ریسه های چراغ، حیاط آب و جارو شده، گلهایی که در فروردین ماه جلوه ی خاصی می کردند، و درخت های بلند و شکوفه های نو رسیده. صندلی ها چیده شده بود، همه در انتظار سیلی از مهمان ها بودند، هر چند مراسم اخر هفته برگزار میشد اما عزیز مصمم بود تا همه چیز از قبل مراسم آماده و مهیا باشد. نگاهش که به حیاط می افتاد انگار خوشبختی دخترش را میدید، لبخندی عمیق میزد و بر میگشت کنار سماور برنجی اش... بعد نگاهش را سوق می داد به عکس چهار گوشه ی روی دیوار های سفید هال، لبخند امیر بود که خوشبختی زهرا را تضمین می کرد. به بیمار ها سر زد، تا از حالشان مطمئن شود، به بالا تخت پیرزنی رسید که حال چندان خوبی نداشت، دستگاه تنفسی را چک کرد تا از میزان اکسیژن اش مطمئن شود، اما پیرزن میخواست حرفی بزند، از اشاراتش این را فهمید. ماسک را روی صورتش برداشت و گفت:"جونم؟ مشکلی دارین؟؟" -امشب عروسیته؟؟ به فکر فرو میرود، امشب مهمترین شب زندگیش بود، لبخندی زد و گفت:" بله!" -دلم میخواست عروسیتو میدیدم، مال دختر خودمو که نشد...! زهرا نگاهش کرد. چشمان کم سو و چهره ی پر چروک پیرزن را از نظر گزراند.پرستار ها کیک ها رو تکه تکه کردند، دکتر ها جمعشان جمع بود، گویا بیمارستان روح دیگری گرفته بود... زهرا در لباس سفید در کنار پدرام سفید پوش زیبا تر از همیشه به نظر می رسید... پیرزن تخت انتهای اتاق با لبخند نظاره گر زوج پزشکی بود که در کنار چند بیمار و پرستار، سال و زندگیشان را نو می کردند... . *** به تخت خالی انتهای اتاق چشم دوخت، گوشیش که زنگ خورد عکس عزیز روی آن پدیدار شد... لبخند زد، ان چند روز گویی سال ها فاصله بود بین او و عزیز... /خانم حاجی هاشمی @taghcheh1399
🔴🔶️ پیک امید مجموعه ای بزرگ از قصه ها، فیلم ها، بازی ها، کاردستی ها و کتاب های خوب برای کودکان شما. در این روزها که در خانه مانده ایم برای بچه ها مطالب خوبی فراهم کرده ایم. استفاده کنید و لذت ببرید. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان http://omid.kpf.ir/