مردم ری چگونه شیعه را انتخاب کردند
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad
قوای جسمانی و روحانی
امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه): «همان طوری که با ورزش قوت جسمانی خودتان راتقویت می کنید، قوای روحانی تان را هم تهیه وتقویت کنید، همان طوری که کوشش می کنید که جسمتان قوی باشد، کوشش کنید که روحتان قوی باشد.»
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad
شناخت کاندیدای اصلح
شهید چمران یکی از راههای شناخت کاندیدای اصلح را بررسی سابقه می دانست.
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad
امپراطوری دنیا تحت امر امیرالمومنین علی(ع) به روایت تصویر
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad
منظور از صحیفه ملعونه
پیمان عدهای از منافقینی بود که در زمان حضرت رسول اکرم صلیالله علیه وآله وسلم در واقع اسلام نیاورده بودند و تظاهر به اسلام میکردند و فقط در ظاهر از ترس جان خویش مسلمان شده بودند و بر غصب خلافت از خاندان حضرت رسول اکرم صلیالله علیه وآله وسلم بعد از رحلت ایشان اصرار داشتند.
بر این اساس که اگر حضرت محمد صلیالله علیه وآله وسلم بمیرد یا کشته شود، این امر خلافت را از اهلبیتش علیهمالسلام بگیریم، بهطوریکه تا ما هستیم احدی از آنان به خلافت دست نیابد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از نیرنگ آنان مطلع بود و در جواب این منافقین فرمود: لَقَد وَفَيتُم بِصَحيفَتِكُم المَلعُونةِ الّتي تُعاقِدتُم عَليها فی الكَعبَة: خوب به پیماننامه خود (مبنی بر اینکه بعد از محمد صلیالله علیه وآله وسلم این خلافت را از ما اهلبیت علیهمالسلام بگیرید) که آن را در کعبه گذاشتید، وفا کردید.
در این موقع ابوبکر گفت: تو از کجا دانستی و چه کسی تو را به آن مطلع ساخته است؟!
امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز ابوذر و سلمان و مقداد را شاهد گرفت بر اینکه پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم خبر صحیفه را به ایشان گفته است و ایشان نیز بر آن شهادت دادند. (1)
با نوشتن آن صحیفه، اساس ظلم و ستم به اهلبیت علیهمالسلام را بنا نهادند که به فرمودهی امام صادق علیهالسلام که فرمود: إذا کُتِبَ الکِتابُ قُتِلَ الحُسَینُ علیهالسلام (2): هنگامیکه صحیفهی ملعونه نوشته شد، امام حسین (علیهالسلام) به شهادت رسید. (2)
در روز عاشورا نیز امام حسین علیهالسلام در لحظات شهادت خود دعاى قربانى را خواندند و فرمودند: بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلى مِلِّةِ رَسُولِ اللهِ (صلیالله علیه وآله وسلم): به نام خدا و به یارى خدا و بر آیین رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم
سپس دست مبارک را از خون محاسنش پر کرد و آن را به سروصورت کشیدند و فرمودند: هکَذا وَاللهِ أَکُونُ حَتّى أَلْقى جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ (3): آرى! به خدا سوگند! مىخواهم با همین چهرهی خونین به دیدار جدم رسول خدا صلیالله علیه وآله وسلم بروم و بگویم: اى رسول خدا (صلیالله علیه واله)! فلانی و فلانی مرا شهید کردند!
و وقتیکه حضرت زینب کبری علیها السلام در روز عاشورا به قتلگاه آمد و بدن بیسر حضرت ابیعبدالله علیهالسلام را مشاهده کرد با صوتی حزین فرمود:بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِی يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً (4): پدرم به فداى آنکسی که در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت.
نکته قابلتوجه اینجاست که همه ارباب مقاتل نوشتهاند که عاشورا با روز جمعه مصادف بوده است. (5)
اما منظور از روز دوشنبه همانطور که امام رضا علیهالسلام فرمودند: وَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اللهُ فِیهِ نَبِیَّهُ وَ مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ (صلیالله علیه وآله وسلم) إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ فَتَشَأَّمْنَا بِهِ وَ تَبَرَّكَ بِهِِ عَدُوُّنَا وَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ) (6): دوشنبه روزى نحسى است كه خدا در آن روز پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم خود را قبض روح كرد؛ آل محمد صلیالله علیه وآله وسلم دچار مصیبت نشدند مگر در روز دوشنبه؛ لذا ما آن را شوم میدانیم. ولى دشمنان ما به آن تبرك میجویند و روز عاشورا حسین (صلواتاللهعلیه) به قتل رسید.
و سقیفه به پا شد!
سقیفه ای که امام صادق علیهالسلام خطاب به مفضل فرمود: یَومُ مِحنِتَنا بِکَربَلاء و ان کانَ یَومَ السَقیفةِ واحراقَ النارِ عَلی بابِ عَلیِّ بن ابی طالب علیهالسلام اعظمُ و ادهَی و امُرّ لاَنَّه اصلُ یَومِ الفَراشِ (7): روز محنت ما در کربلا بود، هرچند روز سقیفه و غصب خلافت و سوزاندن آتشبر در خانه امیر مؤمنان علیهالسلام محنتی بزرگتر، دردناکتر و تلختر است؛ زیرا آن روز، روز بسترسازی برای واقعه عظیم کربلاست.
#پینوشت:1) کتاب سلیم بن قیس هلالی، صفحه 1542) اصول کافی کلینی، جلد 8، صفحه 179؛ ارشاد القلوب دیلمی، جلد 2، صفحه 2853) مقتل الحسین علیهالسلام، خوارزمی، جلد 2، صفحه 34؛ بحارالانوار مجلسی، جلد 45، صفحه 534) اللهوف ابن طاووس، صفحه 1335) مُنتهی الآمال محدّث قمی، صفحه 1556) اصول کافی کلینی، جلد 4، صفحه 1477) هدایة الکبری خُصیبی، صفحه 417
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad
مهمانی مختلط
سارا کنار زهرا ایستاد. دستش را دور گردنش انداخت. آهسته کنار گوشش گفت: فردا خونه ما دعوتید. میای دیگه؟ زهرا کمی خودش را عقب کشید. چشم در چشم سارا شد. گفت: به چه مناسبت؟
سارا لبخندی زد. گفت: فردا تولد آبجی کوچیکه اس. مامانمم کشته مرده شه. برا همین قول یه جشن حسابی بهش داده. به منم گفته به دوستات بگو بیان. خونه شلوغ تر باشه بچه ام بیشتر ذوق می کنه.
زهرا روی جدول کنار باغچه حیاط مدرسه نشست. گفت: کی تا حالا دیدی بچه با دیدن چارتا غریبه ذوق کنه؟
سارا مانتوش را بالا زد و روی زمین ولو شد. دستان زهرا را درون دستانش گرفت. گفت: اولا که سمانه دیگه بچه نیست. هفت سالشه. دوما چند دفعه دیدیش اونم ازت خوشش اومده. خودشم می گفت ازت دعوت کنم.
-باشه باید از بابام اجازه بگیرم. اگه اجازه دادن میام.
-إن شاءالله که اجازه میدن.
روز بعد همه را مجبور به شرکت در کلاس جبرانی ریاضی کردند. التماس های سارا برای زودتر برگشتن به خانه فایده نداشت. بعد از کلاس، زهرا و فاطمه همراه سارا به سمت خانه شان حرکت کردند. فاطمه روبه سارا کرد و گفت: جشن تولدتون خودمونیه دیگه؟
-آره بابا. فقط یه چندتا زنای همسایه رو هم مامانم دعوت کرده.
زهرا چادرش را جمع کرد. سرش را پایین انداخت و تغییر مسیر داد. فاطمه و سارا به سمتش برگشتند: سارا داد زد: کجا میری؟ خونه ما اون وری نیست که.
زهرا سرش را برگرداند و گفت: آخه نگفته بودی همسایه هاتونم هستن. سارا به سمت او دوید. دستش را گرفت و گفت: مرد که دعوت نکردیم. همه زن هستن. بیا بریم تو که خجالتی نبودی؟!
-آره خجالتی نبودم. ولی ...
- ولی نداره. بیا بریم.
هر سه به خانه رسیدند. سارا کلید انداخت. در را باز کرد. هر سه وارد شدند. صدای ساز و آواز از داخل اتاق به بیرون درز کرده بود. زهرا، گوشه چادر فاطمه را کشید. گفت: من از دلینگ و دولونگ بدم میاد. بیا بریم.
سارا دست هر دو را گرفت و به داخل کشاند. وقتی پایشان به داخل اتاق رسید، هر سه خشکشان زد. عده ای زن و مرد غریبه وسط اتاق درهم می لولیدند. زهرا به سرعت خودش را از در بیرون انداخت. خواست از در حیاط بیرون برود، اما در قفل بود. مادر سارا از پشت سر گفت: عزیزم کجا؟ مگه من بذارم مهمونم غذا و شربت نخورده از خونه بیرون بره؟
زهرا با حال زاری گفت: تو رو خدا، من غذا نمی خوام. روی پله های سرسرا نشست. چادرش را توی صورتش کشید. موبایلش را آرام از کیفش درآورد. زیر چادر به پدرش پیام داد: بابایی من تو خونه سارا گیرافتادم. اینجا مجلس مختلطه بیا نجاتم بده.
مادر سارا آنها را به اتاقی برد و گفت: دخترا اینجا می تونید لباساتون رو عوض کنید. زهرا زیر لب ذکر گفت و از خدا کمک خواست. روی صندلی گوشه اتاق نشست. اشک روی گونه هایش جریان داشت. ناگهان با صدای زنگ در از جا پرید. پلیس از سر و کول خانه بالا می رفت. خانه محاصره شد. همه دستگیر شدند. پدر زهرا بین شلوغی ها دنبال او می گشت. زهرا با دیدن صورت پر از استرس پدرش قند توی دلش آب شد.
🖼مرسلون پنجره ای رو به اگاهی
سایت:
Morsalun.ir
تلگرام:
http://t.me/morsalun
آپارات
www.aparat.com/morsalun.ir
ایتا:
@morsalun_ir
مدیر کانال:
@tanha_sajjad