eitaa logo
+ مثبت کتاب 📚
1.2هزار دنبال‌کننده
387 عکس
143 ویدیو
4 فایل
بسم‌ربِّ‌القلم 🌱 📚مثبت کتاب 📖مثبت بخوانیم 🧠مثبت فکر کنیم مثبت کتاب، ویترینی برای انتخاب بهترین کتابها🕊 در مثبت کتاب.. کتاب خوب را خوب میخرید 💸 ارتباط با مثبت کتاب @Adm_ketab مثبت کتاب 🌐_|http://Mosbateketab.ir|
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 📌 💎 قال امیر المومنین علی علیه السلام : الکتب بساتین العلماء کتاب ها بوستان های دانشمندان است. 📎غرر الحکم ص245 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 ✒️ 🔹️نادر ابراهیمی🔹️ نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. وی داستان نویس ایرانی بود که علاوه بر نوشتن رمان و داستان های کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است. او از معدود سخنوران ایرانی به‌شمار می‌رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده است. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به درجهٔ لیسانس رسید. او نوشتن را از ۱۵ سالگی آغاز کرد. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانه‌ای برای شب» به چاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شده‌است که دربرگیرندهٔ رمان و داستان های کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش‌نامه، فیلم‌نامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون است. ضمن آن‌که چند اثرش به زبان‌های مختلف دنیا برگردانده شده‌است. نادر ابراهیمی در ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. 📚 معروف ترین کتاب های نادر ابراهیمی: 📙 یک عاشقانهٔ آرام 📙 بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم 📙 چهل نامهٔ کوتاه به همسرم 📙 مردی در تبعید ابدی 📙 بر جاده‌های آبی سرخ 📙 تضادهای درونی 📙 آتش بدون دود 📙 ابن مشغله 📙 آرش در قلمرو تردید 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 📌 داستان شماره 1️⃣ مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند. پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و …. اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.» مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاه معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.» مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. 💎 پند داستان: خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیر‌های تنگ زندگی است🤍 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 قال  امیر المومنین علی علیه السلام : من تسلی بالکتب لم تفته سلوه    هرکس که با کتاب ها آرامش یابد . راحتی و آسایش از او سلب نمی گردد.                                    غررالحکم ص233 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 📌 داستان شماره 2️⃣ چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی، هر یک شغل‌های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت‌ها با هم به دانشگاه سابقشان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند. آن‌ها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف‌هایشان هم شکایت از زندگی بود! استادشان در حین صحبت آن‌ها قهوه آماده می‌کرد؛ او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجو‌ها خواست که برای خود قهوه بریزند. روی میز لیوان‌های متفاوتی قرار داشت: شیشه‌ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان‌های دیگر. وقتی همه دانشجو‌ها قهوه‌هایشان را ریخته بودند و هریک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت:«بچه‌ها، ببینید؛ همه شما لیوان‌های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان‌های زمخت و ارزان قیمت روی میز مانده‌اند!» دانشجو‌ها که از حرف‌های استاد شگفت‌زده شده بودند، ساکت ماندند و استاد حرف‌هایش را به این ترتیب ادامه داد:«در حقیقت چیزی که شما واقعاً می‌خواستید قهوه بود و نه لیوان، اما لیوان‌های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه‌تان به لیوان‌های دیگران هم بود؛ زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرف‌ها زندگی را تزیین می‌کنند، اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد. البته لیوان‌های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تأثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجه‌تان به لیوان باشد و چیز‌های با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد. پس از حالا به بعد تلاش کنید نگاه‌تان را از لیوان بردارید و در حالی که چشم‌هایتان را بسته‌اید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید. 💎 پند داستان: نگاه مثبت به زندگی و لذت بردن از لحظات✨️💚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕کتاب: سر هیشکی نیاد ✍🏻معرفی کتاب: "سر هیشکی نیاد" یه کتاب با نثر روان و شیرینه که ما رو با زندگی و چالش های محبوبه چهارده ساله، تنها دختر یک خانواده گرم وصمیمی همراه می کنه. داستان خوشی ها و آرزو های دختر نوجوان قصه بعد از اعتماد کردن بی جا به شخصی مجازی و رد و بدل کردن اطلاعات مهم و خانوادگی، باعث شروع به فرو ریختن میشه و تنش ها و اضطراب ها و پشیمونی ها شروع میشه... 🔸آیدی فروش 💶قیمت پشت جلد: ۱۲۰۰۰۰ تومان 💶🎁 قیمت ویژه کانال: ۱۰۸۰۰۰ تومان (۱۰ درصد تخفیف ویژه💫) 👈کانال مثبت کتاب •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 یک ساعت خودم را با آموزش زبان در کانال های تلگرام سرگرم کردم، ولی واقعا نمیشد تسلیم این وسوسه نشد که نرم سراغ اینستاگرام. اصلا یک دنیای دیگری توی اینستاگرام بود. آدم هایش با آدم های اطرافمان فرق می‌کرد. یعنی حتی دختر خاله ام سمانه هم توی اینستاگرام یک شکل دیگری بود. خیلی خوشگل تر بود. لباسش یک جور دیگر بود. ماشین شان شباهتی به ماشین خودشان نداشت. توی یک خانه ای زندگی می‌کردند که ما به آنجا نرفته بودیم. اصلا خلاصه اش این که توی اینستاگرام حتی پدر و مادرش هم این پدر و مادرش نبودند. 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 📌 داستان شماره 3️⃣ روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات ایمان داشته باش. 💎 پند داستان : ایمان و توکل به خدا 🤍 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 ☀️ 📌 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هیچ صدقه ای بالاتر از دانشی که میان مردم منتشر شود، نیست.📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 📌 داستان شماره 4️⃣ روزی حضرت عیسی و همراهانش از مکانی عبور می‌کردند. بر سر راه به لاشه سگ مرده ای رسیدند. یکی از همراهان بینی خود را گرفت و گفت: " عجب بوی بدی می‌دهد! " شخص دیگری گفت : " چقدر قیافه کریه و زشتی دارد ! " شخص دیگری با اشاره کردن گفت : " چه پوست سیاه و کثیفی دارد! " حضرت عیسی با مشاهده سگ و شنیدن نظرات همراهانش به سگ اشاره کردند و فرمود: " ببینید چه دندان های سفید و سالمی دارد! " همراهان ساکت شدند. حضرت عیسی ادامه داد : " در هر پیشامدی ویژگی های خوب و مفید آن را ببینید و به دنبال عیب جویی و ایراد گرفتن نباشید که نگرش تان را منفی می سازد. " 💎 پند داستان: خوش بینی و مثبت نگری و دوری از عیب جویی کردن💫 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 🍃 💭 مثبت کتابی های عزیز 👋😎 قراره که در این کانال روزانه یک قصه به صورت صوتی🔊 و متنی📝 قرار داده بشه... قصه هامون آموزنده و دارای پیامه 💫 بعدا هم قراره از قصه هامون مسابقاتی برگزار بشه🤩 جایزه مایزه هم داریم 👀🎁 با ما همراه باشید🤗 ➕️مثبت ببینیم 👀 ➕️مثبت بخوانیم 📖 ➕️مثبت فکر کنیم 🧠 ➕️مثبت کتاب 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir
مثبت_قصه_شماره_1.mp3
1.73M
📌 قصه شماره 1️⃣ چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه از آنها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که او آتشی میان سنگ‌ها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگ‌ها مادامی که آتش روشن است سرد است اما دلیل آن را نمی‌دانست. چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگ‌ها چیزی دست‌گیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی می‌کرد. رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی این چنین می‌اندیشی و به فکر آرامش او هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم. 💎 پند داستان: مهربانی و رحمت خدا💫🤍 با ما همراه باشید🤗 ➕️مثبت ببینیم 👀 ➕️مثبت بخوانیم 📖 ➕️مثبت فکر کنیم 🧠 ➕️مثبت کتاب 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 📚 🌱 https://eitaa.com/mosbateketab_ir •┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•