الهی ❣
امروز به برکت صلوات
بر محمد و آل مطهرش (ع)
به من و همه ی عزیزانم خیر و برکت
و رزق و روزی حلال عطا فرما
اللّهُمَّصَلِّعَلي
مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال540
من یکساله ازدواج کردم زندگی ام را دوست دارم و دوست دارم ادامه بدم اما شوهر ی رفتار بد داره ان اینکه تو تلگرام با زن دیگه که واقعا ی زن سن بالا ی که ازدواج نکرده در ارتباط نمیدونم چکار کنم اعصابم خرده قبلا با یکی دیگه به زور از سره راه برداشتم الان دوباره با کسی دیگه است شوهرم نزدیک ۳۸ سالش هست که با دخترهای سن بالا ارتباط داره همش ناراحتم میگم در انتخابم اشتباه کردم چکار کنم یعنی باید جدا شم از طرفی من هر وقت نیاز داشته از لحاظ جنسی پاسخگو ام
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم هیچ خانمی تاالان نتونسته با خودخوری ولجبازی وجاروجنجال وقهر واینگونه حرکات همسرش رو براب خودش حفظ کنه مرد جماعت نیاز مند توجه وعشق بازی هسنش واینکه هرلحظه اراده گرد باید نیازش برطرف بشه تا دیگه دنبال کسی نباشه باید حتما به ظاهر خودت اهمیت بدی وجذاب وخوش رنگ باشی خیلی ارایش نکن چون اقایون خوششون نمیاد دسپختت عالی باشه ومهمترازاینها اخلاق خوش وزبان نرم شمادر کنارلوندی ودلبری شماست که وی رو جذب میکنه سعی کنید که کشیک ندی وخیلی زیر ذره بین نذارینش وتاحد امکان اصلا به روش نیارید که من میدونم نا حرمت شکنی نشه وبگه اینه که هست پس
لطفت محبت وارامش به او هدیه کن تا توجه دریافت کنی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🌺الهی آباد بشه دنیا وآخرتتون
🌈الهی زنده باشید وتندرست
🌼الهی دلتون شاد ولبتون خندون باشه
🌷الهی در دنیا زیارت امام حسین (ع) ودر آخرت شفاعت امام حسین علیه السلام نصیب تون بشه🌹
عصرتون بخیر باشه
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹همسرانه
🍃 هرچه زوجین زمان بیشتری را به حضور در فضای مجازی اختصاص بدهند؛ وقت کمتری برای ارتباط با شریک زندگی و خاطره ساختن در کنار او دارند.
👈 یادتان باشد هر چه زمان کمتری را با هم بگذرانید؛ هر چه خاطرات مشترکتان کمتر باشد؛ هر چه وقت کمتری را صرف شناخت یکدیگر کنید؛ هر چه کمتر برای بررسی و حل چالشهای زندگی وقت اختصاص دهید؛ بنیان زندگی مشترکتان، سستتر میشود...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال541
تو صحباتشون گفتن که به پاکسازی درون خودم مشغول شم چطوری باید اینکار را انجام بدم -و نکته بعدی اینکه خودم میدونم کمبود عزت نفس و اعتماد به نفسی که دارم باعث خیلی از مشکلاتم شده چکار کنم اینا را افزایش بدم-مثلا اصلا نمیتونم خودم تنهایی خرید برم اصلا انگار بلد نیستم-بلد نیستم از خودم دفاع کنم سریع ناراحت میشم قهر میکنم -همین رانندگی گواهینامه گرفتم و لی همش بر نمی دارم که زیاد بلد نیستم -قدرت تصمیمگیری ندارم تشخیص نمیدم چی خوبه چی بده-با اینکه الان ۳۲ سالمه دو تا فرزند دارم ولی فکر میکنم هیچی بلد نیستم در مورد اینا برام بیشتر توضیح بدهن-ممنون
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم طبق اموزه های دینی ما اول باید به برطرف کردن ایرادات داخلی خودمون بپردازیم یه جورایی باید خود مشغول باشیم تا اصلا به دیگران فکر نکنیم مثلا من اگه میدونم نسبت به دیگران حسادت دارم بیام داشتع های خودم رو روی کاغذ یادداشت کنم وبابت دوته دونه اونها سپاس گذاری کنم از خدا ودر کنارش به جای ایراد گرفتن از دیگران بیام عیوب خودم رو روی کاغذ بنویسم ویابت دونه دونه اونها استغفار کنم وازخدا طلب بخشش وتوبه کنم تا به ارامشی برسم دیگه اینکه به خودت بقبولان که من میتونم من توانایش رو دارم ومثلا پاشو خودت تنهایی برو خرید شاید یکی دوبار اولش برات سخت باشه ولی بعدش عادی میشه
پس شد اعتماد به خودت وخودباوری وخودمشغولی وندیدن عیوب ویا داشته های دیگران ودر عوض شماره وشکر داشته های خورت ودر کنار اینها توکل به خدا وتقویت ایملن مطمئن باش که به ارامش کامل میرسی
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
انگيزشي
حل مسائل زندگی این پیام را دارد که تو نیازمند تغيير هستی و مشکل اساسی در تغییر «ندانستن» نیست بلکه «انجام ندادن» است.
برای تغییر باید عمل کنی و کار متفاوتی انجام بدهی.
