جوانی عکس خودش را نزد حضرت امام (ره) فرستاد و گفت: آقاجان ! یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید تا برایم کافی باشد. حضرت امام(ره) نوشت : « اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون » ما مال خدائیم آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمی کند.

🔶هرکی آرزو داشته باشه خیلی خدمت کنه شهـــید میشه...! 🔸یه گوشه دلت پا بده، شهدا بغلت میکنن ... 🔸مابه چشم دیدیم اینارو... 🔸ازاین شهــدا مدد بگیرید، 🔸مدد گرفتن از شهدا رسمه... 🔶دست بذار رو خاک قبر شهید بگو... حُسین به حق این شهید، یه نگاه به ما بکن... -حاج‌آقاپناهیان

ایام به کام باشه حسیبایی های جان😍🍃 یک ست بسیار جذاب و دوست داشتنی براتون آوردیم🤗🙂 (جامدادی,جاکارتی,جاکلیدی,کیف هندزفری) برای کادو تولدهم بسیار مناسبه😉 جنس پارچه:کتان بروجرد🇮🇷 قیمت:با تخفیف ۷۰هزارتومان ________________ @Hasibaa_admin👈سفارش https://eitaa.com/Hasibaa1 تلگرام👇 https://t.me/hasibaa_art/201?single آدرس پیج ما در اینستاگرام👇 @hasibaa_art

معتبر معتبر☺️ با خیال راحت عضو بشید، چیزی از دست نمیدید😉 یک کانال پر از محصول خوب ایرانی😍

🎥ریحانه سادات رئیسی: پدر زمانی که وارد قوه قضائیه شد حقوقش را نصف کرد و بعد باز هم آن را کمتر کرد ☑️ @enghlaabi | انقلابی

•| #نوش_دارو |• میگفت: هروقت گره ای تو کارم میفته یا شرایط سختی دارم و دوست دارم تغییر کنه ، خدا رو با اسمِ « یامُبَدِّل »صدا میزنم! میگم :خدا ! دورت بگردم من... نا آرومی‌دلم رو به آرامش تبدیل کن. ــــــــــــــــــــــــ🌱❤️ـــــــــــــــــــــ +یامُبَدِّل: ای دگرگون کننده! @barkhiha

#حدیث_تایم⏰ 💠امام علی علیه السلام: فإنّما البَصیرُ مَن سمِعَ فتَفَکّرَ، و نَظرَ فأبْصرَ، و انْتَفعَ بالعِبَرِ، ثُمّ سَلَکَ جَدَدا واضِحا یَتَجنّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فی المَهاوِی. با بصیرت کسی است که بشنود و بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد، آن گاه راه روشنی را بپیماید که در آن از افتادن در پرتگاهها به دور ماند. 📕بحارالانوار، ج۷۴، ص۴۰۷ #انتخابات

مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...🌱🔗💛 خدایت تو را رها نکرده و تنها نگذاشته...~ #به‌همیݩ‌قشنگیـ❤️ •|ضحی آیه۳|•

#استوری 🔹پاسخ متفاوت ریحانه‌سادات رئیسی به سوالی در مورد سرگرمی و اوقات فراغت پدرش ☑️ @enghlaabi | انقلابی

بخاطر لبخند تو رأی میدهم🍃❤️ #شهید_القدس #رفتی_از_میانِ_ما @Alabdzahra

#خاطره ✍حرم شیفت داشتم . نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد. دیدم حاج قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند مهربان روی صورتش بود. رفتم دنبالش. ایستاد گوشه‌ای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم. از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند . با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شده‌اند‌ کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت. «حاجی لبخند دلنشینش را هدیه میداد به همه» وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقه‌اش کردم . داشت کفشش را میپوشید. مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو. میخواست هر طور شده با حاجی عکس بگیرد . نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس بگیرن» بعد هم خدا خافظی کرد و رفت . شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم. 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز