داستان کوتاه: توهم عرفانی!
نویسنده: سرکار خانم فیروزی
👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
ستاره خواب بود. بالشت را برداشت و روی صورتش فشار داد. دست و پازدنهای ستاره فایده نداشت. وحشت کرده بود. سراسیمه از پلهها پایین آمد. خودش را داخل اتاق پدرش دید. چشمانش کاسه خون بود، دستانش میلرزید، بُهت زده فریاد زد: ستاره... و فرار کرد.
این کابوسی است که یکسال است دست از سر بهنام بر نمیدارد. جرأت نمیکرد چشمانش را روی هم بگذارد. هنوز صدای خِرخِر ستاره را میشنید. خواب را بر خودش حرام کرده بود. شاید میترسید همان صداهای وحشتناک را بشنود.
• این زن داره بهت خیانت میکنه! میخواد بکشتت. پیشدستی کن قبل از این که بمیری!
در تنهاییهایش تصویر ستاره را میدید که در غذایش سم میریزد. به هربهانهای با او دعوا راه میانداخت. دست خودش نبود. حتی کتک کاری، چاشنی اخلاقش شده بود. چندباری ستاره به خانه پدرش پناه برد، اما با وساطت خواهر بهنام به خانه برگشت.
بعد از ورشکستی، این حمید بود که از خودکشی نجاتش داد. بعد هم پایش را به کلاسهای عرفانی باز کرد تا با انرژی کائنات افسردگیاش را درمان کند. روزهای اول حال خوبی داشت. چشمانش را که میبست، گرمای دستان مستر حلقه روی شانههایش، تمام انرژی منفیاش را میگرفت و به جای آن حس شادی را در تمام وجودش تزریق میکرد.
ستاره با این کلاسها مخالف بود. معتقد بود انرژی کائنات، قانون جذب و فرادرمانگری و ... مزخرفاتی است که یک عده سودجو با آن کاسبی راه انداختهاند. تشویقش میکرد به نماز و قرآن پناه ببرد. بالاخره مناجات با خدای آفریننده کائنات، انرژی بهتری به آدم می دهد. همیشه از آخروعاقبت بهنام و این توهمات عرفانیاش میترسید ولی گوشش بدهکار نبود. تعریف و تمجیدهای حمید از بهنام، انگیزهاش را برای حضور مداوم در کلاس بیشتر میکرد. یک روز حمید با کلی ذوق و شوق به بهنام گفت که مستر خیلی از همکاریها و انجام مناسک حلقه از او راضی است و برای همین میخواهد به خانه او بیاید تا طلسمهای خانهاش را که به او انرژی منفی میدهد باطل کند. حمید هم که شیفته مستر خودش شده بود، بساط دورهمی را فراهم کرد. از فردای آن روز بود که حالش تغییر کرد. هر وقت تمرکز میکرد، به جای این که آرامش بگیرد، صداهای مبهمی را میشنید.
کمکم به ستاره شک کرد. تصور میکرد با مرد دیگری رابطه دارد و میخواهد او را بکشد تا با او ازدواج کند. کابوسهای شبانه دیوانهاش کرده بود. بالاخره هم تسلیم صدا شد.
تمام ثانیههای پشت میلههای زندان، با کابوس ستاره سپری میشد. اما اینبار تنها آرامبخش بهنام، مناجات با آفریننده کائنات بود نه توهم عرفانی انرژی کائنات
#داستان_کوتاه
#بهار_معنویت
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _ 👈 تلگرام، ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن گرافی/ موضوع: شورِ شیرین
تدوین: محمد مهدی سرافراز
#موشن
#بهار_معنویت
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _ 👈تلگرام، ایتا
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_استوری
📌با دستی پر از گناه اومدم پیشت
یا ارحم الراحمین
مفاتیح الجنان دعای روز جمعه ص46
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
نام داستان کوتاه: دورهمی شیاطین –👈 قسمت اول👉
نویسنده: علی بهاری 👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
ابلیس، شنل قرمزش را مرتب میکند. بر فراز سن میایستد و جمعیت را خطاب قرار میدهد: «شیاطین عزیز! خوشحالم که امروز دور هم جمع شدهایم. امیدوارم شما هم یک روز مثل من بشید و در سه رشته پدرسوختگی، بیحیایی و پستفطرتی دکترا بگیرید. البته من قبلا هیئت علمی گروه تضرع فرشتگان بودم که به خاطر بیتعهدی اخراج شدم. لیاقت من رو نداشتند ولی با قدرت ادامه دادم و رفتم دنبال علاقهام و دکترا گرفتم. الان هم در خدمت شما هستم.
«یک لیوان آب لطفا بدید» لیوان آب را که میخورد ادامه میدهد: «همان طور که میدونید ما سه ماه سخت رجب و شعبان و رمضان رو داریم. در دو ماه اول رقیب داریم ولی دستمون هم بازه اما تو ماه سوم، کاری از ما ساخته نیست. مرخصی اجباری، بدون حقوق و مزایا. ماه رمضان برای ما مثل محرم و صفر واسه مطربهاست» یکی از شیاطین از وسط سالن بلند میشود و داد میزند: «پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم به توچال - برگشتنی چند تا جوون خیلی با عشق و با حال» که ابلیس فریاد میزند: «بشین سر جات. احمق جوگیر» ماموران جلسه، شیطان جوگیر شده را بازداشت و به دارالمومنین یزد تبعید میکنند. ابلیس ادامه میدهد: «عرض میکردم. اولش سخت به نظر میرسه ولی با تلاش و کوشش شدنیه. خود من اوایل که تازه مشغول شده بودم هرگز تصورش رو هم نمیکردم که بتونم آدم ابوالبشر رو گول بزنم. اما با یه میوه تونستم. پس شما هم میتونید. حالا یکییکی گزارش کار عزیزان رو میشنویم. از همین میز جلو شروع میکنیم.»
شیطانی جوان بلند میشود و صحبتهایش را شروع میکند: «ضمن عرض سلام و ادب خدمت ابلیس بزرگ، رهبر و پیشوای ضالین و مضلین. بنده مامور به گمراهی چند استاد دانشگاه روانشناسی هستم. تاکنون ده بار به مصرف کراک و شیشه دعوتشون کردم اما احمقها هر بار میرن قهوهخونه، قلیون و چایی میزنند» ابلیس میگوید: «تموم شد؟ خیلی تاثیرگذار بود. ابله! روانشناس مصرف میکنه؟ اگر هم بکنه صنعتی نمیزنه. جنس کلهات از چیه؟» شیطان جوان جواب میدهد: «از آتش قربان» ابلیس میگوید: «به همکارهای سابقم جبرائیل و عزرائیل قسم اگه از آب هم بود نباید این قدر احمق میشدی. دیگه چی کار کردی؟»
شیطان جوان ادامه میدهد: «قربان چند بار هم تلاش کردم وادارشون کنم بدون مطالعه سر کلاس برن که البته دیگه این تلاش رو نمیکنم.» ابلیس با تعجب میپرسد: «چرا؟» شیطان جوان جواب میدهد: «چون همین طوری بدون مطالعه میرفتند. نیازی به بدنامی من نبود.» ابلیس میگوید: «خب پس شما مثل سربازی هستی که خدمتش افتاده تو آشپزخونه. خوب بهت خوش میگذره. بشین ببینیم نفر بعدی چی میگه.»
ادامه دارد ...
