❖
مــ♥ــادرجان چه زیبا برایم گفتی
هر مردی احتیاج به چهار زن دارد:
تعجب نکنید
اولین زن مادر اوست
زنی که با مهربانی او را بزرگ میکند و به او راه رفتن را یاد میدهد
با عشق به او حرف زدن و راه درست زندگی را نشان میدهد
زن دوم خواهر اوست
که با او غیرت را یاد میگیرد و همبازی شدن را
زن سوم همسر اوست
کسی که عشق را با او تجربه میکند همراه شدن و یکی شدن
اما آخرین زن و از همه مهمتر دختر اوست
که دنیا را با او تجربه میکند
امیدوارم در زندگی
همه آقایان این چهار زن باشند 🌼🍃
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
سوال537
با سلام فرزند پسری دارم که پرخاشگری میکند و فحش وناسزا میگوید مرا راهنمایی کنید.فرزند پسرم هشت ساله است.
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاور خانواده
باسلام میدونی که کودکان ایینه خانواده هستند در واقع انعکاس دهنده فتار ما هستند علتش تحقیر توهین ومسخره کردن همراه با خشونت وتنبیه میباشد واینکه همیشه خواستین با بالا بردن صدای خود ازش کاری رو بخواین لط۴ا سعی کنید با ارامش ومحبت معقول باهاش رفتارکنید اگه از جانب شما خاطر جمع بشه که محبت شما واقعی هست نه نمایشی مطمئن باش یه ارامش میرسه اگه که خدای ناکرده حرف زشت میزنند بهش شون توجه نکن وهرگاه رفتار مثبتی دیدی توجه داشته باشید تا متوجه بشه که شما مخالف رفتارهای منفی هستید اما دعوا وخشونت ممنوع
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۷۷
نشونه رفت که یادم رفته بود ببرمش آشپزخونه. امیرعلی هم مشخص بود حسابی آماده به خندهست ولی به خاطر من خودش رو کنترل میکنه که نخنده. بابابزرگ: جریان چیه؟ چی میگی بابا؟ عمه خندهش رو جمع کرد و گفت: -هیچی باباجون، امشب تولد امیرعلیه، محیا جون براش کیک درست کرده. با این حرف عمه سیل تبریکات امیرعلی رو نشونه رفت و تحسینها من رو. خوشحال شده بودم که این بار محسن گفت: -ای بابا آقا امیرعلی میخوردینش دیگه، فوقش میاومدیم بیمارستان عیادتون؛ حالا همهمون بدبخت میشیم. اونجوری فقط خرج یه کمپوت میافتاد گردنمون. همه به قیافهی زار محسن خندیدن، مامان و بابا هم میون خنده به محسن و محمد چشمغره رفتن؛ ولی مگه مهم بود برای این دو نفر که همونطور بیخیال نشسته بودن و انگار نه انگار. این بار عطیه دنبالهی حرف رو گرفت: -بفرما من خواهر شوهرشم یه چیزی میگم میگین نگو بده، اینها که دیگه داداشهای خودشن
صدای خندهها بالاتر رفته بود و من کلی حرص خوردم. مامانبزرگ پایی رو که از درد دراز کرده بود، جمع کرد. -خب شما هم. اتفاقاً این کیک خوردن داره، پاشو مادر، محیا برو بیار برشش بدم هر کسی یه تیکه بخوره. با خجالت گفتم: -آخه خیلی کوچیکه، تازه نمیدونم واقعا مزهش خوبه یا نه؟ مامان بزرگ: خوبه مادر، تو اینجوری نگو تا این فسقلیها هم سر به سرت نذارن، پاشو. با بریده شدن کیک و تقسیمش نگاهم رو به امیرعلی دوختم، توی این جمع نظر اون برام مهمتر بود راجعبه این کیک پردردسرم؛ گمونم سنگینی نگاهم رو حس کرد که سربلند کرد و با یه لبخند مهربون لب زد. -عالی بود ممنون. -خیلی خوشمزه بود محیا جون، انشاءالله شیرینی عروسیتون. با این حرف زنعمو نسرین، تیکه کیکی که تو دهنم گذاشته بودم پرید تو گلوم و کلی سرفه کردم و خجالت کشیدم و نتونستم درست جواب تشکر و تعریف بقیه رو بدم. عطیه هم همونطور که با مشت محکم میکوبید پشتم و عقدههاش رو خالی میکرد. آروم گفت
خب حالا چرا هول میکنی، زن عمو نگفت شیرینی زایمانت که. هجوم خون رو به صورتم حس کردم و سرفههام بیشتر شد و خندهی ریز ریز نفیسه و دخترعموی بزرگم که مثلا با هم مشغول حرف زدن بودن نشون میداد حرف عطیه رو شنیدن. با ببخشیدی رفتم توی آشپزخونه و یه لیوان آب سر کشیدم تا نفسم بالا اومد. -زندهای؟ خصمانه به عطیه که تو آشپزخونه سرک میکشید نگاه کردم، لبخند دندوننمایی زد. -مگه دستم بهت نرسه عطی، دونه دونه اون گیسهات رو میکنم. زبونش رو برام درآورد. -بیخود بچه پررو؛ ولی خودمونیم محیا از این به بعد شبهای تولد امیرعلی سعی کن کیک سه طبقه بپزی چون تجربهی امشب ثابت کرده که همه در چنین شبی میان خونهی ما عید دیدنی و ما هم با مهمونهامون صددرصد میایم خونه شما، نمیشه که شب تولد داداشم نباشیم. -ده دقیقه جدی باش. -جدی میگم. مهمونهای توی هال گفتهی من رو تصدیق میکنه، فقط دفعه بعد حواست باشه؛ چون به احتمال زیاد رفتین خونه
خودتون و شرتون کم شده... چپ چپ نگاهش کردم که ادامه داد: -حواست باشه اینجوری هول نشی چون قطعا اون موقع دعا میکنن بیان شیرینی بچهدارشدنت رو بخورن. چشمهام گرد شد و دستم رفت سمت دمپاییم و پرتش کردم سمت عطیه که جا خالی داد و من داد زدم: -مگه دستم بهت نرسه بیحیا. صدای خندهی بلندش حیاط رو پر کرد و من باز هم از پارچ آب برای خودم آب ریختم. با خالی شدن لیوان اون رو توی سینک گذاشتم و همزمان از زمین کنده شدم و هی بلندی از دهنم خارج شد. امیرعلی خندون با بلند کردنم من رو روی سنگ کابینت گذاشت، درست جایی که در معرض دید نباشه. -چرا هی؟ ترسوندمت؟ اومدم تشکر. سرم پایین افتاد و من تو این عشوهها لااقل خوب بودم. -من که کاری نکردم. چونهم رو گرفت و سرم رو بلند کرد، نگاهش خاص بود. -اجازه هست؟ چشمهام پرسشی توی چشمهاش به نوسان افتاد. -نگفتی؟ واسه تشکر اجازه هست؟....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
خــوشدلی خواهی
پی او گیر
کاندر باغ مهـر...!
صبح را از بوی این گل،
ذوق خندان گشتن است...
سلام، روز خوش
💕💕💕
#همسرداری
قدرشناسی رابطه با همسرتان را مثبت میکند💖
کسانی بیشتر از بودن با شما لذت می برند که بدانند شما علاوه بر اینکه بدیهایشان را میشمارید، لطفهایشان را هم همیشه به یاد دارید. حالا این آدم چه پدرتان باشد، چه مادرتان، چه همسرتان، چه کارفرمایتان، چه استاد دانشگاهتان، چه همکارتان و چه دوستتان، از آدم قدرشناس بیشتر خوشش میآید.
به همین خاطر است که روانشناسها میگویند قدرشناسی روابط ما با دیگران را مثبت میکند، بهخصوص وقتی این فرد همسرتان باشد یعنی کسی که میخواهید یک عمر با او زندگی کنید. اصلاً بخش زیادی از رضایت زندگی به همین رابطهی مثبت برمیگردد.
🔹🔹رضایت از زندگی را بالا میبرد
آدمهای قدرشناستر آدمهای راضیتری هستند، از زندگی خود بیشتر لذت می برند و خوبیهای همسر را بیشتر میبینند و درک میکنند. ایــن رضایت از زندگی خودش کم چیزی نیست. اصلاً یک جـــورهایی رضایت از زندگــی خود خوشبختی است.
🔹🔹 افسردگی را کم میکند
قدرشناسی افسردگی را کم میکند. میدانید چرا؟
👌راستش را بخواهید افسردگی از یک نوع خودخواهی خیلی عمیق اما خیلی پنهان سرچشمه میگیرد. تا وقتی که ما در مقام گیرندهی مطلق باشیم و توقع داشته باشیم همه چیز و از جمله محبت را دودستی به ما تقدیم کنند، معلوم است که افسرده میشویم. چون که ذاتاً دنیا این جور جایی نیست که مفتی مفتی و بدون تعامل تو را به چیزی برساند. آدمهای قدرشناس به این دلیل افسرده نمیشوند که این حس قدردانی با آن حس پنهان خودخواهی مقابله میکند.
🔸🔸🔸خشم و حسادت را کمرنگ میکند
هم خشم و هم حسادت یک جورهایی از ناکامی سرچشمه میگیرد. خشم به این خاطر شکل میگیرد که ما برای رسیدن به هدفمان با مانع روبهرو شدهایم و حسادت هم به این خاطر که ما دلمان میخواسته است در جایگاه یک نفر دیگر باشیم اما الان نیستیم. اما حس قدردانی به معنای رضایت لااقل از جنبههای مثبت وضعیت فعلی است. یعنی دقیقاً برخلاف حسهایی که به خشم و حسادت دامن میزند.
#مشاوره_انلاین
@onlinmoshavereh
مطالب کانال ما رو حتما بخون😍
💕💕💕
#ازدواج
✅ چند توصیه کوتاه برای رهایی از افسانه های ازدواج
✔️- ازدواج را به عنوان درمان مشکلات روانی و رفتاری خود نپندارید و حتما سعی کنید قبل از ازدواج آن ها را برطرف کنید.
✔️- ازدواج را راهی برای فرار از مشکلات در نظر نگیرید چون جریانی است برای تکامل و هر نوع تکاملی سختی ها و مشکلات خاص خود را دارد.
✔️- آگاه باشید که در هر خانواده ای مشکلاتی وجود دارد و شما مسئول همه ی اشتباهات نیستید ولی بی شک شما مسئول انتخاب خود هستید و خواهید بود. پس با چشم باز انتخاب کنید.
✔️- حرف آخر را خودتان بزنید. اگرچه دیگران ممکن است برای انتخاب به شما توصیه هایی کنند یا تحت فشارتان بگذارند اما انتخاب با شماست. بی تردید در صورت عدم موفقیت شما در ازدواجتان آن ها خود را مسئول ازدواج نافرجام شما نمی دانند.
✔️- بهتر است دوستی قبل از ازدواج، به صورت آشنایی قبل_از_ازدواج و تحت نظر خانواده ها و به صورت خواستگاری رسمی صورت بگیرد تا به جای تبادل احساسی و درگیری های عاطفی به مسائل منطقی فرآیند شناخت منجر شود.
✔️- خوشبختی به خودی خود رخ نمی دهد، بلکه ساخته می شود. به اندازه انتخاب_همسر خوب، تلاش در حفظ آن نیز مهم است.
🆔
يه نگاه به 5سال پيشت كن،
كدوم از اون دغدغه هات
الان دغدغت هستن؟
اصلا يادت مياد چى بودن؟
زندگى يعنى همين،
فراموشى و فراموشى و فراموشى..
@onlinmoshavereh
🔴 #احساس_حضور_خدا
💠 یکی از کارهایی که آستانه #صبر و تحمل شما را در مواجهه با #سختیهای زندگی و بداخلاقیهای همسرتان بالا میبرد این است که در تمام لحظات، خدا، اهل بیت علیهم السلام، انبیاء، شهدا و ملائکه را #شاهد و ناظر رفتارهای خود بدانید.
💠 بدانید با صبر #زیبای خود، لبخند را بر لبان امام زمان علیهالسلام جاری میکنید.
💠 همیشه طرف معاملهتان در زندگی #خدا باشد نه همسرتان.
@onlinmoshavereh