eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
IMG_20180719_054449.jpg
20.6K
هرکس که دردعایش 🌺 یادی کند زِیاران شیرین ترازعسل باد کامش به روزگاران خدایا به همه ی دوستانم دراین شب زیبای پاییزی سلامتی،برکت و عمر باعزت بده آمین🙏 شبتون بخیر🌹🍃 #کانال_مشاوره_آنلاین @onlinmoshavereh
🔰مروری بر پرسش و پاسخهای امروز 👇 🌺🌺🌺👇
سلام صبح پنجشنبه تون پراز شادی و برکت🌸🍃 امروز قشنگ است از لطف خداوند هواے دل ما صاف وقشنگ است ای خدا تو دراین صبح طلایی نظرےبر دل ماڪن حیف است نبریم لذت ایام ڪہ امروز قشنگ است 🌸🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
امروزتان زیبا🌹 روزگارتون شاد الهی امروز خیرو برکت ❣ بر سر و کولتون بباره مهربونی و عشق مهمون دلاتون باشه و شادی و لبخند از صورتتون سرازیر بشه🌹🍃 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🏴🏴🏴 خداحافظ مُحَرَّم ... 🏴😔 نمى دانم سال دیگر دوباره تو را خواهم ديد يا نه؟!... اما اگر وزيدى و از سَرِ كوى من گذشتى، سلامَم را به اربابم برسان... بگو هميشه برايَت مشكى به تَن مى كرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجين شود!... بگو گرچه جوانى مى كرد، اما به سَرِ سوزنى ارادتش هم كه شده، تو را از تَهِ دل دوست داشت... با چاى روضه تو و نذری ات، صفا مى كرد و سَرَش درد مى كرد براى نوكرى... مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا مى سپارم... و دلم شور مى زند براى "صَفر"ى كه از "سَفَر" مى رسد... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 مُحَرَّم جان؛ خدانگهدارت ..😔
آل 20 ويژگی مرد ايده‌آل از نظر ديليی ميل : گرچه بسياري از مردها خانم‌ها را سخت‌پسند و عجيب و غريب معرفي مي‌كنند اماخانم‌ها معيارهاي نسبتا مشخصي از مرد ايده‌آل در ذهن‌شان دارند و بر اساس آن معيارها به يك خواستگار جواب مثبت يا منفي مي‌دهند. براساس فهرستي كه روزنامه ديلي‌ميل آن را منتشر كرده، مرد ايده‌آلي كه خانم‌ها معرفي‌ كرده‌اند در برخي ويژگي‌ها با هم مشترك است. 1- قدش 182 سانتي‌متر و البته عضلاني، به روز و اهل ورزش است. 2- چشم قهوه‌اي با موهاي كوتاه تيره دارد. 3- خوش‌پوش و طرفدار شلوار جين است. 4- لب به سيگار نمي‌زند. 5- زبر و زرنگ است و مي‌تواند در 17 دقيقه حاضر شود. 6- خانواده‌دوست است. 7- پول دربيار است و درآمدش از همسرش بيشتر است. 8- عشق خريد است. 9- گوشتخوار است. 10- ريش نمي‌گذارد. 11- فوتبال‌بين حرفه‌اي است. 12- مدرك دانشگاهي دارد. 13- خنده‌رو و اهل جوك گفتن است. 14- نسبت به حال خوب و بد همسرش حساس است. 15- اهل دوستت دارم گفتن است اما نه هميشه و بي‌جهت. 16- دست‌فرمانش خوب است. 17- شنا بلد است. 18- مي‌تواند دوچرخه براند. 19- از پس عوض كردن لاستيك ماشين برمي‌آيد. 20- مرتب به مادرش زنگ مي‌زند @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
من کارای هنری زیاد انجام میدم.. مشکله تیرویید دارم ولی کم خونی رو نمی دونم.. عادت ماهانه نامنظم دارم.. افسردگیم به نظر خودم حاد نیست ولی دارم چون با هر چیزی زودی اشکم جاری میشه.. یه جورایی خسته شدم از بحث و جدل کردن و حرفم رو نفهمیدن خیلی هم همدیگر زود قضاوت میکنیم.. هرچی میگم حرفم رو متوجه نمیشه... بچه باهاش دوست داره بازی کنه..بهش میگم از صبح تا شب با منه الان وقت نیازش به تو میگه تو مادری باید خستش کنی تا من بیام انرژیش تخلیه بشه... بیشتر دعواهای ما سر بچه اس..‌ حتی بعضی اوقات میگم باهاش صحبت نکنم بهتره چون وقتی صحبت کنم یه چیزی میگم ناراحت میشه و روزم رو خراب میکنه مثلا یه موردش اینه که بچه خواهرش که ۱۳ سالشه بدونه اینکه به من بگه آورد خونه.. منم هیچی نگفتم گفتم با خودم بحث نکنم ولش کن..البته قبل از این گه بیاد با خودم کلانحار رفتم و خودم رو آروم کردم ولی وقتی اومد با خودش دو تا بلدرچین پرنده آورد که قرار بود بریم مسافرت و مهمونام برن بعد بخره ولی چون اونا خریده بود بیشتر اعصابم ریخت بهم و نمی دونستم چیکار کنم باهاش دعوا کردم پاسخ ما👇 سرکارخانم @شمس مشاورخانواده باسلام خواهر خوبم در طب قدیم به تیرویید میگن غم باد وعلت به وجود اومدنش غصه های فرو خورده است میدونی در واقع سرد شدن این غده باعث میشه که دچار کم کاری بشه ؟ الان به واسطه تغذیه های بد ونامناسب این مشکل برای اکثر مردم کشورمون به وجود اومده وهمه درگیرند باکم کاری این غده ترشح تیروکسین در بدن کم میشه وباعث میشه که سوخت وساز بدن کم بشه چربی بالا بره چاق بشی دچار کم خونی بشی ماهیانه نامنظم بشه خونریزی زیاد بشه تپش قلب بالا بره تنگی نفس داشته باشی دردهای استخوانی داشته باشی ناراحتی گوارشی داشته باشی ورم داشته باسی گرفتگی صدا داشته باشی ضعف حافظه وفراموشی داشته باشی خلاصه طرف میشه کلکسیون خواهر خوبم میدونی که سلامتی از هر چیزی مهم تره لطفا غصه خوردن رو تعطیل کن چون واقعا ارزش ندتره در واقع باید نو ع نگاهت رو به زندگی عوض کنی به هیچ عنوان سردی جات مصرف نکن وهرچیز رو با مصلحش بخور روغن ونمک خونه رو اصلاح کن واز چیزهای صنعتی نخور وطبیعی مصرف کن حتما غده تیروییدت رو باروغن گرم ماساژ بده تا فعال بشه حتما هرروز پیاده رویداشته باَش ومصرف قند وشکر وشیرینی جات مصنوعی رو کنار بذار وبیشتر از عسلوشیره وخرما و.....استفاده کن واما بعد اگه نوع نگاهت رو به زندگی ونوع رفتار با همسرت عوص کنی وفکر کنی که عمر زندگی چقدرکوتاه وفرصتها اندک هستش به خاطر هرچیز بی۹خودی حرص نمیخوری دعوا نمیکنی وجروبحث نمیکنی بچه داری درواقع به عهده مادر که کان محبت هستش میباشد وزیرسایه اقتدار پدر اصلا محور خانواده وزندگی خانم هستش اگه زن خونه ارامش داشته باشه وبه همه محبت داشته باشه بقیه هم ارامش میگیرند ولی اگه خانم بیقرار و پرخاشگر باشه بقیه افراد خانواده هم عصبی وپرخاشگر میشن پس لطفا رامشگر باش لازمه که هم صحبت هم باشید تا طلاق عاطفی به وجودنیاد مرد حماعت نیازمندمحبت وتوجه همسرشه لطفا ادبیات کلامی وبرخوردی خودت رو عوض کن وبا محبت براش برخوردکن مطمئن باش که همه چیز درست میشه فرقی هم بین خانواده خودت باایشون نذار تا دل خوش باشه به محبتت اونم خانواده خودش براش مهمه ودوست داره بادید احترام بهشون نگاه کنی مثل خودت که متوقعی لطفا ارامشت رو حفظ کن وسر هیچ وپوچ ارامشت رو به هم نریز ..‌‌‌‌‌... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
اولین روز ماه صفر خدایا🙏 دراین ماه درهای رحمتت را بروی دوستانم بگشا خیروبرکت سلامتی💠 آرامش و خوشبختی رادر زندگیشان جاری کن هر روز ماه صفر فراموش نشود @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💰💵 مردها نیمی از قدرتشون رو از جیبشون می‌گیرند 🔻بنابراین اگر شوهرتون وضعیت مالی خوبی نداره به او ایراد نگیرید بلکه با کلامتون از تلاشی که برای شما میکشه قدردانی کنید. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 عاشقانه مذهبی ۱۷ منتظر وسط حیاط ایستادم، نمی‌دونستم وارد شدن به اتاق امیرعلی بدون اجازه‌ش کار درستیه یا نه که عطیه بیرون اومد و با کشیدن دستم من رو سمت اتاق امیر علی برد و در رو باز کرد. -چیه مثل چنار وسط حیاط ایستادی؟ از این به بعد بار و بندیلت رو این‌جا پهن می‌کنی، فهمیدی؟ چادرم رو از سرم کشیدم و نگاهم رو دور تا دور اتاق ساده‌ی امیرعلی چرخوندم، روی طاقچه پر از کتاب دعا و سجاده و قرآنش بود. عطر امیرعلی رو که توی اتاق پیچیده بود نفس کشیدم. -از این بابت خدا رو شکر می‌کنم. -پس استخاره کردنت وسط حیاط چی بود؟ -استخاره نکردم. خواستم در بزنم که جنابعالی مثل یابو من رو کشوندی تو اتاق. آره جون خودم، چقدر هم راست می‌گفتم. عطیه بی‌خیال روی زمین نشست و به بالشت قرمز مخمل کنار دیوار تکیه داد. -اولاً یابو خودتی، بعدش هم اتاق شوهر در زدن نمی‌خواد که! باید یهویی بری تو اتاقش، شاید با دیدن بعضی صحنه‌ها روح و روانت شاد بشه. جیغ زدم و یه کتاب کوچیک از کتابخونه قدی کنارم برداشتم و سمتش پرت کردم. -عطیه! گمشو بیرون، بی‌ادب. قاه قاه می‌خندید، کتابی که کنارش افتاده بود رو برداشت و من هیچ وقت نشونه گیریم خوب نبود. -خب راست میگم دیگه. بعدش هم عرضه داری با زبونت دفاع کن، این کتاب‌ها به جون امیرعلی بنده. الان سرم زخم می‌شد می‌گفت به درک، کتاب نازنینش رو وارسی می‌کرد که یه وقت صفحاتش اوخ نشده باشن. دکمه‌های مانتوم رو دونه دونه باز کردم. -چه‌قدر خوب می‌کنه. نیم‌خیز شد و کتاب رو دوباره توی کتابخونه فسقلی کنج اتاق جا داد. -آره چه‌قدر هم خوب می‌کنه؛ چون اول پوست تو رو می‌کنه بعد من رو. -حالا کم حرف بزن. فعلا که خودش نیست، می‌دونی کجاست؟ لحن خندونش فروکش کرد. -نمی‌دونی؟ نگاه دزدیدم و رفتم سمت جالباسیِ اون کنج اتاق، درست کنار در ورودی. آخه از کجا باید می‌فهمیدم؟ دیشب که رسما از ماشین و از نگاه امیرعلی فرار کرده بودم و الان با اتاق خالیش فهمیده بودم نیست. مگه امیرعلی با من حرف هم می‌زد که بگه، کجا قرار بوده بره؟! چادر و مانتوم رو درست روی لباس آبی فیروزه‌ای امیر‌علی به جالباسی آویز کردم . -نه نمی‌دونم، چیزی نگفت با سکوت عطیه به صورت متفکرش نگاه کردم. -نگفتی کجاست؟ شونه‌هاش رو بالا انداخت و نگاهش رو دوخت به قالی لاکی‌رنگ کف اتاق، حالت‌هاش به طرز واضحی تغییر کرد. -رفته کمک عمو اکبر؛ یعنی بعضی وقت‌ها صبح‌های جمعه میره اون‌جا. به جمله عطیه کمی فکر کردم و یه دفعه چیزی توی ذهنم جا پاش رو ثابت کرد! یعنی رفته بود غسال‌خونه؟ اون‌جا رفته بود کمک؟ قلبم سست شد و نمی‌دونم عطیه توی نگاهم چی دید که پرسید: -محیا خوبی؟ یعنی نمی‌دونستی؟ امیرعلی بهت نگفته بود؟ حس می‌کردم ضربان قلبم کند شده و هوای اتاق سرد. فقط سر‌ تکون دادم به نشونه منفی و با بی‌حالی همون‌جا روی زمین با بغل زدن پاهام که مبادا لرزشش به چشم بیاد، نشستم. -ناراحت شدی محیا؟ سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم. به دیوار گچی تکیه دادم، مستقیم به چشم‌های عطیه نگاه نکردم. -نه، فقط این‌که نمی‌دونستم، یکم شوکه‌ام کرد @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