#داستان_کوتاه
#بهار_معنویت
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _ 👈 تلگرام، ایتا
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌موشن گرافی/ موضوع: ماه عاشقی
تدوین: محمد مهدی سرافراز
#موشن
#بهار_معنویت
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _ 👈تلگرام، ایتا
نام داستان کوتاه: دورهمی شیاطین – 👈قسمت دوم👉
نویسنده: علی بهاری 👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
از میز بعدی یک نفر بلند میشود. میگوید «شیطان احمدی هستم از واحد ناآگاهی. قربان! من مامور فریب چند تا طلبه تازه معمم شدهام. یکیشون منبر میره تو شهرستان. لعنتی هر چقدر تلاش میکنم خرافات تعریف کنه زیر بار نمیره. اون یکی هم معلم قرآنه. خیلی زور زدم به بچهها سخت بگیره و متنفرشون کنه از دین ولی لامصب خندوانه است. خودم هم گاهی میشینم به جوکهاش میخندم. مثلا تازگیها میگفت یه روز شما با جبرئیل داشتید گپ میزدید که یکهو اسرافیل با یه سینی چای میاد و میگه به به! ابلیس و روح الامین خوب با هم خلوت کردیدها ...» ابلیس عصبانی پاسخ میدهد: «زهر مار ابله بیرذیلت. اولا که تو غلط کردی به جوک آخوندجماعت گوش دادی. ثانیا غلط کردی به جوکی که درباره منه گوش کردی ثالثا اون دیالوگ سینی چایی مال ثریا قاسمیه. کپی رایت داره!» شیطان سکوت میکند و نفر بعدی بلند میشود: «قربانَت بَرِم. بنده مامور هستم دو تا جوونِ مومنِ گول بزنم که الحمدلله موفق شُدِم» ابلیس فریاد میزند: «نگو الحمدلله نادان» شیطان جوان ادامه میدهد: «شرمنده بزرگوار. والله العظیم عمدی نبود.
عرض میکردم قرار بود اون جوونها برن به پدر و مادرشون کمک کنن ولی من منصرفشون کردم و و بردمشون به فقرا بسته غذایی بدن.» ابلیس سری تکان میدهد و میگوید: «ابله جان! وقتی یارو رو از کار خیر منصرف میکنی باید تشویقش کنی به کار شر نه یه خیر دیگه. گاو پیش شما استاد تمام به حساب میاد». شیطان بعدی بلند میشود و میگوید: «قربان اینها نفهمند. من با دست پر اومدم.» ابلیس میگوید: «بفرما» شیطان گلویی صاف میکند. از صاف کردن گلو، دود از گوشهایش بیرون میزند و شیاطین به سرفه میافتند.
میگوید: «قربان من مامور اغفال یه آخوند مسن هستم. امام جماعت یه مسجده تو پایین شهر. دیروز بد رکبی بهش زدم. ناهار آبگوشت خورده بود با نخود زیاد. واسه نماز مغرب و عشا رفت مسجد. تو سجده ناخواسته وضوش باطل شد. وظیفش این بود که به مردم اعلام کنه و بره دوباره وضو بگیره اما بهش گفتم سید این کار رو نکن. آبروی مومن از کعبه هم بالاتره چه برسه به نماز چهار تا پیر مفنگی. خلاصه حق الناس گردنش اومد به کلفتی گردن جنابعالی» ابلیس لبخندی رضایتبخش میزند و میگوید: «آفرین. روی آخوندها تمرکز کنید. یه آخوند رو زمین بزنید انگار صد تا آدم عادی رو زدید.» بعدی لطفا!
ادامه دارد ...
#داستان_کوتاه
#بهار_معنویت
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _ 👈 تلگرام، ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_استوری
📌غصه بیاد
یا شادی
خدا رو شکر تو دادی
سوره نجم آیه 44
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
8.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_استوری
📌خدای من
بداخلاقی رو از من دور کن
صحیفه سجادیه 42 بند 14
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_استوری
📌خدای من چطور به کسی
امید داشته باشم وقتی
خیر و شر به دست توست
مفاتیح الجنان مناجات راجین صفحه 201
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_استوری
📌الهی
توکل بر خودت
که برگی از درخت
بی ارادهی تو نمیفته
سوره انبیا آیه 58
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_استوری
📌خدایا
گفتی ناامید نباش
من هم روی حرفت حساب کردم
میدونم روی قولت هستی
صحیفه سجادیه دعای 16 بند 16
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_استوری
📌به نماز آخرش چه گذشت من ندانم
که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را
🔸شما به یک زندگی دعوت شدهاید
#بهار_معنویت
تهیه شده توسط: گروه موشن گرو
#اینستاگرام
#واتساپ
🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.
✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا