eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال458 سلام ما حدود ۴ ماه هست که عروسی کردیم هر وقت میخوایم رابطه برقرار کنیم از اول همه چیز رو رعایت میکینم ( پیشنوازی ، لمس و ...) ولی وقتی که من دخول رو انجام بدم بعد از چند ثانیه آلتم شل میشه و نمیشه که رابطه کامل برقرار کنیم. درصورتیکه قبل از اینکه بخوایم دخول انجام بدیم آلتم کاملا در حالت نعوظ هست. لطفا یه راهکار به من بدید چون دارم نگران میشم . ممنون خدا خیرتون بد خودمم نمیدونم چرا؟ شاید باید حالتمون رو عوض کنیم. پاسخ ما 👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام من احساس میکنم که شما هنگام برقراری رابطه دچار استرس میشی ودرون ذهن خودت نگران هستی که الان میتونم یا نمیتونم واحتمال میدم که خانم ابراز نارَضایتی میکنه وراضی از رابطه نیست وشمارا نگران میکنه گاهی وقتها هم کار وخستگی زیاد میتونه در ایجاد برقراری رابطه اختلال ایجاد کنه فراموش نکن که باید ارامش فکری روحی وروانی وجسمانی داشته باشی در اتاق خواب احساس ارامش داشته باشی ومعاشقه وپیش نوازی تا خانم به اوج لذت رسیده باشند ودر انتها چیزی حدود ۱الی ۵ دقیقه دخول نرمال هستش تا به انزال برسی وبیشتر رابطه مربوط به پیش نوازی واماده کردن خانم هست دیگه اینکه ممکن هست دچار اختلال نعوذ شده باشی ویا احتمال داره به الت شما ضربه وارد شده باشد ودچار شکستگی ویااسیب به رگهای خونی وارد شده باشد والت به طور کامل از خون پر نمیشود احتمال هم هست که دچار مشکل خونی شده باشد توصیه میکنم که به متخصص سکسولوژی یا سکس تراپ مراجعه کنید تا از نزدیک معاینه شود وتشخیص داده شود ودرمان وتوصیه لازم صورت گیرد .... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
صبورانه در انتظار زمان بمان⏰ هر چیز در زمان خودش رخ می‌دهد باغبان حتی اگر باغش 🌳 را غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود 🌳 میوه نمی‌دهند ...🍀 @onlinmoshaverdh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 عاشقانه مذهبی ۱۵ 📝: سر و صدای دوقلوها امکان کشیدن نفس عمیق دوم رو از من گرفت و نگاهم ثابت شد روی محمدی که شبیه بابا بود و محسنی که شبیه مامان. -شما دوتا دیگه کجا؟ محمد ابرو انداخت بالا و امروز اصلا حوصله‌ی خوشمزه بودنش رو نداشتم. -خونه عمه، مشکلیه؟ چشم‌هام رو ریز کردم و شد یه چپ چپ خوشگل رو به هردوشون. -اون‌وقت کی گفته شما دو تا هم دعوتین؟ محسن صداش لوس شد، هر دو شون یه پا خاله‌زنک بودن. -وا! محیاجون، خونه‌ی عمه که دعوت نمی‌خواد. صورتم رو با چندش جمع کردم. -نمی‌دونم کی بهتون گفته بانمکین. بابا همون موقع بیرون اومد، طبق عادت سوئیچ ماشینش رو می‌چرخوند. من هم خوشحال شدم دهن باز محسن بسته شد و من خودم رو لوس کردم. -بابا جون خودم با آژانس می‌رفتم، روز جمعه‌ای روز استراحتتونه. روی پیشونی بابا چین مصنوعی افتاد و یه لبخند واقعی پدرانه روی لب‌هاش. -این یعنی دختر بابا از الان تعارفی شده؟ محمد اوفی کشید و دست به کمر شد، نگاه طلبکارش رو به من بود. -نخیر باباجون؛ این یعنی این یکی یک‌دونه باز داره خودش رو لوس می‌کنه. محسن هم دهنش رو کج کرد و گفت: -خودشیرین بابا همراه من چشم‌غره‌ای به هردوشون رفت و با ریموت در ماشینش رو باز کرد، منم «حسودی» بارشون کردم و رفتم صندلی جلو بشینم. -آی خانوم مامان هم داره میاد. گیج به محسن نگاه کردم. -مامان؟! محمد دیگه روی صندلی عقب کنار شیشه جا گرفته و قیافه‌ش پیروزمندانه بود. -بله مامان. دسته جمعی می‌خوایم بریم در خونه‌ی عمه تحویلت بدیم، بعد خودمون بریم دوردور. آخ چه صفایی داره حالا بیرون رفتن، چه خوب شد عروسش کردن، نه محسن؟ محسن منتظر شد من بشینم تا اون هم کنار شیشه بشینه، عادت داشتن من رو وسط بذارن. -آره ولله. دعاش رو باید به جون امیرعلی بکنیم که از شر این دردونه راحتمون کرد. با اعتراض و باز هم به سبک دردونه‌ی بابا بودن گفتم: -بابا... مامان که بیرون اومده بود فرصت به بابا نداد و این‌بار اون طرفدارم شد صد دفعه گفتم این حرف‌ها رو نزنین، خوبیت نداره؛ دخترمم اذیت نکنین. لحن تند مامان روشون تاثیر نکرد، تازه با خنده‌ی ریزی به هم چشمک زدن و من دست به سینه روی صندلی عقب نشستم. ترجیح دادم با بحث کردن همین اول صبحی روزم رو خراب نکنم. *** برای دور شدن ماشینِ بابا دست تکون دادم و همون لحظه عطیه در رو باز کرد و با دیدنم دست به کمر شد. -وا چه عجب، نمی‌اومدی دیگه. دست مامانم درد نکنه با این عروس آوردنش، تا لنگ ظهر می‌خوابه. پوف بلندی از دهنم در اومد، عطیه هم لنگه‌ی محسن و محمد بود. -جون من بی‌خیال شو دیگه عطی جون، دقت کردی جدیداً داری میری تو جلد خواهرشوهرهای غرغرو؟! با کیفم زدم به بازوش که تلافی الان و دیشب با هم درآد. -حالا هم برو کنار، اگه همین‌جا بمونم تا شب می‌خوای برام دست به کمر سخنرانی کنی. بازوش رو ماساژی داد و من اصلا نگاه سنگینش رو به روی مبارکم نیاوردم.... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 💠همانگونه که کوچک و توجه صمیمانه مرد به همسرش باعث ایجاد و محبت در می‌شود، 💠 هنگامی هم که زن بابت همسرش و چیزهایی که او برایش مهیا کرده، می‌کند، مرد بیشتر احساس عشق و کرده و بیشتری برای خلق یک رابطه نشان می‌دهد. 🍃❤️ @olinmoshavereh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ خدایا🙏 دلهای گرفته را، شاد و دستهای نیازمند را✋ بی نیاز فرما🙏 و قلبی نورانی، تنی سالم✨ خیالی راحت و زندگی آرام✨ نصیب دوستانم بگردان 🙏 آمیـــــــــــن یا رَبَّ 🙏 آنها کہ بہ خدا💕 ایماڹ دارند🌹 راحت تر مي خوابند🌹 شبتوڹ آرام🌹 خیالتوڹ آسوده🌹 خاطرتوڹ جمع🌹 و روزڪَارتوڹ مهرباڹ باد 🌹🙏🌹 🙏 @onlinmoshavereh 🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
دفتر نقاشی🍁 خدا همیشه زیباست🍁 اما فصل پاییز🍁 را برای دل خودت🍁 آرام تر ورق بزن و تمامی رنگ ها را به🍁 خاطر بسپار🍁 که عشق لابلای همین🍁 رنگهای زیباست 🍁 زندگیتون پراز رنگهای زیبا 🍁 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔰مروری بر پرسش و پاسخهای امروز 👇 🌺🌺🌺👇
🌺🍃 بسم الله الرحمن الرحیم إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۷۹﴾ من از روى اخلاص پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم (۷۹) سوره مبارکه الأنعام آیه ۷۹ @onlinmoshavereh 🌺🍃🌺🍃🍃
📝 چکیده کتاب ( 28 روزه ) به قلم راندا برن ( پول خارق العاده ) به دوران کودکی ات فکر کن . تمام چیزهایی که بدون هیچ هزینه ای داشته ای را بنویس ، لباس هایت ، کتاب هایت ، مداد و پاک کن ، غذاهایی که می خوردی . سپس آنها را آهسته بخوان و در آخر صمیمانه خدا را شکر کن . یک اسکناس بردار و با خط درشت روی آن بنویس ؛ " خدایا تو را بابت تمام پولهایی که در تمام زندگی ام دریافت کرده ام ، شکر می گویم . " حداقل امروز سه بار این اسکناس را بردار ، جمله را بخوان و از صمیم قلب خدا را شکر کن . بعد از امروز این اسکناس را در جایی بگذار که در معرض دیدت باشد . 🔛 فوروارد کنید 🔛 @onlinmoshavereh 🌺🍃🌺🍃🌺