فهمیدن به تنهایی کافی نیست. بخش دشوار کار، عمل کردن است و جایی خودش را نشان می دهد که باید روی نظم رفتار کنی.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۸۰
امیرعلی. از من جدا شد و خیره به چشمهام. -بله خانومم؟ مهربون ادامه داد: -قربون اون خجالت کشیدنت. یادت باشه از این به بعد حواست رو جمع کنی و فقط این حرفهای خوشمزهت رو جلوی من بگی. با اینکه غرق خوشی شده بودم ولی از شرم لبهام رو تو دهنم کشیدم و سرم پایین افتاد. امیرعلی هم خم شد، صورتش رو درست جلوی صورتم آورد و برای عوض کردن حال من گفت: -حالا بریم که نوبت تاببازی توئه. یه قدم رفتم عقب و دستهام رو به حالت تسلیم بالا آوردم. -نه نه، میشه به جاش الاکلنگ سوار بشیم؟ -دیگه چی؟ همون تابم به اجبار سوار شدم، بدو ببینم. قیافهم رو مظلوم کردم بلکه جواب بده؛ اما نداد و دستم رو کشید. -قیافهت رو اونجوری نکن زشت میشی
امیرعلی واقعا که! خندید و روی صفحه فلزی که به دو زنجیر زنگزده آویزون بود و روی هوا معلق، ضربه زد. -بشین. لبهام رو تو دهنم جمع کردم و کمی لوس شدم. -خواهش می کنم. -بیا بشین کوچولو تابت بدم، اهل تلافی نیستم. ذوقزده دستهام رو به هم کوبیدم و نشستم. -قول دادی ها. صدای مهربونش با عقب کشیدن زنجیرها، از نزدیکترین حالت؛ گوشم رو پر کرد. -باشه قول دادم. -چادرت رو جمع کن که به جایی گیر نکنه. باشهای گفتم و چادرم رو که از تاب آویزون شده بود، جمع کردم. با حرکت یه دفعهای تاب، جیغ بلندی کشیدم و دستهام روی زنجیرهای درشت تاب محکم شد. چشمهام رو بستم و همونطور که تاب تکون میخورد و با جلو و عقب شدنش قلبم رو از جا میکند، عطر این فصل تازه رو نفس کشیدم
هیجانزده گفتم: -وای امیرعلی ممنون، خیلی کیف داره. -هر وقت خسته شدی بگو تاب رو نگه دارم که بریم، مثلا فردا امتحان داری ها. باشهای گفتم و به آسمون پرستاره نگاه کردم و از ته دل گفتم«خدایا شکرت، عاشقتم. مرسی که همیشه هستی و اینقدر مهربونی، با این که من بنده خوبی نیستم. ممنونم به خاطر امیرعلیِ آرزوهام.» -داری با خدا درد دل میکنی؟ با لبخند و بـ ـوسهای که رو به آسمون فرستادم، نگاه از آسمون گرفتم. -آره، از کجا فهمیدی؟ -از نگاهت که به آسمون بود و سکوتت. -امیرعلی تو هم اینجوری با خدا حرف میزنی؟ مثل یه دوست؟ با قدمهای آرومی اومد و تاب کنار من نشست و من در حال تاب خوردن به صورتش نگاه کردم. -آره خب بهترین دوست آدم همیشه خداست، بهترین پناه و بهترین همدم؛ از رگ گردن به آدم نزدیکتر
داشتم ازش تشکر میکردم بهخاطر این که آرزوم رو برآورده کرد و تو رو به من بخشید، فکر کنم از دستم خسته شده بود که هر وقت صداش کردم تو رو خواستم. مهربونی چشمهاش رو خرجم کرد. -خدا هیچ وقت از بندههاش خسته نمیشه. حرکت تاب آروم شده بود و من حالا دقیقتر امیرعلی رو میدیدم. -آره میدونم، منظورم آرزوی تکراریم بود که خدا رو خسته کرده. لحنش جدی شد؛ ولی نگاهش همون نگاه دوستداشتنی بود که دل من براش میرفت. -خب حالا آرزو کن، یه آرزوی جدید و بهتر. از تاب پایین پریدم و رفتم نزدیکش، به چشمهاش خیره شدم. -دیگه آرزویی ندارم وقتی که تو هستی. تو بهترین آرزوی منی که برآورده شده، مطمئنم کنار تو خوشبختترینم پس دیگه آرزویی نمیمونه. نگاه امیرعلی هم به چشمهام بود، بدون ذرهای پلک زدن. -یعنی دیگه هیچی از خدا نمیخوای؟ خاک چادرم رو تکوندم تا توی این چشمها ذوب نشدم
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ رفتار تربیتی
➖ به یاد داشته باشید که مهم نیست فرزندانتان چند ساله باشند.
آنها فقط برای مدت کوتاهی در این سن هستند. به این معنی است که این خشم و غضب ها میگذرد، خیس کردن رختخواب، پشت سر حرف زدن و سالهای نوجوانی عاشق شدن، همه میگذرند.
فقط سعی کنید تا زمانی که فرصتش را دارید، از هر مرحله ای لذت ببرید و به جای تمرکز کردن روی بدی های هر مسئله، سعی کنید به جنبه ی بامزه ی آن نگاه کنید. زمانی که خسته هستید، یک قدم به عقب برگردید و قبل از حسابرسی به فرزندتان،خودتان را آرام کنید.
هیچوقت خوب نیست که بیش از حد عصبانی یا ناراحت باشید، زیرا ممکن است کاری انجام دهید که بعدا از آن پشیمان شوید. آرام باشید، و لحظه ای زمان بگذارید تا دوباره ارزیابی کنید. احتمال آن است که این مسئله فقط دوره ای باشد و اوضاع بهتر خواهد شد. نگران نباشید.
@onlinmoshaverdh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